♥️🍃
همیشه که نباید نشست و
بدیهای زندگی را مرور کرد؛
گاهی باید نشست و
پا بر روی پا انداخت و
خوشیها را شمرد،
چای نوشید و پشت کرد به تمامِ نداشتنها و غصههایی که عمری با آنها زندگی کردیم.
گاهی اوقات باید
دست از جستجوی
خوشبختی برداریم
و فقط خیلی ساده
خوشحال باشیم!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی سه قانون دارد؛
✨فراموش کردن تلخی های دیروز
✨غنیمت شمردن شیرینی های امروز
✨امیدواری به فرصت های فردا...❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی امین 🤲🌺
✨
♦️ویتامین و مکمل مورد نیاز بدن بعد از ۴۰ سالگی
🔹 ویتامین B۱۲
🔹 کلسیم
🔹 ویتامین D
🔹منیزیم
🔹پتاسیم
🔹 امگا ۳
🔹پروبیوتیک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر این کلیپ زیباست💖🦋
🌸صد سال ره مسجد و میخانه بگیری
ببین چی میگه!!
اگر تو بخواهی برای مهربانی همیشه بهانه ای پیدا میکند
لینک بهشت اسطوره ها جهت دعوت دوستان و عزیزان تون
حضورتون باعث افتخار ماست🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
300میلیون سال پیش در آرکانزا تصادمِ قارهای سنگهای اقیانوسی را به بالا رانده و آبِ زیرزمینیِ سرشار از سیلیکا این قطعۀ درشت کوارتز را شکل داده است!
سنگ شناسی
۵ شهریور در تقویم ایران روز زكريای رازی و روز داروساز است که به آن روز شیمیدان هم میگویند. زكريای رازی پزشک، فیلسوف، شیمیدان ایرانی و کاشف الکل است
درچنین روزی درسال 251 ه.ق،
محمدبن زکریای رازی،پزشک،فیلسوف و شیمیدان ایرانی متولد شد
وی به کشف الکل، نفت سفید و داروسازی معروف است و زادروزش به عنوان روز داروساز نام نهاده شده است
گفته بود: «فقط برایِ این قهرمان شدم كه هموطنانم جشن بگیرند و شادی كنند.»
بزرگمردی که تنها یک قهرمان و پهلوانِ ورزشی نبود
تختی یک اندیشه بود
اندیشهای که قدرتش را از مردم میگیرد و در کنارِ مردم میایستد و شرافت را با قدرت و پول معامله نمیکند...
۵ شهریور در تقویم ایرانی روز تختی و روز کشتی است. این روز به مناسبت تولد جهان پهلوان تختی روز کشتی نامگذاری شده است
اگر دشمنانمان میدانستند با زخم زدن
چه لطف بزرگی در حق ما میکنند
برای نابود کردن ما
زخم نمیزدند نوازشمان میکردند!
ما با دردهایمان رشد میکنیم
و با آسیبهایمان بزرگ میشویم
و با هر ضربه به تحولی سازنده و شگرف میرسیم!
برای هیچ کدوم از ضربههایی که خوردی
ناملایمتیها، شکستها، خودتو سرزنش نکن
اونها پروسهای از رشد تو بودن، بپذیرشون
از اونها درس بگیرو محکم تر از قبل ادامه بده...
اگر دشمنانمان میدانستند با زخم زدن
چه لطف بزرگی در حق ما میکنند
برای نابود کردن ما
زخم نمیزدند نوازشمان میکردند!
ما با دردهایمان رشد میکنیم
و با آسیبهایمان بزرگ میشویم
و با هر ضربه به تحولی سازنده و شگرف میرسیم!
برای هیچ کدوم از ضربههایی که خوردی
ناملایمتیها، شکستها، خودتو سرزنش نکن
اونها پروسهای از رشد تو بودن، بپذیرشون
از اونها درس بگیرو محکم تر از قبل ادامه بده...
📝
توی روابط اجتماعیمون یادمون باشه که این کارا وظیفه ما نیست:
- خوب کردن حال همه و در هر شرایطی.
- حدس زدن نیازهاشون.
- تنها کسی باشیم که همیشه کنار میاد و از خواستههاش میگذره.
- خودمون رو تغییر بدیم تا مورد تایید و و پذیرش بقیه بشیم.
- همیشه مراعات کنیم چون بقیه شرایط سختی دارن، انگار که ما خودمون همیشه باید خنثی یا خوب باشیم.
- نیازهای خودمون رو بیخیال بشیم تا اول همه راضی و خوشحال بشن، بعدا اگه وقت شد و کسی یادش بود، نوبت ما بشه.
نمیگم یه موجود خودخواه که فقط به فکر خودشه و هیچ وقت حواسش به بقیه نیست باشیم، اما روابط ما باید دو طرفه باشه، اگه از مدار تعادل خارج بشه و قرار باشه فقط ما برای بقیه فداکاری کنیم، بعد از مدتی سرخورده و تنها میشیم و از هر نوع رابطهای دوری میکنیم، چون احساس میکنیم اینم مثل بقیه اس.
بعضی آدم ها
سعی می کنند حقارتشان را با تحقیرِ دیگران بپوشانند،
توهین می کنند، افترا می زنند، و برچسب های زننده می چسبانند.
با این آدم هایِ بی فکر کاری نداشته باشید
این ها اگر قدرتِ تفکر داشتند که بی شعوریشان را جار نمی زدند!
هر آدمِ عاقلی می داند که هیچ کس روی صفت و رفتاری متمرکز نمی شود مگر این که آن را به میزان زیاد در درون خودش داشته باشد...
آدم های سالم ، برای خودشان و دیگران، ارزش قائلند..
آدم هایِ سالم، توهین نمی کنند.
💐🍃🌿🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌿🍃
🌺
🍃
═ঊঈداستان کوتاه ঊঈ═
♦️معلم و توت فرنگی های واقعی
در یکی از روستاهای کوهستانی "دیاربکر" ترکیه ، آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه ۱۰ عدد توت فرنگی باشد، در 5 کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟
دانش آموزان: آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟
معلم: شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟
دانش آموزان: ما تابحال توت فرنگی ندیدهایم.
معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر "بورسا" فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟ آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوای دیاربکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد. معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوتههای توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت،بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوریکه یاد گرفتهاید، به پدر و مادرتان یاد بدهید. وقتی که توت فرنگیها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه میآورید. برای هر ۱۰ عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت.
وقتی میوهها رسیدند، بچهها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه آوردند. معلم میپرسد که مزهشان چطور بود؟ بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم.
معلم میخندد و میگوید همه شما نمره کامل را میگیرید. میتوانید بخورید. بچهها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند. بعد از دوسال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند.
💢 پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. بیایم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم. کاری کنیم که ناممان ماندگار و یادمان فرحبخش باشد و دعای خیر همیشه مارا همراهی کند💢
👨🏻🏫 معلم بودن یعنی این ....
فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب وتقسیم نیست،
معلم همیشه در جامعه ازخود اثر به جا گذاشتن .با تشکر از معلمان زحمتکش🌻
📝
توی روابط اجتماعیمون یادمون باشه که این کارا وظیفه ما نیست:
- خوب کردن حال همه و در هر شرایطی.
- حدس زدن نیازهاشون.
- تنها کسی باشیم که همیشه کنار میاد و از خواستههاش میگذره.
- خودمون رو تغییر بدیم تا مورد تایید و و پذیرش بقیه بشیم.
- همیشه مراعات کنیم چون بقیه شرایط سختی دارن، انگار که ما خودمون همیشه باید خنثی یا خوب باشیم.
- نیازهای خودمون رو بیخیال بشیم تا اول همه راضی و خوشحال بشن، بعدا اگه وقت شد و کسی یادش بود، نوبت ما بشه.
نمیگم یه موجود خودخواه که فقط به فکر خودشه و هیچ وقت حواسش به بقیه نیست باشیم، اما روابط ما باید دو طرفه باشه، اگه از مدار تعادل خارج بشه و قرار باشه فقط ما برای بقیه فداکاری کنیم، بعد از مدتی سرخورده و تنها میشیم و از هر نوع رابطهای دوری میکنیم، چون احساس میکنیم اینم مثل بقیه اس.
📝
معمولا تو ذهن خیلی از افراد کلمه نیاز بار معنایی منفی داره و حس ناتوانی و وابستگی غلط میده. و تو روانشناسی زرد نیازمند نبودن و نداشتن نیاز یک افتخار محسوب میشه.
یا وقتی توی یک جمله همراه رابطه میاد صرفا به نیاز جنسی محدود میشه تو ذهن بعضی ها.
ولی مساله مهم اینه که همهی کارهای ارادی و غیرارادی ما برخواسته از نیاز ها و برای رفع اون هاست.
نفس میکشیم چون نیاز به اکسیژن داریم.
غذا میخوریم چون نیاز به انرژی داریم و…
توی روابط انسانیمون هم همینه و عمل و عکسالعمل ها برای رفع نیاز های عاطفی انسانهاست.
هر انسان سالم و نرمالی نیاز به دیده شدن، شنیده شدن، احساس تعلق داشتن، احترام، پذیرفته شدن، درک شدن، حمایت شدن و… داره.
اگر کسی میگه من نیازی ندارم که بخوام توی رابطه ای که توش هستم رفع بشه با یکی دوتا سوال معمولا متوجه اشتباهش میشه :
- اینکه پارتنرت وقت کافی برات نذاره اشکالی نداره؟
اینجا معمولا میگه چرا اشکال داره. پس متوجه میشه نیاز به اهمیت و توجه داره.
یا
-اینکه دوستت بهت بی احترامی کنه رو قبول داری تو و به نظرت اوکیه؟
نه معلومه که اوکی نیست.
پس نیاز به احترام داری!
ولی اگه واقعا همچنان معتقده که من نیازی ندارم خیلی آدم سالمی به نظر نمیرسه.
📝
یکی از اقوام دور یه خواهر و برادرند.خواهر که رفته خارج از کشور. و پسر که حدود سی ساله است و تحصیلات بالایی هم داره با مادرش زندگی میکنه.همین یه پسره،پدر هم نداره و پدر مرحومش هم اون قدر براشون گذاشته که پسر نیازی به کار کردن نداره.مادرش بشدت شاکی بود.می گفت وقتی یکی زنگ میزنه کنار من نشسته و میگه کی بود؟ کی زنگ زد؟ چی گفت!؟ یا مثلا میخوام غذا درست کنم میگه توی فلان غذا هویج نریز سیب زمینی بریز! هر چی بهش میگم برو دنبال یه کاری که تو خونه نباشی تا منم یه نفسی بکشم میره یه قدمی میزنه و فوری برمی گرده تو خونه!
مرد بیکار،مردی که کاری نداره و تو خونه است.مردی که مشغله ای ذهنی در رابطه با کار و زندگی نداره تبدیل میشه به یک مرد خاله زنک!.مهم نیست چقدر تحصیلات داشته باشه، سن و سالش چقدر باشه.مردی که تو خونه باشه و بیکار باشه رشد نمیکنه.کار فقط برای کسب درآمد و پول برای گذران زندگی نیست.کار، بزرگ ترین معلم انسان و باعث رشد آدمهاست....
👤 مهرداد
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
میگفت: یه زن از زندگی یه مرد خارج نمی شه
مگر اینکه رنج زیادی کشیده باشه
همه مردها نه، ولی بعضی ها از زندگی یه زن خارج نمی شن
مگر اینکه سر و کله ی زن دیگری پیدا شده باشه...
این رو از من به عنوان یک روانشناس بپذیر
اگر زن دیگری مخ همسرت رو زد
بهترین انتقام اینه که اون رو با همون زن رها کنی
مرد واقعی سرگرم زنهای دیگه نمی شه.
دنبال جلب توجه زنهای دیگه نیست.
خودت را به خاطر پذیرش آنچه کمتر از لیاقتت بود، ببخش، اما دوباره تکرارش نکن، نذار آدم های ارزون برات گرون تموم بشن...
مطمئن باش تو در کنار مرد واقعی هیچ ترسی از آینده نداری ...
چون یه مرد واقعی رو هیچوقت نمی شه دزدید...
👤 #مارال_پرهیزکاری
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
برای مقبرهی خانوادگیشان پردهی لیمویی دوخته بود و حاشیههای پارچه را هم داده بود یکی با هویه دالبری و دلبری کرده بود.
مادربزرگ پرده را که دیده بود خودش را زده بود به غش که مقبره پرده نمیخواهد و اگر بخواهد این رنگی نمیخواهد.
پردهها را جمع کرده بودند.
میگفت مادربزرگ گفته بوده تا چهل رو باید هر روز بروند سرِ مزار. "ناسلامتی پدرت بوده، چغندر که خاک نکردیم!"
میگفت مقبرهی خانوادگیشان اتاقی بوده حدودا دهمتری که آنبالا قبر پدربزرگ اریب رو به قبله بوده و بعد از آن عمهبزرگه و بعد پدر... سنگقبرها سیاه، دیوارها خاکستری، صندلیها قهوهای...
میگفت نوجوان بودم و از یک هفته که گذشت دیگر قلبم میگرفت، دلم دنیای بیرون را میخواست، هوای تازه، خانهی روشن و لباسهای رنگیام را.
میگفت مادربزرگ رنگ را قدغن کرده بود و نور را. موسیقی نه، حتی از نوع غمگینش؛ گُل نه، مگر گلایل سفید؛ چیزی برای خوردن نه، مگر خرما و حلوا.
و این برنامهی عزا، چهل روز، روزی چند ساعت کش آمده بوده.
میگفت در تمام ساعتهایی که کنار مادربزرگ مینشسته روی صندلیِ سفت چوبی و باسنش از بیتحرکی خواب میرفته، یاد دخترکِ کتاب شبهای روشن میافتاده که مادربزرگ نابینایش لباسش را سنجاق میکرد به لباس خودش که از کنارش جُم نخورد.
میگفت حرف زدن ممنوع بوده، حتی پچپچ هم نه؛ یا سکوت، یا دعا.
این زیستِ دلنشینی بوده برای مادربزرگ که حتی وقتی عزادار نبود هم سیاه میپوشید. مادربزرگ سکوت و سیاهی و تاریکی را دوست داشت؛ از این فضا آرامش میگرفت، اما نمیدانست چطور دارد ذرهذره شور و طراوت جوانیِ نوهاش را میتراشد.
میگفت همانجا فهمیده دنیایی که به کام ما شیرین است، میتواند در دهان دیگری طعم زهر داشته باشد.
میگفت امروز سالروز فوت پدرش است... حالا سیوچند سال از آن روزها گذشته و او حتی سالبهسال هم به آن دخمه سر نمیزند، چون هربار یاد دخترک نوجوانی میافتد که با لباس سیاه ساعتها مینشست و گلویش از بیصدایی درد میگرفت.
راستش از وقتی با هم حرف زدهایم، دارم به این فکر میکنم که چقدر از این تجربههای اجباری داریم ما. سبک زندگی، شیوه یا کارهایی که سالها به ما گردنبار شد و حتی بعد از رهایی، سنگینیِ روزهای بودنشان روی کتفمان تیر میکشد.
👤#سودابه_فرضی_پور
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
یه وکیلی می گفت: ۳۰ سال وکالت انجام دادم، اینجا خیلی ها توی دادگاه فکر می کنند بُردن، اما در اصل باختن، خیلی ها هم فکر می کردن باختن اما بُردن.
خیلی از ظالم ها، توهم بردن دارند.
اینکه اگه به کسی آسیب بزنی، حقش رو بخوری، حقُ ناس کنی، و اون کار رو کوچیک جلوه بدی.
حقیقیترین قسمت زندگی این است که خدا گفته: درسته بنده من زورش نرسید
اما من اگر حقش رو نگیرم، خودمم ظالمم.
به خدا اعتماد کن گاهی بهترین ها را
بعد از تلخ ترین تجربه ها به تو میدهد
تا قدر چیزهایی که به دست میاوری را بدانی!
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
مردان ضعیف، زن ها را مرد بار می آورند...
مردان ضعیف رقیب زنشان می شوند، و شروع به رقابت با آنها می کنند، مثل آنها می نویسند، مثل آنها راه می روند، مثل آنها خرید می کنند، مردان رقابت جو هیچ جا از شما حمایتی نمی کنند و شما را هیچوقت دوست نخواهند داشت...
مردان قوی، زنانگی زن را تقویت می کنند. می توانی لطیف باشی کنارشان و راحت زنانگی کنی
لباسهای شاد و رنگی برایت بخرد و برایش چرخ بزنی و بوی ریحان و برنجت هفت خانه را پر کند،
به عنوان یک روانشناس این را از من بپذیر
تو مجبور نیستی مثل یک مرد باشی و همسرت بگردد در میان دختران دیگر،
تو می توانی همان زن رویاهای یک مرد باشی
تو سزاوار رابطه ای هستی که بهت اجازه بده زنانگیت رو زندگی کنی، در طول شب با آرامش بخوابی و علاقه و توجه کافی دریافت کنی.
به عنوان یک روانشناس این را از من بپذیر
مردانگی یک مرد نه در قد بلند بلکه به مهر بلند و نه در میزان تحصیلاتش
بلکه به میزان شعورش و شونه های امن و تکیه گاه بودن و اطرافیانیست که او را تربیت کردند...
تغییر سخته، اما اگر یک نتیجه متفاوت
می خوای به انتخابهات دقت کن
همه چیز در زندگی بازتاب انتخاب خودتونه!!!
وقتی با مرد رقابت جو و غیر همدل زندگی می کنی شبیه جنگلبانی هستی که با زجر در خانه ی نجار زندگی میکند.
👤#مارال_پرهیزکار
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
درست است که مثلث،
شکلِ هندسیِ پایداری به نظر می رسد
امّا در روابطِ انسانی،
ناپایدارترین شکل است...
👤 #مهدی_ربی
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
از هرچه جفا بر من کردی گذشتم، جز اینکه به آدمهای این زمانه سپردیام، مرا که میدانستی آدم این زمانه نیستم. چونان که آدمبرفیای را به تابستان بسپری، گنجشکی را به برفباد، قاصدکی را به طوفان، شمعی را به تندباد، قایق کاغذیای را به اقیانوس...
بعد از تو هیچکس مرا "خیلی" نخواست. و خیلی نخواسته شدن غمانگیزترین چیز دنیاست...
احساس بیربط بودن میکنم اینروزها. مثل اذان در شلوغی خیابانهای توکیو. مثل ارگِ کلیسا در همهمهی پارتیای در کردان. مثل دوندهی ماراتن در یک جزیرهی سهدرچهار. مثل جوک بامزهای به زبان قبیلهای منقرضشده. مثل افسانهی عزیزی در میان سینهسرخها که هزار سینهبهسینه چرخیده و قرار است در این آخرین سینه فراموش شود...
👤 حمید باقرلو
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
تازه به دنیا اومدم؛ تو بیمارستان کنار مامانم یه خانومی هست که چندمین بچهش هم مرده به دنیا اومد، گریه میکنه و به مامانم میگه؛ نمیشه که دخترتو بدی به من، وقتی ۳تا دختر دیگه داری ؟
بابام میرسه و میگه با اینکه خیلی دلم براتون میسوزه ولی نمیشه، دخترم باید پیش خودم باشه.
۴ماهَمه؛ زلزله میاد، بابا بغلم میکنه و میزنه از خونه بیرون.
۴سالمه؛ تب دارم، بابا شب تا صبح پاشویهم میکنه و نگران و عصبانی بالاسرم بیداره.
۷سالمه؛ دستم تو دستِ باباست، لباس مدرسه تنمه. داریم میریم سمت عکاسیش، بابا ناراحته.
۱۶سالمه؛ بابا میاد خونه و میگه؛ امروز یکی از دوستام میگفت دوستپسرِ دوستت سوار آژانس شما شده، چرا؟ چیزی نمیگم، سرمو میندازم پایین، دوباره میگه؛ فقط خواستم بگم حرفامو که اگه تو حموم سکته کردم و .....
۲۰سالمه؛ ازدواج کردم، بابا هر روز زنگ میزنه و میپرسه؛ آشپزی بلدی؟ میخوای بگم خاله غذا درست کنه؟
۲۵سالمه؛ بیمارستانم واسه زایمان، بابا شب تا صبح دم در بیمارستان نگرانه که چرا طبیعی؟!
مادر شدم؛ بابا هر شب زنگ میزنه و میگه؛ توی خواب یه وقت نیفتین روی بچه؟ بچه رو طرف خودت بخوابون!
۳۰سالمه؛ یه هفتهست مامان تصادف کرده، رفتم خونه دوش گرفتم و میرم سمت بیمارستان، بابا زنگ میزنه؛ بچهها رو بالا نیار امروز، وقتی میرسم یه گوشه قایم شده و سیگار میکشه و نگاهش به دهن پرستاره و ماها.
۳۴سالمه؛ توی این شهر غریبیم، بابا رو میرسونم، پشتِ چراغ قرمز میگه؛ هیچوقت ماشینو رو دنده نگه ندار. پیادهش میکنم، تا میدونِ بعد از تو آینه میبینم که داره نگام میکنه، تمامِ مسیر حواسم هست که پشتِ چراغ ماشینو رو دنده نگه ندارم...
👤 سعیده
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
📝
یکبار برایم نوشتی دوستت دارم ...
من هزار بار خواندمش ...
هزار بار ضربان قلبم بالا گرفت ...
هزار بار نفس در سینه ام برید ...
هزار بار در وجودم ریشه کرد ...
انگار که هزار بار شنیده ام
انگار که هزار بار نوشته ای ...
یکبار در آغوشت کشیدم ...
هزار بار خوابش را دیدم ...
هزار بار تب کردم ...
هزار بار آرام گرفتم
انگار که هزار بار در آغوشم بوده ای ...
تو یکبار دروغ گفتی ...
من دروغت را هزار بار تکرار کردم ...
هزار بار رویا ساختم ...
هزار بار باور کردم
انگار خانه ام را روی آب ساخته باشم ...
تو یکبارنبودی ...
من هزاربار دنبالت گشتم ...
هزار بار خاموش بودی ...
هزار بار به در بسته خوردم ...
هزار بار دلم گرفت
انگار که تمام هزارانم را باخته باشم ...
و اما یکباره در دلم فرو ریختی و من که تو را هزار بار زندگی کرده بودم هزار بار مردم ...
تو همیشه همان یک بودی ،
یک دوستی ، یک تب ، یک رابطه ، یک تجربه ...
و این من بودم که از یک ، هزار ساخته بودم ...
👤 #هیلا_صدیقی
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
«شبهایی در زندگیمان بود که خیال میکردیم تا صبح زیر انبوه رنج متلاشی خواهیم شد،
اما صبح شد.»
و شب بخیر...
@Havaye_Havva