eitaa logo
گلچین شعر
14.7هزار دنبال‌کننده
918 عکس
310 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد همین که می چکد از چشم آسمان شعر است..! @golchine_sher
در ابتدای شعرها فقط توئی که می روی و من میان شعر نیمه کاره بغض می کنم... @golchine_sher
بیا که چشم به راهی، برید امانم را به لب رساند، غم انتظار، جانم را بیا و وحشتی از شب مکن که چون دو چراغ دلم به راهِ تو آویخت، دیدگانم را بیا به خامه‌ی آتشفشان خویش، بکش چنان شهاب، خطی روشن آسمانم را به چشم شب، شود اشکی و افتد از مژه‌اش اگر به ماه بگویند داستانم را کجاست دوست که عشقش مگر گشاید باز پس از سکوتِ فراوانِ من زبانم را خوش است شعر برای تو گفتن آری اگر به بو‌سه‌ها، صله باران کنی دهانم را @golchine_sher
چه عاشقانه فرو ریخت برف و باران را نشست تا که تماشا کند زمستان را خدا به خاطر گنجشکهای یخ بسته دوباره شست غم کوچه و خیابان را هوای ابری دی ماه روی بام انداخت که چتر عاشقی ام پر نمود ایـــوان را و دیدکلبه پر از کوله ی نداشتن است گذاشت زیر سرم کوله بارِ ایمان را چه زود این همه دل را بدست آورد و چه زود شست غم ِچشمهای گریان را دوباره روی سرم آسمان مچاله شده بریز حضرت حق برف و باد و باران را @golchine_sher
قلب هر عاشق شکستن کار هر معشوق نیست کار مجنون را به جز لیلی کسی دیگر نساخت @golchine_sher
موج غم‌ را در دلِ طوفانی ام جا داده ام گریه را در خاطرِ بارانی ام جا داده ام بوی حسرت های آغشته به آه عشق را در حیاط خلوت پنهانی ام جا داده ام از زلیخای خیال و گریه ی پیراهنش در ضمیر یوسف زندانی ام جا داده ام می گذارد نی لبک را بر لبم ،اندوه دل بغض را در شیونِ حیرانی ام جا داده ام آیه آیه سوز وصل و زخم های فصل را در غلاف چاقوُی قربانی ام جا داده ام خاطرات قاب عکس و گریه ی دیوار را در گسل های تب ویرانی ام جا داده ام بعد تو کوچیدم از تقویم سبز زندگی لانه را زیر پر عریانی ام جا داده ام @golchine_sher
پای دلتنگی من گر به خیابان برسد کارِ این شهر به یکباره به پایان برسد بسته راه نفسم را غمی از جنس سکوت کارِ این بغض بعید است به باران برسد خبر از دوست اگر نیست خوشا قاصد مرگ پشت در منتظرم این برسد، آن برسد به سر موی تو دل بستم و باور کردم رسمِ دنیاست، پریشان به پریشان برسد می‌شود معجزه ای آخرِ هر قصه ی خوش کاش پایانَ غزل، درد به درمان برسد... @golchine_sher
ای خوش آنها که دمی لایق دیدار شدند که به خال لبت ای دوست گرفتار شدند @golchine_sher
روی ایوان بهار پشت پرچین صفا مادری رو به شعاع خورشید می شمرد فاصله ی امروز تا فردا را کودکش آمده بود و از او می پرسید مادرم تو بگو زندگی یعنی چه ؟ مادرش در سفر فاصله ها به عقب بر می گشت تا به دیروز رسید کودکم ، ای همه باور من زندگی سرشار از مهر و صفاست زندگی گلبرگ های سرخ وخونین مزار شهداست زندگی کودکی کوچه تاریک دل است زندگی پیری و فرسودگی افراهاست زندگی کاسه غمناک گدایی است که هر روز برسر سفره پر مهر صداقت خالیست ودلش می خواهد که صداقت باشد که محبت باشد زندگی توشه فردا چیدن زندگی کوچ پرستوی دل است به دیاری که در آن کاسه هیچ گدایی خالی از مهر و محبت نشود ودیاری که در آن مرگ را راهی نیست و به قول (( سهراب )) : زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود @golchine_sher
هرچند دیدمت به تو مشتاق‌تر شدم این درد جان‌فزا به دوا کم نمی‌شود! @golchine_sher
رقیبم شانه خواهد زد ولی آشفته خواهد ماند که موهایت فقط عادت به انگشتان من دارند @golchine_sher
خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است همین یقین فروخفته در گمان شعر است همین که اشک مرا و تو را درآورده است همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است همین که می رود از دست شهر، دست به دست همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد همین که می چکد از چشم آسمان شعر است از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است بهار نه، به نظر می رسد خزان شعر است به گوشه گوشه ی شهرم نوشته ام بیتی تو رفته ای و سراپای اصفهان شعر است خلاصه اینکه به فتوای شاعرانه ی من زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است ... @golchine_sher