eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌         برادرشھیدابراهیم‌هادے 🌿' 📚                              •﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾• 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
صوت دعای ندبه به نیابت از شهدای گمنام باشد نگاه شهدا بدرقه راهمون🤲 🍃🌺🍃 چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای❓🥀🥀💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها💔 ❤سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج❤ 🌹اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻💔 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌹سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روی سربند شهیدان سلام ما بہ گمنامانِ لشڪر بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان‌هایے ڪہ عمرے نذر ڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند 🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 همراه دوست عزیزش ، در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بو که در آن زمان ، فرماندهی این لشکر را به عهده داشت . ، وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار خود برود به خانواده این زنگ می زد و می گفت من دو روز به خانه شما می آیم. به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است ، دو روز خدمت گذاری این را داشت و بعد به سمت کرمان می‌رفت . 🌹 🕊 شادی روح و 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #عاشقانه_های_شهدا #سردار_دلها #سپهبد_شهید #حاج_قاسم_سلیمانی همراه دوست عزیزش #سردار_رشید_
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 وقتي ازدواج کرديم من پانزده ساله و اول دبيرستان بودم. او هم بيست و هشت ساله و تا اول دبيرستان درس خوانده بود. سال ۱۳۷۳ يا ۱۳۷۴ بود، که درس خواندن را به صورت جدي شروع کرديم؛ ولي چون مشکل تشنج داشت خانواده اش مخالف ادامۀ تحصيل او بودند. خيلي اين طرف و آن طرف رفتم، از پزشکهاي مختلفي سؤال کردم و همه گفتند: «نه مشکلي پيش نمي آيد.» به او گفتم: «تو هر چقدر هم که به خانوده ات بگويي باز هم حساسند و مخالفت مي کنند، بيا و مخفيانه درس بخوان.» با معلم‌ها هماهنگ کرديم. به خانۀ ما مي آمدند و با او کار مي کردند، هيچکس هم اطلاعي نداشت. بعدازظهرها معلم مي آمد خانه و صبحها هم براي فيزيوتراپي به بيمارستان شهيد رجايي مي رفت؛ البته فيزيوتراپي به دلخواه خودش بود. وقتهايي که من خانه بودم ، نمي‌رفت؛ اما اگر کلاس داشتم او هم مي رفت. وقتي دانشگاه قبول شد، همه مخالفت کردند. من گفتم: «چطور چهار سال دبيرستان را توانست تمام کند، اين را هم مي تواند.» و بالاخره در رشتۀ ادبيات فارسي در مقطع ليسانس شروع به تحصيل کرد. راوی : 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محور همه فعالیت هایش « » بود. در سخت‌ترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد. یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست‼️ بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه. گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد. بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم. 🌱 ‎‎‌‌‎‎ 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖❤️‍🩹🌼◗ حاج قاسم می‌گفت: ببین کارتو تو انجام بده. دنبال این نباش که کی داره میبینه. اونکه باید ببینه خودش می‌بیند. ‹ ❤️‍🩹⇢ › ‹ 🌼⇢ › 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته بود؛ بر روی قبرم این مطلب نوشته شود: ای برادر، به کجا میروی؟ کمی درنگ کن. آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد؟! . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎ 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💢 امروز کسانی که می‌گویند باید (عجل‌الله تعالی) بیاید تا در جوار او مبارزه کنیم و ظلم و فساد را ریشه کن کنیم رجوع به خودشان بکنند ببینند آیا واقعاً این کار را می‌کنند یا اینکه به مبارزه با او بر می‌خیزند؟ 🌹شهید حسن اثنی عشری نائینی 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسخه برای نجات از فتنه‌ها! ♨️ وصیت‌نامه‌ای برای تمام نسل‎‌ها... ⁉️ حرف اول و آخر یک فرمانده؟! 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
روایتگری.mp3
24.39M
🔷دیروز عصر، حاج حسین دل زائرین رو به دست گرفت و برد تا بارگاه ملکوتی دیدار، دیدار با عشق 🕊 دیدار با شهدا 🥀 دیدار با حاج قاسم 🇮🇷 دیدار با خدا... 😭😭 🔹راوی: حاج حسین یکتا 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا جواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می گرفت. جاهایی که باهاش بودم گه گاه می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی بر نمی گشت. یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت: من گشنه هستم او همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود بدون کاستی برایش سفارش داد. بهش گفتم: آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی کنه؟ گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟ خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما. شهید🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_چهارم 🍁 وقتی به مدرسه
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁 چند نفري از همسايه ها آمدند سراغ من و گفتند : تو جواني ، نميتوني تا ابد بيوه بماني . در ضمن دختر و پسرت احتياج به پدر دارند . هم اگر اينطور ادامه بده ، براي خود شما بد ميشه نه درسی ، نه کاری . هرروز دعوا و ... عاقبت خوبي ندارد . بالاخره با آقائي که همسايه ها معرفي کردند و مرد بسيار خوبي بود ازدواج کردم . محمد آقاي کيان پور کارمند راه آهن بود . 🍁 براي کار بايد به خوزستان ميرفت . به ناچار ما هم راهي آبادان شديم . در آبادان کمتر از سه سال اقامت داشتيم . در اين مدت علاقه پسرم به ورزش بيشتر شده بود . با محراب که از فوتباليست هاي خوزستاني بود ، خيلي رفيق شده بود . مرتب با هم بودند . در همان ايّام مشغول به کار شد . روزها سر کار مي رفت و شبها به دنبال رفقا . 🍁 بعد از بازگشت از آبادان ، خيلي از بستگان مخصوصاً عبداللّه رستمي (پسر عمويم که داور بين المللي کشتي بود) به توصيه کرد به سراغ کشتي برود ، چرا که قد و هيکل و قدرت بدنيش به درد ورزش ميخورد . اگر هم ورزشكار شود کمتر به دنبال رفقايش ميرود . اما او توجهي نميکرد . فقط مشکلات ما را بيشتر ميکرد . مشکل اصلي ما رفقاي بودند . هر روز خبر از دعواها و چاقو کشي هايشان مي آوردند . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_پنجم 🍁 چند نفري از همس
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁 عصر يکي از روزهاي تابستان بود . زنگ خانه به صدا در آمد . آن زمان ما در حوالي چهار راه کوکا کولا در خيابان پرستار مي نشستيم . پسر همسايه بود . گفت : از کلانتري زنگ زدند . مثل اينکه دوباره بازداشت شده . سند خانه ما هميشه سر طاقچه آماده بود . تقريباً ماهي يکبار براي سند گذاشتن به کلانتري محل ميرفتم . مسئول كلانتري هم از دست او به ستوه آمده بود . 🍁 سند را برداشتم . چادرم را سر کردم و با پسر همسايه راه افتادم .در راه پسر همسايه ميگفت : خيلي از گنده لاتهاي محل ، از آقا حساب ميبرن ، روي خيلي از اونها رو کم کرده . حتي يک دفعه توي دعوا چهار نفر رو با هم زده . بعد ادامه داد : الان براي خودش کلي از مأموراي کلانتري ازش حساب ميبرند . 🍁 ديگه خسته شده بودم . با خودم گفتم : ديگه الان هفده سالشه ! اما اينطور اذيت ميکنه ،واي به حال وقتي که بزرگتر بشه .چند بارميخواستم بعد از نماز نفرينش کنم . اما دلم براش سوخت . ياد يتيمي و سختيهائي که کشيده بود افتادم . بعد هم به جاي نفرين دعاش کردم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا