جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد
یکی در من، شبیه تو خیال کودتا دارد
منِ دل مرده و عشق تو … شاید منطقی باشد!
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد
تو دلگرمی ولی «همپا» وهمدستی نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد
خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمری ست
«توانستن» برایم معنی نا آشنا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد …
#جواد_منفرد
@golchine_sher
آرزویم فقط این است زمان برگردد
تیرهایی که رهاشد به کمان برگردد
سالها منتظر سوت قطارم که کسی
باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد
من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش
نامه ام گم بشود، نامه رسان برگردد
روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من
باید امروز ورقهای جهان برگردد
پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد
به سفررفت و قسم خورد جوان برگردد
#مهسا_تیموری
@golchine_sher
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پُرِ دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو …
هر کسی میخواهد
وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن :
شست و شوی دلهاست
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بـهار
مینویسم :
ای یـار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر :
خانه دوست کجاست؟
#فریدون_مشیری
@golchine_sher
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بیدوست پریشان
ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان
مجموعهی ناچیز من آشفتهی او باد
آنکس که وجودم همه از اوست پریشان
دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان
آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پریخوست پریروست پریشان
با حوصلهی تنگ و دل سنگ چه سازم
با دوست پریشانم و بیدوست پریشان
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی
رويا شوی اميد محال خودم شوی
لرزيد دستهايم و سرگيجه ام گرفت
آوردمت دليل زوال خودم شوی
يا در دلم شناور يا بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی
هر روز بيشتر به تو نزديک می شوم
چيزی نمانده است که مال خودم شوی
حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار
تا قطره قطره گريه به حال خودم شوی
عاشق نمی شوی سر اين شرط بسته ام
نه … حاضرم ببازم و مال خودم شوی
#مهدیفرجی
@golchine_sher
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
ّبغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
او روزهداری که طعام سفره اش غم بود
او روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
#احمد_ایرانی_نسب
#عضوکانال
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
@golchine_sher
@ahmadiraninasab
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را
#محمد_فردوسی
@golchine_sher
روح افسردهٔ زمین مانده ست
بی تو دور از بهار بی تردید
عشق هم زخم کهنه ای دارد
از غم بی شمار بی تردید
درغیاب تو چتر گسترده ست
تیره ابری که فتنه می بارد
جای باران نگاه زخمی اوست
بر تن روزگار بی تردید
گردغربت نشسته برسرایل
سهم هریک غم وپریشانیست
هرسری که هوائی ی عشق است
می رود روی دار بی تردید
سایهٔ شوم نهروانی ها
قد کشیده اگر چه بر این خاک
حرف های نگفته را آخر
می زند ذوالفقار بی تردید
می رسی عاقبت ستارهٔ صبح
آخرین سورهٔ صحیفهٔ عشق
با ظهورت صلابت علوی
می شود آشکار بی تردید
عشق یعنی هوایی ات بودن
به امیدتو عاشقی کردن
ردپای مصممی دارد
هر دل بیقرار بی تردید
واژه ها می پرند از ذهنم
غزلم ناتمام می ماند
شاعری رسم دیگری دارد
درشب انتظار بی تردید
#محمد_صادق_بخشی
#عضوکانال
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@golchine_sher
با خاطراتت روزها را سخت درگیرم
در من نشسته فکر تو تا صبح، میمیرم
هی شعر میبافم به قد و قامت دیروز
شاید بخوانی و بفهمی باز دلگیرم
خاموش شد در روح سرگردان و بیمارم
شمع امیدی که تو دادی دست تقدیرم
یک قرن از عمر پر از احساس من رفته
یک قرن عاشق نیستم در حال تعمیرم
زخمی گلوگیر از تو در من مانده میدانی
دیگر از این احوال ناخوش چشم و دل سیرم
باید بخوابم در دل تاریخ بعد از این
تا آخرین لحظه به پای غصه زنجیرم
#پریسامصلح
@golchine_sher
گر چه در دام غمم اُفتاده ام دربند تو
کام من شیرین شود با جرعه ی لبخند تو
#فاطمه_دستجردی
#عضوکانال
@golchine_sher
از آتـش دل گـدازه می گیرد عشق
وز حـادثـه رنگ تـازه می گیرد عشق
این مستی و تردستی و گستاخی را
گــویـا ز شـمـا اجـازه می گیرد عشق
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
در سال اوج نخوت فرعون، سال هجوم ابرهه با فیل
کو دستهای روشن موسی؟ کو سنگریزه های ابابیل؟
امسال سال وحشی تقویم،سال پلنگ و افعی و کژدُم
بازارِ مکر و توطئه باز است دکّان عشق و عاطفه تعطیل
این جان به لب رسیده وطن را ،ای طبل شوم جنگ درنگی
وین آسمان تشنه جگر را ای ابرهای معجزه تعجیل!
این خنجر برادر من بود آمد به میهمانی پشتم
او قصّه ی مکرّرِ قابیل من وارث همیشه ی هابیل
گیرم که من امام مساجد گیرم که تو کشیش کلیسا
خطّی نخوانده ایم ز قرآن ، حظّی نبُرده ایم ز انجیل
امروز اگر چه نیست نشانی از سایه ی حمایت سیمرغ
امروز اگر چه نیست نشانی از آیه ی بشارت جبریل
اما همین سحرگه فردا مردی از این کرانه بر آید
با یاسهای زرد به دامن با سیب های سرخ به زنبیل
#جواد_جعفری_نسب
#عضوکانال
@golchine_sher
صبح شد
پنجره ها خندیدند
شاخه ها رقصیدند
همه جا بوی شکفتن جاری است
فرصت بیداری است
صبح یعنی آغاز
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در باد
فکر رفتن باشیم
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها تاریک است
گام اگر برداریم
روشنی نزدیک است
#سهراب_سپهری
@golchine_sher
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکِشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
باران که میبارد هوا بوی تو میگیرد
آغوش دنیا عطرِ گیسوی تو میگیرد
برقِ نگاهت در مسیر آسمان گل کرد
ابر ، آبرو از تاژ ِابروی تو میگیرد
با شر شر ِباران هوایی میشوم گاهی
فکر و خیالم را سرِ ِموی تو میگیرد
تو ماه هستی چادر شب را بغل کردی
صدها ستاره نور از روی تو میگیرد
قدری نظر انداختی روز ِقیامت شد
قدقامتم را قامت ِکوی تو میگیرد
بلبل به شوق اشتیاقِ روی تو پر زد
گل عشوه را از عطرِ دلجوی تو میگیرد
هرگز هوای عشق تو در من نمیمیرد!
باران که میبارد هوا بوی تومیگیرد.
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
شیرینی آغشته به زهرم بی تو
با هر چه غریب و دوست قهرم بی تو
چون نقطه ی تاریک پر از وحشت و ترس
بن بست ترین کوچه ی شهرم بی تو
#نوروزرمضانی
@golchine_sher
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات،خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم،نمک پاشد و مرهم ببرد
آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست
به دهان،خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست
آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد
رنج عمری،همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد
من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد
جان فدای دل دیوانه که هر شب بر ِتوست
کاش جاوید،بدان کوی،مرا هم ببرد
ذکر من نام دلارای حبیب است عماد!
نیست غم،دوست اگر نام مرا کم ببرد
#عماد_خراسانی
@golchine_sher
درباغ دلم جوانه ای باید و نیست
شوق غزل وترانه ای باید و نیست
خواهم که تورا ببینم اماچه کنم
دیدارتورا بهانه ای باید و نیست
#قاسم_حسینی
#عضو_کانال
@golchine_sher
میشوم دیوانهی دیوانه وقتی نیستی
قبله را گم میکنم، در خانه وقتی نیستی
بار دیگر دیر کردی، راه مسجد دور نیست
شک ندارم میروی میخانه وقتی نیستی
در محل پشت سرت بسیارصحبت میکنند
رفته رفته میشوی افسانه وقتی نیستی
موبهمو از شبنشینیهای زلفت گفته است
درد دلها کرده با من شانه، وقتی نیستی
خانهی بعد از تو بیسقف و ستون ویرانهایست
مینشینم گوشهی ویرانه وقتی نیستی
از زمانی که شرابالدین صدایم کردهای
بی قرارم می کند پیمانه وقتی نیستی
#علی_اصغر_شیری
@golchine_sher
به احترام محمد زمین تبسم كرد
تو آمدی و جهان دست و پای خود گم كرد...
#حسن_کردی
@golchine_sher
چقدر خاطرهی ناتمام دارم من
که اسم تک تکشان حکمت است و تقدیر است...
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
آدینه ها غروب که دلگیر می شوم
در انتظار ماه رخت پیر می شوم
چون شبنمی به شستن گرد و غبار دل
از آبشار دیده سرازیر می شوم
افتاده ام به پای تو در اوج بی کسی
لطفی نما و گرنه زمین گیر می شوم
آئینه ام گرفته به زنگار معصیت
از هرم آفتاب تو تطهیر می شوم
با آیه های روشنی از صبح انتظار
تلفیقی از تلاوتِ تفسیر می شوم
وقتی غزال عشق غزل صید می کند
با مصرع ظهور تو تقریر می شوم
پژواک ناله های غریبانه شماست
آدینه ها غروب که دلگیر می شوم
#حسن_ملائکه
@golchine_sher