eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 دستور داده بودند که از اوایل همه بر علیه شعار بدهند. روز اول فرا رسید؛ اما هیچ کدام از بچه ها حاضر نشد علیه شعار دهند. به عراقیها گفتیم: می ‌دانید که است و ما روزه هستیم. ایرانی ها در ایام فحش نمی‌ دهند و توهین نمی‌ کنند. ما را تهدید به کردند و برای ترساندن ما داخل محوطه اقدام به تیراندازی نمودند؛ ولی باز گفتیم: ما حاضر به شعار دادن نیستیم. آنها هم بچه‌ ها را داخل آسایشگاه کردند و به مدت در آسایشگاه را باز نکردند و حتی اجازه استفاده از دستشویی و توالت را نیز ندادند. آسایشگاه بو گرفته بود به طوری که خود نگهبان ها هم نمی‌توانستند داخل شوند. بالاخره بعد از آمدند و گفتند: آیا هنوز شعار نمی‌ دهید؟ ما در جواب گفتیم: نه. تعدادی جاسوس اسامی کسانی که به بچه‌ ها روحیه می ‌دادند را تحویل عراقی ها دادند. روز یازدهم که آمدند، نفر را به عنوان محرکین و مخالفین اردوگاه بلند کرده و به جای دیگری بردند. من هم یکی از آنها بودم. وقتی ما را از آنجا می‌ بردند شروع به زدن ما به وسیله کابل و چوب و تخته و لگد کردند. بعد از اینکه همه نفر کتک خوردند و به حد کافی شکنجه شدند، رهایمان کردند. ما بعد از رهایی همگی شروع به خواندن کردیم. راوی : یکی از 🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 دستور داده بودند که از اوایل همه بر علیه شعار بدهند. روز اول فرا رسید؛ اما هیچ کدام از بچه ها حاضر نشد علیه شعار دهند. به عراقیها گفتیم: می ‌دانید که است و ما روزه هستیم. ایرانی ها در ایام فحش نمی‌ دهند و توهین نمی‌ کنند. ما را تهدید به کردند و برای ترساندن ما داخل محوطه اقدام به تیراندازی نمودند؛ ولی باز گفتیم: ما حاضر به شعار دادن نیستیم. آنها هم بچه‌ ها را داخل آسایشگاه کردند و به مدت در آسایشگاه را باز نکردند و حتی اجازه استفاده از دستشویی و توالت را نیز ندادند. آسایشگاه بو گرفته بود به طوری که خود نگهبان ها هم نمی‌توانستند داخل شوند. بالاخره بعد از آمدند و گفتند: آیا هنوز شعار نمی‌ دهید؟ ما در جواب گفتیم: نه. تعدادی جاسوس اسامی کسانی که به بچه‌ ها روحیه می ‌دادند را تحویل عراقی ها دادند. روز یازدهم که آمدند، نفر را به عنوان محرکین و مخالفین اردوگاه بلند کرده و به جای دیگری بردند. من هم یکی از آنها بودم. وقتی ما را از آنجا می‌ بردند شروع به زدن ما به وسیله کابل و چوب و تخته و لگد کردند. بعد از اینکه همه نفر کتک خوردند و به حد کافی شکنجه شدند، رهایمان کردند. ما بعد از رهایی همگی شروع به خواندن کردیم. راوی : از شادی روح و و سلامتی
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌷 👇 زینب بین بچه‌هایم ( ۴ دختر و ۳ پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی‌گرفت. زینب از همه بچه‌هایم به خودم شبیه‌تر بود. صبور اما فعال بود. از بچه‌گی به من در کارهای خانه کمک می‌کرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد بود. همیشه به شوهرم می‌گفتم از هفت تا بچه‌ام، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم 💔 کرده بودیم. 🔸 زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن می‌رفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. . مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه می‌رفت. و اُمّل صدایش می‌زدند. از همان دوران روزه می‌گرفت با وجود 🔥 آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه می‌گرفت. 🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸