eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
885 عکس
307 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
چتری که تو وا کرده ای از لحظه ی دیدار تقدیر مرا بسته به باران زیادی @golchine_sher
با رفتنش چه پنهان باران گرفته بود و آغاز عاشقانه پایان گرفته بود و می‌رفت و اشک‌ریزان در قاب غم گرفتار روی سرش ستاره قرآن گرفته بود و یک مشت خاطراتِ نم خورده‌ی قدیمی از ماندنی دوباره تاوان گرفته بود و پیچیده بود در هم افتاده بود مشکل عشقی که دوست آن را آسان گرفته بود و از بوی قهوه آن شب فهمیده بود دیگر خون در رگِ نماندن جریان گرفته بود و... @golchine_sher
در این زمینِ پر از بی کسی دلم تنگ است در آسمان تو جایی بگو برایم نیست؟ @golchine_sher
ماچشم به ره داریم ما منتظر یاریم ازهجر رخش مجنون ازعشوه او زاریم ای پرده نشین بگشا برقع ز رخ زیبا تاخاک قدمهایت چون سرمه به چشم آریم توحاضری واما از چشم منی غایب ماسجده کجا باید بر روی توبگذاریم یک جرعه مرا کافیست ازآن لب چون شکًر بگذارکه یک بوسه از روی تو برداریم یک عمر همه حیران تاکی به نظر آید آن شاهد شهر آشوب کز وی نه نشان داریم ای ساقی میخانه یک جرعه مرا می ده شایدکه شب هجران باجام به سر آریم ای چشم همه عالم یک گوشه چشمی کو بی لطف تو مارا نیست فرًی وهمه خواریم این شام ملال انگیز وین صبح خمارآلود کی صبح امید آید ماچشم به ره داریم گرحسن جمالت رایک لحظه نمایانی عالم همه دل بازند چون ما که گرفتاریم ای باده شب نوشان درمیکده عالم ازنرگس مستت،مست ازعشق توسرشاریم جز وصف گل نرگس درانجمن عشاق هرحرف نشاید گفت ازما که وفاداریم @golchine_sher
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست من که حیران تو حیران توام می دانم نه فقط من که در این دایره سرگردانم همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت: «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه» راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید @golchine_sher
با گمانِ عشق، دل بستم به مهرِ این و آن با تو و تنهایی‌ات ای دل! چه‌ها کردم، ببخش..   @golchine_sher
در آن سرای که زن نیست، اُنس و شفقت نیست در آن وجود که دل مرده، مرده است روان به هیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت برای مرد کمال و برای زن نقصان زن از نخست بود رکن خانهٔ هستی که ساخت خانهٔ بی پای بست و بی بنیان؟ @golchine_sher
نگاهم می کنی و خنده هایت بوی شر دارد اگر چه عشق شیرین است با خود دردسر دارد تمام نظم آبادی به چشمانت گره خورده است بگو از شیطنتهای ملیح اش دست بر دارد دلم قدس است در چنگال اسرائیل و چشمانت اسیر و کشته و جانباز و مفقود الاثر دارد لبت قندفریمان،پیکرت الماس گیسو زر پری هستی کجا اینقدر زیبایی بشر دارد نگاهت رو به من قلبت به سمت دیگری مایل "شبیه سرزمینی که دوتا شاه قدر دارد" تو دائم می دهی زجرم و من در کار دل مانده که هرکس زخم کاری تر نشانده دوست تر دارد پر از حرفم پناهی نیست مولانا چه خوش گفتی "دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد" @golchine_sher
دلم به حال دل روزگار می سوزد برای روز و شب این بهار می سوزد نمانده شیر دگر بیشه ی صداقت را دلم برای گلوی شکار می سوزد دلِ شکسته ام از این همه نبودن تو شبیه شمع به روی مزار می سوزد به بزمِ اهل غنا جای اغنیا باشد ولی دلی زِ فقیر و ندار می سوزد کشیده پنجه به قلبم که سینه ام امشب شبیه نغمه سوز سه تار می سوزد در این حکایت هجران که ما خبر داریم چقدر جان و دل بیقرار می سوزد @golchine_sher
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. نگران با من استاده سحر. صبح میخواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر. در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می شکند. نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند. دست ها می سایم تا دری بگشایم. بر عبث می پایم که به در کس آید. در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند. می تراود مهتاب می درخشد شب تاب مانده پای آبله از راه دراز بر دم دهکده مردی تنها کوله بارش بر دوش دست او بر در، می گوید با خود: غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. @golchine_sher
به جز تو جور عاشق را کسی گردن نمی گیرد خطایش را زلیخا کرد یوسف گشت زندانی @golchine_sher
تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی برده است قالی را اگر‌ ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن ز لطف از ما  همین اشعار لالی را @golchine_sher