eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
4.2هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
12.6هزار ویدیو
216 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی:دوست شهید🌷 🔸چندباری با ماشین پدرم🚙 به محمدرضا #رانندگی یاد دادم. یکبار موقع خداحافظی👋 مرا بوسید و #تشکر کرد. 🔸آن روز به من گفت اگر من #شهیدشدم امروز را به خاطر بیاور💭 #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
شعری که بر زبانش جاری بود 🍂آن ڪس ڪه #تو را شناخت جانـ❣ را چه ڪند 🍃فــرزند و عــیال و #خــان
🌷 🔰دوستم گفت: سمیه، اون برادر👤 رو می‌بینی؟ اسمش س. می‌ره ی بسیج برادران. بگو این رو بگذاره تو ماشین🚙 🔰نگاه کردم. کنار پیاده رو زیر درخت🌳 بید مجنون ایستاده بودی☺️ آمدم جلو و گفتم: آقای صدرزاده، می‌شه این در🚪 رو بگذارین داخل وانت⁉️ ‌بی هیچ حرفی به کمک در را بلند کردید و گذاشتید داخل وانت. 🔰یادم نیست کردم یانه. وانت راه افتاد و من هم. بعدها بود که فهمیدم💭 عادت مرا تو هم داری: اینکه در کوچه یا خیابان🏘 یا هنگام صحبت با به زمین نگاه کنی یا به آسمان! 🔰مثل آن روزی که ی دوساله بغلم بود. از پارک🎡 برمی گشتم. گوشی ام📱 زنگ زد: کجایی ؟ _ پارک بودم، دارم میام. _ من جلوی در خونه م، صبر کن بیام برگردیم. 🔰فاطمه به بغل💞 می آمدم و به زیر بود. کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند. کفش ها بودند با نوک گرد معمولی👞 از همان مدلی که می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی💕 به عقب برگشتم و صدایت زدم: ‌« کجا؟» _ اِ تویی عزیز😍 _ من نگاه نمی کنم، شما هم❓ ‌ ••• ‌‌ °•وصیت کرده بوده: بگویید از من راضی باشه. موقع خاک سپاری خاک را روی سرم بتکاند تا روی صورتم بریزد و جواز ورود من به بهشت🌸 شود... ‌‌ "همسر شهید" کتاب •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
اینکه برای ک همسرتون💞 میکشه ازش میکنید خیلی خوبه... 💥اما تشکر فقط نباشه❌ گاهی به پاس تشکر او را به ابمیوه خوردن یا دعوت کنید. گاهی برایش دسته گل💐 وحتی یک شاخه گل🌹 بخرید. 📝 🔰حمید شبهای جمعه میرفت چندین بار به من میگفت؛ ولی چون میکشیدم☺️ نمیرفتم این بار حرفش را نکردم. 🔰فردای آن روز بعد از کلاس طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با 💐 قشنگ 🔰پرسیدم، به چه مناسبت گرفتی⁉️ گفت این قابلتو نداره ولی از اونجا که قبول کردی بیای هیئت این دسته گل رو برای برات گرفتم. ✍راوی: همسر شهید http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔹ساعت ۸ شب خبر اعزام نیروها جهت دفاع از جان سادات دادند. قرار شد با افراد تماس☎️ بگیریم و برای حرکت ۷ صبح اطلاع رسانی کنیم تا ساعت ۲۲ مشغول تماس بودیم بجز چند نفر که شماره ما برای آنها نا آشنا بود همه پاسخ دادند حالا نوبت تکمیل کردن لیست شد و جایگزین کردن افراد 🔸قسمت که باشه، قسمت بود. آخه در اولین برخورد ما، یقه ما را چسبیده بود و گفته بود اگر مرا نبرید قیامت جلوی حضرت زهرا(س)♥️ دامن شما را میگیرم. ما کاره ای نبودیم انتخاب خود خانم بود که اسم در لیست اضافه شد. 🔹به محض تماس با ایشان آنقدر خوشحال شد که به شکرانه انتخابش تا صبح در امامزاده یحیی🕌 سمنان مشغول با خالق خود بود و صبح و اعزام. پیکر پس از حدود سه سال از شهادت ایشان به میهن بازگشت. محل شهادت خناصر جنوب حلب 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌴خودش را #واسطه می‌دید. واسطه‌ای که باید کارش را کند، سختی‌ها را تحمل کند💪 و بداند که نتیجه دست #خدا
🌷 🔰دوستم گفت: سمیه، اون برادر👤 رو می‌بینی؟ اسمش س. می‌ره ی بسیج برادران. بگو این رو بگذاره تو ماشین🚙 🔰نگاه کردم. کنار پیاده رو زیر درخت🌳 بید مجنون ایستاده بودی☺️ آمدم جلو و گفتم: آقای صدرزاده، می‌شه این در🚪 رو بگذارین داخل وانت⁉️ ‌بی هیچ حرفی به کمک در را بلند کردید و گذاشتید داخل وانت. 🔰یادم نیست کردم یانه. وانت راه افتاد و من هم. بعدها بود که فهمیدم💭 عادت مرا تو هم داری: اینکه در کوچه یا خیابان🏘 یا هنگام صحبت با به زمین نگاه کنی یا به آسمان! 🔰مثل آن روزی که ی دوساله بغلم بود. از پارک🎡 برمی گشتم. گوشی ام📱 زنگ زد: کجایی ؟ _ پارک بودم، دارم میام. _ من جلوی در خونه م، صبر کن بیام برگردیم. 🔰فاطمه به بغل💞 می آمدم و به زیر بود. کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند. کفش ها بودند با نوک گرد معمولی👞 از همان مدلی که می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی💕 به عقب برگشتم و صدایت زدم: ‌« کجا؟» _ اِ تویی عزیز😍 _ من نگاه نمی کنم، شما هم❓ ‌ ••• ‌‌ °•وصیت کرده بوده: بگویید از من راضی باشه. موقع خاک سپاری خاک را روی سرم بتکاند تا روی صورتم بریزد و جواز ورود من به بهشت🌸 شود... ‌‌ "همسر شهید" کتاب http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 بچه ها سعي کنيد باشيد ... خدمت کردن ... منتظر نباشيد که کسی به شما بگويد ، کسی از شما کند و یا کسی کار و تلاش و مشقتی را که کشیده اید بداند . http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 بچه ها سعي کنيد باشيد خدمت کردن ! منتظر نباشيد که کسی به شما بگويد کسی از شما کند و یا کسی کار و تلاش و مشقتی را که کشیده اید بداند . شادی روح و http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 فقط یادمان باشد که این کسی است که هنوز به نرسیده ولی نگران است که از او سر زده... بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله : از این که کردم... از این که به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم... از این که زیبایی را به رخ کسی کشیدم... از این که در غذا خوردن به یاد نبودم.... از این که را فراموش کردم.... از این که در راهت کردم.... از این که زبانم را به لغات بیهوده آلودم..... از این که در سطح افراد جامعه زندگی نکردم.... از این که منتظر بودم تا دیگران به من کنند.... از این که شب برای بیدار نشدم.... از این که دیگران را به کسی ، غافل از این که خنده دارتر از همه هستم.... از این که لحظه ای به ابدی بودن و تجملاتش فکر کردم.... از این که در مقابل متکبرها، و در مقابل اشخاص متواضع، نبودم.... از این که شکمم سیر بود و یاد نبودم.... از این که گفت بفرمایید ولی گفت نفرمایید. از این که نشان دادم هستم، خدا کند که پست و مقام نکند.... از این که ایمانم به بیشتر از ایمانم به بود.... از این که منتظر تعریف و تمجید بودم، از این که بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری..... ‌از این که در سخن گفتن و راه رفتن دیگران را درآوردم.... از این که پولی و دلم خواست از من کنند.... از این که از گفتن غیر لازم خودداری نکردم و کردم.... از این که کاری را که باید می کردم ، نفع شخصی ، مصلحت یا رضایت را نیز در نظر داشتم.... از این که را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار در نماز شدم.... از این که بی دلیل و کمتر سعی کردم باشم و یا هر کسی را کردم.... از این که را در همه کارهایم دخالت ندادم.... از این که کسی زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به زدم... .... و اما .... به حال من و امثال من خدای من 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌