eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.6هزار ویدیو
154 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر کانال و گروه جهت انتقاد یا پیشنهاد @bondar1357 @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
AC_15_39_36.mp3
959.4K
الهی که خونه دلتون گرم باشه☕️ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
🍃💞Love AmirArselan 💞🍃 چه عاشقانه ای بنویسم ، که دلتان برایم بلرزد!؟‌ وقتی نه دستانش را گرفته ام، نه در آغوشش کشیده ام، و نه او را بوسیده ام ...! من فقط از دور، او را در خویش گریسته ام .. عشق میان ما... معصوم ترین عشق تاریخ جهانه ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AHANGMAZANI (4).mp3
6.5M
دورت بگردم عشق من❤️کانال گلچین تاپ ترینها روز خوبی براتون آرزو می‌کند 😘😘
1_4298770574.mp3
5.51M
🍃🌸ایرانِ‌زیبا🌸🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🍃💐آوا و نوا💐🍃 🍃🌠شبانه‌ها🌠🍃 🍃❣🍀🎧🎼آوای زیبای :ساقی ... 🍃🍀🎤علیرضا افتخاری... 🍃💚🤍❤️🍃 ساقیا چه غمگین چه تنها نشسته ام ساغری ز چشمت به من ده كه خسته ام مشكنی دلم را كه در خود شكسته ام ساغری از آن می كه حال آورد به من ده وان چه با كرامت كمال آورد به من ده آن چه آهوان را به شیری كشد بیاور وان چه در زبونی زوال آورد به‌من ده همان به كه به یك سو نهی پیمانه را به من از نگه خود دهی میخانه‌را همان به كه به جز عشق و دیوانگی كنی از همه چیزی تهی‌دیوانه را چشمت ساقی بهار مستی من با تو باقی قرار هستی من آری‌نستان كه نقش خود پرستی تنها افتد ز می پرستی من خوشا تو كه با من خسته‌هم زبانی كنی خوشا تو كه با دل من شكسته خوانی كنی كیم من كه دست و پا پیش چشم تو گم كنم كه ای تو كه با من گم شده شبانی كنی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @golchintap •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
1_7036431772.mp3
5.96M
🍃🌸ایرانِ‌زیبا🌸🍃 🍃💐آوا و نوا💐🍃 🍃🍀🎧🎼آوای زیبای : شاخه نبات... 🍃🍀🎤علیرضا افتخاری...
1_4298770574.mp3
5.51M
🍃🌸ایرانِ‌زیبا🌸🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🍃💐آوا و نوا💐🍃 🍃🌠شبانه‌ها🌠🍃 🍃❣🍀🎧🎼آوای زیبای :ساقی ... 🍃🍀🎤علیرضا افتخاری... 🍃💚🤍❤️🍃 ساقیا چه غمگین چه تنها نشسته ام ساغری ز چشمت به من ده كه خسته ام مشكنی دلم را كه در خود شكسته ام ساغری از آن می كه حال آورد به من ده وان چه با كرامت كمال آورد به من ده آن چه آهوان را به شیری كشد بیاور وان چه در زبونی زوال آورد به‌من ده همان به كه به یك سو نهی پیمانه را به من از نگه خود دهی میخانه‌را همان به كه به جز عشق و دیوانگی كنی از همه چیزی تهی‌دیوانه را چشمت ساقی بهار مستی من با تو باقی قرار هستی من آری‌نستان كه نقش خود پرستی تنها افتد ز می پرستی من خوشا تو كه با من خسته‌هم زبانی كنی خوشا تو كه با دل من شكسته خوانی كنی كیم من كه دست و پا پیش چشم تو گم كنم كه ای تو كه با من گم شده شبانی كنی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @golchintap •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۱. خانوادت بهترین رو برات میخوان ولی همیشه بهترین راه حل رو نمیدونن. ۲. هیچوقت این دو تا آدم رو فراموش نکن.آدمی که همه چی رو از دست داد که تو برنده بشی، پدرت.و آدمی که توی همه دردهات باهات بود، مادرت. ۳. درآمدی که داری، فقط نتیجه کار های خودته.نه خانوادت.نه مدرسه ای که رفتی.نه دوستات.لحظه ای خودت کنترل همه چی رو به دست بگیریو این حقیقت رو قبول کنی، شروع به پیشرفت میکنی. ۴. اوقات فراغتت توی ۳۰ تا ۴۰ سالگی، کمتر میشه.پس اگه جوونی، از وقتت برای چیزای مفید استفاده کن.و هر چی زودتر کارهایی که تو رو به هدفت میرسونه روانجام بده.همه دوست دارن موفق بشن، ولی کسی حاضر نیست کارهای سختی که برای موفق شدن لازمه رو انجام بده. ۵. شاید فکر کنی که داری تلاشت رو میکنی.ولی اسکرین تایم گوشیت ۵ ساعته.به خودت دروغ نگو. ۶. بهترین مهارتی که میتونی داشته باشی، تمرکزه.یه نگاه به اطرافت کن، همه سرگرم هستن.همه دارن توی اینستاگرام اسکرول میکنن.نمیتونن روی یه کار بیشتر از ۵ دقیقه تمرکز کنن.چونکه مغزشون به اینکه هر چند ثانیه یه محتوای جدید ببینه، عادت کرده.پس تو تمرکزت رو با اسکرول کردن توی فضای مجازی، از دست ندهچند سال دیگه به عقب نگاه میکنی و میبینی که چقدر وقتت رو تلف کردی. ۷. با پس‌انداز کردن چند میلیون در ماه، هیچوقت پولدار نمیشی.یه راه برای افزایش درآمدت پیدا کن.یه بیزنس آنلاین شروع کن.یه مهارت پولساز یاد بگیر.
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند . پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى : به آسمان رود و کار آفتاب کند از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند . وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید : به آسمان رود و کار آفتاب کند فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست . آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند منبع : کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
من دکمه ی خدافظی یه کسایی رو زدم که اگه تو بهشون برسی دیگه از خدا هیچی نمیخوای
هدایت شده از صدای آرامش 🌱🦢
. ولی واقعیت زندگی اینه که تمام روزهای سختی که فکر میکردیم نمیگذره ،گذشت! تمام تلخی هایی که گمون میکردیم موندگاره، از یادمون رفت! همه شب های سیاهی که طلوع خورشید برامون آرزو بود، روز روشن رو بغل کردن. ما از اتفاق های بد زیادی عبور کردیم، آدم هایی که هم مسیرمون نبودن رو از دست دادیم و تیکه هایی از خودمون رو براشون جا گذاشتیم؛ زنده موندیم و به زندگی ادامه دادیم... و هنوز هم میگذریم، زنده میمونیم و ادامه میدیم... 🆔 @AramishVoice 🌱🦢
°•°•° اگه بهت میگن غیرممکنه یادت باشه برای اونا غیرممکنه نه واسه خدا ...❤️☘
. ولی واقعیت زندگی اینه که تمام روزهای سختی که فکر میکردیم نمیگذره ،گذشت! تمام تلخی هایی که گمون میکردیم موندگاره، از یادمون رفت! همه شب های سیاهی که طلوع خورشید برامون آرزو بود، روز روشن رو بغل کردن. ما از اتفاق های بد زیادی عبور کردیم، آدم هایی که هم مسیرمون نبودن رو از دست دادیم و تیکه هایی از خودمون رو براشون جا گذاشتیم؛ زنده موندیم و به زندگی ادامه دادیم... و هنوز هم میگذریم، زنده میمونیم و ادامه میدیم... 🆔 @AramishVoice 🌱🦢
📝 پشت پلکام، یه آسایشگاه خلوت وساکته. تو اتاق گوشه حیاطش، رفقا جمعن. حسین پناهی نشسته پیش شاملو، میگه احمد نکنه دیگه حالمون خوب نشه؟ شاملو اخلاق نداره، میگه پاشو قرصاتو بخور، باز شروع کردی؟ اخوان اون ور اتاق بغل پنجره ایستاده میگه پادشاه فصلها، پاییز. بعد خودش غش غش میخنده. فروغ بالای اتاق نشسته، خوشگل و خوش تیپ، خودشو گرفته، انگار بدونه چقدر قشنگه. شاملو نگاهش میکنه میگه زن تنها در آستانه فصلی سرد ما چطوره؟ آیدا یه جوری به شاملو نگاه میکنه که فکر کنم شاملو تا آخر عمرش دیگه به هیچ زنی نگاه نکنه. سهراب میاد تو اتاق، میگه هروقت میرم تو حیاط می بینم به به، زندگی چقدر زیباست. نصرت رحمانی میگه من که فقط سیاهی می بینم، فکر کنم چشمام عزادار باشن. بیژن الهی میگه زیبایی محکوم به تباهیه، آدمیزاد نمیدونه، کم نگاه می کنه به قشنگیا. سکوت میشه، یعنی هروقت بیژن الهی حرف میزنه بعدش یه کم سکوت میشه. گلشیری میگه کسی از بیژن نجدی خبر داره؟ منوچهر آتشی میگه بیژن رو بردن سرش رو برق بذارن، مدتیه ناخوشه. اسماعیل فصیح سیگار می کشه، یه کم عرق میخوره، میگه عمر کلمات تموم شدن، الان دیگه فقط سکوت اصالت داره. مهرپویا با سازش میاد تو اتاق، چشماش گریه ایه، محل به هیشکی نمیده، می شینه یه گوشه به ساز زدن و اسم کسی رو زمزمه کردن. حسین قوامی تو محوطه داره زیر بارش برفای نو راه میره و واسه خودش آواز میخونه: تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی.... 👤
📝 جنگجو باش منِ عزیزم! من نیاز دارم این روزها قوی باشی، قوی‌تر از همیشه... نیاز دارم صبح‌ها زودتر از همیشه بیدار شوی و کارها را بهتر از همیشه پیش ببری. نیاز دارم تمرکز بیشتری داشته‌باشی و خلاقیت بیشتری به خرج بدهی و تلاش بیشتری بکنی. من نیاز دارم شب‌ها بیشتر بیدار بمانی و برای هدفمان قدم‌های محکم‌تری برداری. جنگجو باش منِ عزیزم و از ادامه و از نتیجه نترس! نتیجه هرچه هم که باشد، من به تلاش و جسارت تو می‌بالم. من می‌بالم به تو که جسور بودی و هدف داشتی و برایش تا پای جان، تلاش کردی. من می‌بالم به تو که برای ارتقای جهانت، از خواب و راحتی‌‌ات زدی و از حاشیه‌ی امنت بیرون زدی. من می‌بالم به تو... به اراده‌ی پولادین تو و به معصومیتی که پشت اقتدار و جسارتت پنهان کردی و من نیاز دارم این روزها بدون نیاز به فراغت و آرامش و دلخوشی، فقط بجنگی و پیش بروی و قوی باشی... می‌دانم سخت است و قطعا بین راه بغض خواهی‌کرد و تنها خواهی‌بود و رنج عمیق‌تری را تجربه خواهی‌کرد. ولی ادامه بده، به این امید که شده یک قدم یا صد قدم؛ از موقعیت فعلی‌ات فراتر خواهی‌رفت و نتیجه هرچه هم که شد، تو یاد خواهی‌گرفت جسورتر و صبورتر و قدرتمندتر باشی و خواهی‌فهمید که چقدر قوی هستی! جنگجو باش منِ عزیزم! من نیاز دارم به این‌که در جنگجوترین حالتِ خودت باشی... من نیاز دارم به تو، به عزم راسخ و اراده‌ی آهنین و روح ناامید نشونده و گام‌های ادامه‌دهنده‌ی تو... 👤
🌕نظریه پنجره شکسته در جرم شناسی @golchintap 🔻ساختمان خالی از سکنه‌ای را در کنار یک خیابان پر رفت و آمد، در حالی که شیشه‌ یکی از پنجره‌هایش شکسته است تصور کنید! مشاهده‌های علمی نشان میدهد که اگر پنجره شکسته ظرف مدت کوتاهی، تعمیر نشود، عابران این پیام را از ساختمان میگیرند که کسی نگران ساختمان نیست و نظارتی وجود ندارد. پس شیطنت شروع میشود و پنجره‌های سالم ساختمان مورد هدف قرار میگیرند و ساختمان تغییر شکل میدهد و البته ادامه این روند میتواند منجر به ورود میهمانان ناخوانده به ساختمان بی‌صاحب شود و آثارش از سطح به عمق نفوذ کند. اتفاقی که در اشکال مختلف شاهد آن بوده‌ایم. @golchintap 🔹🔸توصیف های بالا، خلاصه‌ای از یک نظریه جرم شناسی به نام «پنجره شکسته» است. نظریه‌ای که در دهه 90و80میلادی به کمک شهردار نیویورک آمد تا جرم‌خیزترین مترو جهان را که پاتوق خلافکاران و اشرار به حساب می‌آمد سر و سامان بدهد. @golchintap شهرداری نیویورک، در اولین اقدام خود به بازسازی واگن‌های مترو پرداخت. و دستور داد تا واگن‌هایی که طی روز با اسپری رنگ، نوشتن یادگاری و... آسیب میبینند، شبانه از خط خارج شوند و تاصبح روز بعد رنگ‌آمیزی و تعمیر‌شده به خط برگردند! در واقع همه اینکارها یک پیغام داشت: حواسمان به همه چیز هست و هیچ خلافی رو تحمل نمیکنیم و بدین ترتیب مترو ناامن نیویورک تبدیل به یکی از امن ترین متروهای جهان شد!! امروزه استفاده از تئوری در زندگی شخصی، تربیت کودک و تجارت و کسب و کار،کارایی دارد. وقتی پنجره های شکسته را دریابیم و تعمیر کنیم مطمئن باشید اوضاع بهتر خواهد شد. پنجره های شکسته کار و زندگی ما کجاها هستند؟ تا به حال بهش فکر کردیم؟! @golchintap
📝 یه چیزی تو رابطه یاد گرفتم که کاش سه سال پیش یاد گرفته بودم و شاید الان موفق‌تر بودم؛ اونم اینه که تقریبا در صددرصد مواقع بهتره وقتی پارتنرتون بهتون میگه که احساساتش جریحه دار شده، شامل خشم ناراحتی، حس مورد توجه قرار نگرفتن، تحقیر شدن و... جای توضیح اینکه اشتباه می‌کنه که چنین حسی داره، بپذیرید که چنین حسی داره، درکش کنید و ازش دلجویی کنید. چنین چیز ساده‌ای رو چرا باید انقدر دیر یاد بگیریم. مثال می‌زنم: من میام بهت میگم تو به من توجه نمی‌کنی. شما پنج هزار دلیل میارید که فلان کار و بیسار کار رو کردید و این یعنی توجه و احساس من اشتباهه! شما در واقع دارید میگید این حسی که لیترالی در من وجود داره و آزارم میده الکیه! پس این منو خشمگین می‌کنه، جاش می‌تونید بگید متاسفم که چنین حسی داری، پس اول پذیرفتید این حس دوست نداشتنی در من وجود داره و من دارم رنجمو میگم بعد بگین چطوری می‌تونم کمک کنم. در حقیقت انکار حس طرفتون مثل اینه که من بگم دلم درد می‌کنه شما بگی نه چیز بدی نخوردی که، دلت درد نمی‌کنه. آقا این خیلی مهمه تو رو خدا توجه کنید!
📝 فرانتس کافکا که هرگز ازدواج نکرد و فرزندی نداشت، در ۴۰ سالگی در حال قدم زدن در پارکی در برلین با دختر کوچکی که در حال گریه کردن بود برخورد کرد زیرا عروسک مورد علاقه خود را از دست داده بود دختر کوچولو و کافکا به دنبال عروسک گشتند ولی بی نتیجه بود. کافکا به او پیشنهاد داد که روز بعد دوباره همانجا ملاقات کنند و با هم به دنبال عروسک بگردند روز بعد، کافکا که هنوز عروسک را پیدا نکرده بود، نامه‌ای را به دختر کوچک داد که توسط عروسک نوشته شده بود: «لطفا گریه نکن، من برای دیدن دنیا به سفری رفته‌ام» درباره‌ سفر و ماجراهایم برایت می‌نویسم. بدین ترتیب داستانی آغاز شد که تا پایان عمر کافکا ادامه یافت. کافکا در طول ملاقات‌هایشان، نامه‌های عروسک را که با دقت نوشته شده بود، همراه با ماجراها و مکالمه‌هایی می‌خواند که دختر کوچک آن‌ها را شایان ستایش می‌دانست. در نهایت کافکا عروسک را به او بازگرداند (یکی خرید) که گویی به برلین بازگشته بود. دخترک گفت: «اصلا شبیه عروسک من نیست» سپس کافکا نامه دیگری به او داد که عروسک در آن نوشته بود: «سفرهای من، مرا تغییر داده» دختر بچه عروسک جدید را در آغوش گرفت و خوشحال شد سال بعد کافکا درگذشت ‏سال‌ها بعد، دختر کوچکی که اکنون بالغ شده بود، پیامی را در داخل عروسک پیدا کرد در نامه کوتاهی که کافکا آن را امضا کرده بود، نوشته بود: «هر چیزی که دوست داری احتمالاً از دست می‌رود، اما در نهایت عشق به گونه‌ای دیگر باز خواهد گشت»
هیچکدوم ما اونایی نیستیم که تو رویاهای بچگیمون تصور میکردیم :)
ولی خدا وکیلی با یه جون تا این مرحله از زندگی رو خیلی خوب اومدیما...!
از یجایی به بعد سخت‌ترین کار دنیا باور کردن آدماست :)
انصاف نیست که آدم بیشتر از سنش احساس خستگی کنه :)
کاش حداقل خدا میفهمید ‏که چقد دلمون میشکنه وقتی‏ آرزوهای مارو واسه بقیه برآورده میکنه .