eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
902 عکس
309 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
از شعر لبم خیال باران رویید بر پنجره و کوچه و دالان رویید از بوسه ی لبهای تو انگاری که یک بوته ی رز گوشه ی گلدان رویید... @golchine_sher
چقدر با تو زیادم چقدر بی تو کمم شبیه نقطه ی صفری که در کنار دو است .... @golchine_sher
ولای مرتضی اصل است و حبّش شرط ایمانم هر آنکس عاشق مولاست، دست حق نگه دارش @golchine_sher
او معنی هل اَتای قرآن بوده او مظهر کاملی از انسان بوده وقتی که شهید شد علی در مسجد گفتند مگر علی مسلمان بوده @golchine_sher
چند وقتی هست تنها همنشینم با خودم فارغ از هفت آسمان من هشتمینم با خودم خلوتی خود خواسته با خود فراهم کرده ام منزوی شاعرم خلوت گزینم با خودم می روم تا دشت و دریا ، تا ستاره تا خدا می روم تا آسمان پروین بچینم با خودم آه را می گیرم از چشم خودم با آستین هم خودم میگریم و هم آستینم با خودم دوست دارم میز و خودکار و خیال و ماه را در کنار شعرهایم بهترینم با خودم دور تا دور خودم آجر به آجر -سنگ سنگ میگذارم روی هم دیوار چینم با خودم آه ای تنهایی ای دنیای خوب پر سکوت لب فروبستم چرا که نقطه چینم با خودم عاشقی دیوانه ام دیوانه تر از هر چه هست شاعرم مجنون تر از لیلا همینم با خودم دور باید بود از هرچه شلوغی هر چه هست هر که دارد منطقی من اینچنینم با خودم @golchine_sher
باید قلم از حضرت سلطان بنویسد شیرین تر از آن شاه خراسان بنویسد از حاجت بارانی آن زائر خسته از پنجره فولاد رضا جان بنویسد از کفتر چاهی به روی گنبدت اقا از حال و هوای دم ایوان بنویسد از باب جوادت که مشرف شده شاعر از گریه ی با شوق دو چندان بنویسد دستی به روی سینه و قدتا به کمر خم از عشق تو و مهر فراوان بنویسد من مشهدی ام نام مرا کاش که یک بار در زمره ی یک زائر و مهمان بنویسد باید که همه عمر قلم از تو بگوید باید که کماکان که کماکان بنویسد تو ضامن آهو و قلم , شاعر دلتنگ باید که تو را شاه غریبان بنویسد واشد گره از کار فرو بسته ی شاعر بگذار تو را حضرت باران بنویسد @golchine_sher
این سنگ آتش زا که حالا مثل تمثیل است باران موشک های ایرانی سجیل است طوفان به پا کردست در قلب خود دشمن او که علمدار سپاهی از ابابیل است سکه پرستان یهود این را توئیت کردند تا اطلاع ثانوی بازار تعطیل است دیدند ناز شصت یاران یمانی را یاران آن آقا که بر نی گرم ترتیل است مردان ما از رعد و از طوفان نمی ترسند چون پشتشان گرم سپاه قدس هابیل است بی شک کسی که غصب کرده خاک زیتون را ته مانده ی منفور نسل نحس قابیل است زیر لب سربازهای حضرت حیدر با ما رمیت اذ رمیت ذکر تعجیل است از اقتدار ملت ما خورده بد سیلی این تازه تنبیهی برای آن اباطیل است می آید آن سردار طوفانی الاقصی اری همان منجی که در قران و انجیل است .... @golchine_sher
باید امشب کمی خودم باشم ،دورتر از حوالی چشمت بافتی زیر و رو ی دل را با ،نقشه ی ریز قالی چشمت پیچ و تاب طلایی گیسوت مثل نیلوفری است درکندو مثل زنبور روی نیلوفر ، خیره ام رو به شالی چشمت با من انگار آشنا بودند مردمی در هوا ی پرچین ها مژه هایت شراب می نوشید در هوای اهالی چشمت صبح ها در هوای بارانی ، بین بال و پر کبوترها در هوایی که بوی حافظ داشت خوانده ام بیت عالی چشمت مثل خاکی که بو ی نم دارد ، دل من دست بر قلم دارد عطر هل های تازه دم دارد ،، چای های ذغالی چشمت باز باتو ستاره سوسو زد،مثل الماس های ریزی که می درخشند رو ی تاریکی ، در کنار لیالی چشمت مانده ام بی قرار و دلواپس در کنار کسی که رویایی است نشد این بار... ، مانده ام حالا پرسه زن در حوالی چشمت @golchine_sher
مسیر مخفی آبی ،مسیر آبی رود چگونه میشود آیا برای تو نسرود؟ به سوی کوچه ی سبزت پری نازک شعر از این ترانه سلام و به این بهانه درود تو اتفاق قشنگی میان صحبت صبح شبیه بارش باران شبیه راز کبود تنفس کلماتی در ازدحام زمین ثبوت خلوت ماه ای میان گفت و شنود تو خلسه ی لب حوضی کنار گریه ی ابر تو آیه های حضوری به هرچه بود و نبود طلای گندم شوقی میان بغض زمین تمام معنی شعری به شرب و شهد و شهود تو عین و شینی و قافی به سرخی کلمات تو آبروی حروفی به چشم ابر آلود مدار هر چه مدارا پرنده ی سحری چقدر با تو قشنگ است هر فراز و فرود شب و بهانه و اشک و دوباره دلتنگی من و سکوت و تکلم من و قنوت و سجود تو عطر مریم و زنبق تو انعکاس چه ای ؟ هوای شرجی اهواز ،ای زن موعود "خیال خام پلنگم سر جهیدن داشت خیال خام پلنگم چقدر کودک بود .... @golchine_sher
نه رفتن را بلد هستم نه در پیشم تو را دارم نه می میرم نه می خندم در این برزخ گرفتارم شبیه تشنه ای هستم نشسته بر لب چشمه که لب را تر نکردم جرعه ای و تشنه می بارم اگر چه نشنوی اما برایت شعر می خوانم اگر چه نیستی اما همیشه دوستت دارم برایت شعر میخواندم برایم فلسفه خواندی چرا رفتی که از این زندگی بدجور بیزارم زلیخایی شدم دیوانه و آواره و عاشق ببین که دوره گرد کولی هر کوچه بازارم تمام معنی و مفهوم شعر من همین باشد مریضم خسته ام دیوانه ام بدجور تبدارم اگر باشد بهای عشق جان دادن منم حاضر بهای جان من نقد است عشقت را خریدارم @golchine_sher
چشمش سکوت بود و خودش راز اسکلت انگار خسته بود از آغاز اسکلت پر بود ازصدا و دهن قصه ای نداشت میخواست تا کمی بزند ساز اسکلت زندان تنگ بودن خود را شکسته بود اما نداشت فرصت پرواز اسکلت دو تیله بود چشم- بهار آبی اش فقط مثل دو رود سبزپر اعجاز اسکلت دستش به روی زانوی خود خشک مانده بود گفتم چقدر خسته شده باز اسکلت شطرنج را به بازی خود خیره کرد و شاه شد مات خیره مانده به سرباز اسکلت چشمش رسید سمت من و گفت شعر را در قلک تو کرده پس انداز سکلت خندید و باز مثل مترسک غروب شد من ماندم و خیال غزلساز اسکلت @golchine_sher
باده سرخی بریزان از لب عنابی ات آسمان را رنگ کن با چشم های آبی ات رنگ مویت گرگ و میش نقره ایِ صبح زود هی ستاره می چکد از چشمک مهتابی ات رقص چین دامنت البرزهای در گسل ناز می پاشی تو با پیراهن سرخابی ات می پرد سنجاب ازسبزِ بنفش پلک تو می شود آشوب جنگل از سر بد خوابی ات تو خدای سامری و یهوه ای که گاه گاه تند و تیزی مثل دین جعلی وهابییت دختر برنو به دوش چشم و ایلستان اسب کشته داده خواستگاران ده اربابی ات عشق تو تاریخ را دیوانه کرده نازنین شعر من تقدیم تو مه بانوی جذابیت @golchine_sher