#خاطرات_شهدا🌷
#شهید_سعید_سلمان❤️🕊
✍ به روایت خواهر شهید
🔻#بخش_اول (3/1)
🔹سعید خیلی مهربون و منظم بود
وقتی شهید شده بود ،همه از خنده هاش می گفتند.صدای خنده هاش، شوخی های به جاش.
🔸خیلی هم عاشق عکاسی بود، از همه ی اقوام عکس داشت، با همه رفیق بود.
🔸از سوم تا پنجم دبستان تقریبا بیشتر روزها خاطره هاشو می نوشت.
🔹از اول راهنمایی دیگه هر شب قبل از خواب حتما اتفاقات اون روزشو یادداشت میکرد.
🔹الان ما موندیم و یه عالمه دفتر خاطره و عکس و تصور زندگی با سعید.
🔸برادرم چند مرتبه رفت برای ثبت نام نیروی انتظامی ولی قبولش نکردن، هر دفعه به یه بهانه ای؛ تا بالاخره تلاشهاش نتیجه داد.
🔹وقتی قبول نمیشد،خیلی ناراحت میشد ولی، اصلا به اطرافیانش چیزی نمیگفت.
این که من هم الان اطلاع دارم به خاطر خوندن دفتر خاطراتشه.
#ادامه_دارد....
#شهید_نیروی_انتظامی🌷
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
#شهیده_زینب_کمایی_میترا 🌷
#شهیده_حجاب_و_کارفرهنگی
#به_نقل_از_مادر_شهید_زینب_کمایی👇
#بخش_اول
زینب بین بچههایم ( ۴ دختر و ۳ پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت. زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد #دنبال_نماز_روزه_قرآن بود. همیشه به شوهرم میگفتم از هفت تا بچهام، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم 💔 کرده بودیم.
🔸 زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن میرفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. #زینب_کلاس_چهارم_دبستان_با_حجاب_شد. مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه میرفت. #در_مدرسه_او_را_مسخره_میکردند و اُمّل صدایش میزدند. از همان دوران روزه میگرفت با وجود #گرمای_زیاد_و_شرجی 🔥 آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت #ده_روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه میگرفت.
#بانوی_شهیده🌷
#شهیده_حجاب
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸