eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
707 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمان تو که از هیجان گریه می کنند در من هزار چشم نهان گریه می کنند نفرین به شعر هایم اگر چشم های تو اینگونه از شنیدنشان، گریه می کنند شاید که آگهند ز پایان ماجرا شاید برای هر دومان گریه می کنند! بانوی من! چگونه تسلایتان دهم؟ چون چشم های باورتان گریه می کنند پر کرده کیسه های خود از بغض رودها چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند وقتی تو گریه می کنی ای دوست! در دلم انگار ابر های جهان گریه می کنند انگار با تو، بار دگر، خواهران من در ماتم برادرشان گریه می کنند در ماتم هزار گل ارغوان مگر با هم هزار سرو جوان گریه می کنند انگار عاشقانه ترین خاطرات من همراه با تو مویه کنان گریه می کنند حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست همراه تو زمین و زمان گریه می کنند @golchine_sher
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ @golchine_sher
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد در تیر رس من گره انداخت به ابرو آهسته کمان و سپر از دست من افتاد بی‌دغدغه، بی‌هیچ نبردی، دلم آرام در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد می‌خواستم از او بگریزم دلم اما این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد لرزید دلم مثل همان روز که چشمم در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد در گیر خیالات خودم بودم و او گفت: من فکر کنم چایی‌تان از دهن افتاد! @golchine_sher
بـا حـال امـروزم، مـیـان خـــاطـرات تـو باران نمی بارید، اگر یک ذره وجدان داشت! @golchine_sher
وقتی که تو با منی دلم تنها نیست دلتنگی عصرجمعه ها پیدا نیست ای سوره ی حس ای گل نرگس برگرد بی تو شب و روزهایمان زیبا نیست @golchine_sher
دانی که چرا ماه نهان کرده رخش را... زیرا که تو باز آمده ای بر سر ایوان... @golchine_sher
با استکان قهوه عوض کن دوات را بنویس توی دفتر من چشم هات را بر روزهای مرده تقویم خط بزن وا کن تمام پنجره های حیات را خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم پر رنگ کن بخاطر من این نکات را ما را فقط به خاطر هم آفریده اند آن گونه که خواجه و شاخ نبات را نام تو با نسیم نشابور می رود تا از غبار غم بتکاند هرات را یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست! از نو بدل به بتکده کن سومنات را حالا بایست! دور و برت را نگاه کن تسخیر کرده ای همه کائنات را تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند بر روی ما مبند کتاب نجات را …   @golchine_sher
دیده ی احسان به سوی اهل دنیا دوختیم انتظار میهمانداری ز مهمان می کشیم @golchine_sher
عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم @golchine_sher
دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم تا دارمت نگاه به مردم نمی کنم در گیر و دار تلخ رسیدن به درد عشق حتی به جان خویش ترحم نمی کنم @golchine_sher
نفس نفس به درونت بکش هوایم را و پُـر کـن از نفسـت ذره ذره هـایم را نسیم باش و به بازی بگیر چون پَرِ قو شبانـه ، گیسوی بر شانـه ها رهایم را زنی به میـلِ خودت آفریده ای از من خودت بـه هم زده ای، نظمِ آشیانم را فـرشتـگـانِ مقـرب، هنـوز حیـراننـد تـورا بـه سجـده در آینـد یا خدایم را به اسمِ شهرِ تـو تغییرمیدهد یک روز شنـاسنـامـه ی من ، اسمِ روستایم را شغال های بیابان تمامِ شب تا صبح مــدام زوزه کشیـدنـد ردِ پــایـم را بـرای آن کـه بدانند، من از آنِ تـوأم به بـوسه مُهر بزن بینِ شانه هایم را @golchine_sher
در کوچه های مه زده تکرار می شوم دارم شبیه خاطره ها تار می شوم! دورم همیشه از تو و نزدیک قلبمی از اینهمه تناقض است که بیمار می شوم یک آسمان،غروبم و بغضم و جمعه ها بر شانه های سرد زمان،بار می شوم دیگر بیا و یوسف این چاه را بخر هر روز،بی تو برده ی بازار می شوم اشک از تنور آمده بالا کجاست نوح دارم میان قوم خود انکار می شوم @golchine_sher
صد آرزو به گرد دلم در طواف بود از حیرت جمالِ تو ، بی آرزو شدم @golchine_sher
برای شرح دلتنگی پشیمان آمدی اما به سر آن شور سابق نیست،ترک معصیت کردم! @golchine_sher
بعد از تو گمان مبر که حالم خوب است در کاسه ی چشمهای من آشوب است در کلبه ی احزان دلم تنهایم بعد از تو تمام قصه ام یعقوب است @golchine_sher
بدان قدر مرا؛ مانند من پیدا نخواهد شد که هرکس باتوباشد، غیر من، دیوانه خواهد شد اگر امروز بغضم را بِراند شانه های تو کسی غیر از تو فردا گریه ام را شانه خواهد شد! شبی از چِک چِک باران به گوشِ کاسه فهمیدم که این سقفِ ترک خورده، وَبالِ خانه خواهد شد غرورم راشکستی راحت و هرگزنفهمیدی که بُرجی خسته با پس لرزه ای ویرانه خواهد شد نَفَهمیدی که وقتی عِشق باشد،کِرمِ خاکی هَم اگر پیله بِبافَد دور خود پَروانه خواهد شُد تورا من زنده خواهم داشت، زیرا عشقِ من روزی برای نسل های بعدِ ما افسانه خواهد شد @golchine_sher
شادی و غم بعد از این در چشم من مثل همند روزهایم بی تو، با شب کاملا مثل همند بین امروز من و دیروز هایم فرق نیست ساختن با او و بی تو، سوختن مثل همند هی نگو مثل خودت دیوانه ات هستم، مگر جنس احساس و جنون مرد و زن مثل همند؟! گرچه خاطر خواه های شاعری داری، ولی شعرهای دیگران و شعر من مثل همند؟! غیرِ آغوشت نخواه آرام باشم هیچ جا عطر و بوی غربت و خاک وطن مثل همند؟! بی تو در روز عروسی بی گمان در خاطرم تور دور دامن و بند کفن مثل همند @golchine_sher
مشكل اينجاست كه شب ها دقيقاً دلتنگ آن هایی ميشويم كه براى فراموش كردنشان جان كنديم ! @golchine_sher
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم چون سایه عدم بود سراپای وجودم بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی وقتی که به اندازه‌ی حُسن تو حسودم تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست دیدی که گشودی در و من پر نگشودم من "نغمه‌ی نی" بودم و چون "مویه‌ی عشاق" با آه درآمیخته شد، بود و نبودم یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس شعری که سزاوار تو باشد نسرودم @golchine_sher
از خانه بیرون می زنم اما كجا امشب شاید تو می خواهی مرا در كوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف ایكاش می دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشكن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام كوچه ها را یك نفس هم نیست شاید كه بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی آرم تو كه می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سركنم بی ماجرا امشب @golchine_sher
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد احساس کرد از همه عالم جدا شده است در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند دارد غروب فرشچیان گریه می کند با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید او را چنان فنای خدا بی ریا کشید حتی براش جای کفن بوریا کشید در خون کشید قافیه ها را ، حروف را از بس که گریه کرد تمام لهوف را اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت این بند را جدای همه روی نیزه ساخت "خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود" اوکهکشان روشن هفده ستاره بود خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ... پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ... خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ... شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ... در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس شاعر کنار دفترش افتاد از نفس... @golchine_sher
بگذار مثل کاغذی تاخورده باشم پروانه ای لای کتابی مرده باشم ای زندگی! آخر در آغوشش کشیدم باید چه چیزی بر سرت آورده باشم... حتی تصور هم نمی کردی که یک روز از آدمی مانند او دل برده باشم یادش پر از لبخندهای بی دلیل است اخر چرا از رفتنش آزرده باشم مثل غباری شاد باشم یا بخواهم یک قله اما ساکت و افسرده باشم مادر چرا شیون؟ مگر تا یاد او هست من می توانم؟ می توانم مرده باشم؟ @golchine_sher
عاشقی دربه‌دری داشت نمی دانستم پشت دیوار دری داشت نمی دانستم داشت از پیچ و خمِ کوچه‌ی ما رد میشد قاصدک بدخبری داشت نمی دانستم جز خزانی که به سرسبزی ما رحم نکرد باغبان هم تبری داشت نمی دانستم ماهِ دربندِ پر از معجزه ی پنهانم زخمِ شق القمری داشت نمی دانستم بر خلاف همه ی باورمان، نحسی عمر خوشیِ مختصری داشت نمی دانستم این شبِ سرد زمستانی سر تا سر درد بعد‌ِ مرگم سحری داشت نمی دانستم! @golchine_sher
آرام بگیر اِی دل و کم گریه کن اِی چشم! انگار نفهمیدی و انگار ندیدی... @golchine_sher
طی کرده‌ایم عمرِ گرامی به این طریق جانی‌جدا به‌زحمت و جسمی‌جدا به‌رنج... @golchine_sher