eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.2هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 📚برشی از کتاب 📝تا نشستم توی ماشین🚙 دیدم یک عالمه ماشین آمده برای . بااینکه ماشین را گل نزده بودیم🚫. شب از خانه پدرم🏡 تا خانه خودمان پیاده می‌رفتیم. آمده بودند برای مافات. 📝دل محسن به این کار . وقتی دید خیلی جیغ جیغ می‌کنند و بوق می‌زنند گفت:پایه‌ای همشون رو بپیچونیم⁉️ گفتم:گناه دارن! گفت:نه .😁 📝لای ماشین‌ها پیچید توی یک . دوتا از ماشین‌ها خیلی سیریش بودند. کم نیاورد. پا‌را گذاشت روی . با سرعت وسط شلوغی‌ها قالشان گذاشت😄. تا مغرب پخش شد کنار خیابان ایستاد که بیا برای هم ! 📝زرنگی کرد. گفت من دعا می‌کنم تو بگو. همان اول و روسفیدشدن کرد. توی"اشهد ان علیا ولی الله" طلب شهادت🌷 کرد. اشکم جاری شد😢. دستمال از جیبش بیرون آورد و با شوخی گفت:این همه پول💰 دادم تو داری همه رو خراب می‌کنی! گفتم:ان‌شاءالله چیزی که میخوای برات رقم بخوره ولی . 📝گفت:یعنی چی⁉️ردیف کردم:اگه دعاکردم ✓باید بیای ببینمت... ✓باید بتونم حست کنم... ✓باید دستام رو بگیری...سرش را خاراند و کمی فکرکرد:اگه شد ... گفتم: یعنی چی اگه شد☹️؟! 📝گفت:خب من که از خبر ندارم.گفتم: تازه هنوزم هست. باید سالم برگردی باید رو ببینم.بعد خیلی جدی نشستم و چشم انداختم توی چشمش😍: حوری موری هم ممنوع📛! نیام ببینم دور هم گرم گرفتین و بگوبخند راه انداختین! نیای تو خوابم ببینم با دست تو دست قدم می‌زنی! 📝غش غش می‌خندید😂. گفتم:می‌خندی؟ دارم جدی می‌گم!صدایش را نازک کرد: دلم می‌خواد تو بهشت هم باشی. اونجام مال من باشی😍.دعاکردیم خدا بهمان یک بدهد👶. نهیب زدم بر سرش: ببین اگه بچه‌مون بشه نمی‌ذارم بری شهید بشی ها! باید برام یه مرد بذاری و بری. 📝دعاکرد پسرمان و سالم باشد که آخر و عاقبت با یاری (عج) شهید شود🕊. سرِ اینکه قیافه و رنگ و رخسارش به کداممان برود کلی مسخره بازی درآوردیم☺️. 🌹🍃🌹🍃 ✔️ @golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
روزهایی که بی‌تو می‌گذرد ... گرچه با #یادتوست ثانیه هاش... ولی #آرزو باز می‌کشد فریاد: در کنار تو م
🌷 📚برشی از کتاب 📝عادت نداشت کفشش👞 را بگذارد توی پلاستیک و . فقط کفش‌داری. 💥حتی در زمان های شلوغی که باید توی صف می‌ایستاد. می‌گفت:اگه جایی بری با‌ کفشات می‌ری تو خونه⁉️ ادب حکم می‌کنه بذاری دم در🚪. 📝یکی دو دفعه به مادرش گوشه آمدم برای رفتن و . حرف هایم را به شوخی می‌گرفت و می‌گفت:بره ولی شهید نشه❌ دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی زیارت‌نامه📖 می‌خواندیم. صدای بلند بگو "لا اله الا الله"به گوشمان خورد. تابوتی⚰ ترمه‌پوش از حرم🕌 بیرون آوردند. 📝وقتی از کنارمان رد شدند از یکی پرسید:کی بوده؟طرف گفت:جوان بوده و از خودش یک بچه 👶به‌جا گذاشته.اشک دوید توی چشمان😢 مادرش. سریع از آب گل‌آلود ماهی‌اش را گرفت:می‌بینی مامان دنیا همینه! ! 📝اگه جوونت شهید بشه🌷 دیگه خیالت راحته که عاقبت‌به‌خیر شده؛ اگه کرد و مرد می‌خوای چه‌کار کنی❓شب قبل از نمازمغرب رفتیم حرم. افطاری🍱 را بردیم داخل صحن توی راه به مادرش پیام داده بود که امشب برای دعاکن❤️. 📝توی جامع‌رضوی زد به پهلویم: به مادرم بگو دعا کنه.خودش را با گل‌های فرش🌸 (ع) سرگرم نشان داد. به مادرشوهرم گفتم:مامان! این من رو دیوونه کرد! می‌شه الان دعاش کنی؟ 📝وسط اذان مغرب بود که دل مادرش شکست💔. با اشک چشم😭 برایش . ذوق کرد. توی آن ده‌روز یک دور را ختم کرده بود. شب آخر تا سحر توی حرم 🕌ماندیم. باهم نماز خواندیم دعا خواندیم قرآن خواندیم📖 حدیث‌کساء خواندیم. آخر سر هم یک . 📝آن شب ورد زبانش شده بود:خدایا من رو گناهام چشمام... این زیارت بهش چسبیده بود👌.شب بیست‌وسوم را توی قطار🚞 گذراندیم. وقتی پدر و مادرش خواب رفتند یواشکی گوشی‌اش📱 را روشن کرد. او تخت بالا بود و من پایین روبه‌رویش👥. آرام مناجات می‌خواند و اشک می‌ریخت😭. اشک من هم می‌چکید روی بالشت😔. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷❤️❤️
#همسران_زینبی👌 ❣همسرم عزیزم، با اینکه تازه از #ماموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از 4 شب ساعت 10 شب مطلع شدم باید به #سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما #لحظه ای درنگ نکردی ❣و فرزند در راهمان هم #مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای #دفاع از حرم حضرت زینب (س) استقبال کردی. این هم آزمون دیگری بود که باز هم شما #سربلند ازآن بیرون آمدی. ❣همسر عزیزم مطالبی که عرض کردم گوشه ای از #دریای خوبیها و عشق و محبت شما بود. ❣الان که دارم این #وصیتنامه را می نویسم خیلی #دلتنگ شدم و گریه امانم نمیدهد، بنده لایق شهادت نیستم اما اگر خداوند متعال به این کمترین عنایتی بکند و مرگ مارا #شهادت در راهش رقم بزند آنرا #مدیون تو هستم. وعده ما ان شاءالله در محضر بی بی زینب (س) . #شهید_محمد_بلباسی #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
°★°ما اگر #گم گشته‌ی راهیم عیب از جاده نیست❌  جاده ها جا می‌گذارند آن که را #آماده نیست😔   °★°آب و نان از آن دونان #آسمان از آنِ ما این قفس⭕️ سقف نگاه مردم #آزاده نیست °★°پیش پای دوست #افتاد اما #سربلند پیش پا افتاد اما #پیش_پا افتاده نیست🚫 °★°از #وضو با خون دل آن «گونه» گل🌷 انداخته خنده‌ی مستانه‌ی این زخم‌ها از باده #نیست °★°ساده از این کوچه‌ها🏘 این #نام‌ها رد می‌شویم رد شدن از #معبرخون_شهیدان #ساده_نیست❌ 📝حسین مودب #شهدای_مدافع_حرم #شبتون_شهدایی🌙 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#زیارت_با_ادب عـادت نـداشـت کـفـشـش را بگذارد توی پلاستیک و دسـت بگـیرد.👞👞 فـقـط کـفـش داری. حـتـی در زمان های شلوغی که باید تـوی صـف می ایـستـاد. می گفت : " اگه جایی بری مـهمـونی، با کـفـشات می ری؟! تـو خـونه ادب حُـکم میکنه بذاری دم در.😊" برشی از کتاب #سربلند صفحه ی ۸۵ #شهید_محسن_حججی🌹 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔹دایی همسر شهید: 🌺بهش گفتم: از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی، برام بگو. 🌸راستش آن اوایل تا می‌دیدمش، مدام به رهبر، بد و بیراه میگفتم. او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد. 💕آن روز گفت: گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا. ❤️بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای. 🌷پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری. 💚 #عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: #عاقبت_بخیر بشی! 💙همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم #عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش #عوضی نشم. 📚برگرفته از کتاب #سربلند ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی 🌹وصیت شهید مدافع حرم محسن حججی: از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنه‌ای نائب بر حق #امام_زمان است. 🍃 #شهید_محسن_حججی 🍃 #یاد_شهدا_باصلوات 🔸تولد: ۷۰/۴/۲۱ 🔸شهادت: ۹۶/۵/۱۸ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
کـوفــتــی بـگیـریـد ‼️ دو بار اسم نوشت برای سوریه، اما لغو شد.😢 یک دفعه اش که از خوشحالی بچه ها را آش مهمان کرد.😄 سر به سرش می گذاشتیم که اگر نرفتی چطور؟ می گفت: "از حلقوم تک تکتون در میارم😡." خبر رسید مأموریت لغو شده.😶 بچه ها افتادند به جانش: حالا می خوای اون آش رو از حلقوم ما بکشی بیرون؟"😂 می گفت: "کوفتی بگیرید! پولش رو بدید."😑 هر موقع از کوره در می رفت، می گفت: "کوفــتی بگیــرید"😅 برشی از کتاب #سربلند شهید محسن حججی🌹 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
. " بسم رب الشهداء و الصدیقین " . ◀مـداح . رفتیـم طلائیـه💛. بعد از اینـکه منبری روضه خواند،محـسـن همه را به خـط کرد تا سینـه بزنیـم. چند تا از مداحی های محـمود کریمی را خیـلـی خــوب خوانـد.👌😍 از آنـجا معروف شد به حاج محسن چـیذری.😄 بـچه ها می گفتنـد: " حاج محمـود رو می شناسـی؟ این محسنشونه!😉" ازش می پرسیدیم: " برنامه ی بعدی تون کجاست؟ می گفت " دیگه بیـایـد چیـذر.😌 " کار به جایی رسید که دانشجویان آمده بودند که: " ما مداح نداریم، میشـه بـرای کـاروان ما هـم بـخـونــی؟ "😅 . برشی از کتاب #سربلند صفحه ی ۱۵۲ #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💠دعـا کـن فـقـط! 🔸هر #شب وسـطِ های های گریه هایش😢می زد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور #شهید_بشم💔" •⇜وقتی از #ارباً_اربا شدن علی اکبر (ع) می خواند •⇜وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر(ع)💔 می گفت •⇜وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس(ع) می گفت😭 •⇜وقتی از #بی_سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد😭 •⇜حتی از #اسارت حضرت زینب(س)😔 🔸یک شب🌙 از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: "مسخره کردی ما رو #هرشب هر شب دوست داری یه شکلی #شهید بشی! ❣لبخندی زد و گفت: حاجی، دعا کن فقط! برشی از کتاب #سربلند #شهید_محسن_حججی 🌹 #شبتون_شهدایی 🌙 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هر شب وسطِ های های گریه هایش می زد روی شانه ام: "رفیق!دعا کن منم اینطور شهید بشم"💔 وقتی از اربا اربا شدن علی اکبر(ع) میخواند،😔 وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر(ع) می گفت، وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس(ع) می گفت، وقتی از بی سر شدن امام حسین(ع) ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب(س)...🥀 یک شب از دستش کلافه شدم،بهش توپیدم: "مسخره کردی مارو هرشب دوست داری یه شکلی بشی!! 🙂لبخندی زد و گفت: "حاجی دعا کم فقط!"💔 📕 برشی از کتاب http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هر شب وسطِ های های گریه هایش می زد روی شانه ام: "رفیق!دعا کن منم اینطور شهید بشم"💔 وقتی از اربا اربا شدن علی اکبر(ع) میخواند،😔 وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر(ع) می گفت، وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس(ع) می گفت، وقتی از بی سر شدن امام حسین(ع) ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب(س)...🥀 یک شب از دستش کلافه شدم،بهش توپیدم: "مسخره کردی مارو هرشب دوست داری یه شکلی بشی!! 🙂لبخندی زد و گفت: "حاجی دعا کم فقط!"💔 📕 برشی از کتاب 🦋 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💐🌸🍀💐🌸🍀💐 یادداشتی از بر کتاب بسمه تعالی سلام بر که شد در چگونه و چگونه . فدای آن که همچون گلوی بریده شد و سلام بر آن که همچون سر دفنِ آن نامشخص و به برده شد. دخترم آنها را بگیر و مهمترین شادی آنها و است . http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💐🌸🍀💐🌸🍀💐 یادداشتی از بر کتاب بسمه تعالی سلام بر که شد در چگونه و چگونه . فدای آن که همچون گلوی بریده شد و سلام بر آن که همچون سر دفنِ آن نامشخص و به برده شد. دخترم آنها را بگیر و مهمترین شادی آنها و است . http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 بهش گفتم : از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی ، برام بگو . راستش آن اوایل تا می‌دیدمش ، مدام به ، بد و بیراه میگفتم . او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد . آن روز گفت : گفتنی نیست ، باید رو بری تا ! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد : اونوقت نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی . بعد از ، خواهرم زنگ زد گفت : داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای . پیش خودم گفتم : حتماً باید از پشت میله ها ببینمش . باورم نمی شد رو پشت سر بخوانم ، نه از پشت میله ها ، به فاصله یک و نیم متری . از این بالاتر که مجروح را بگیری و ببوسی و را در سالمش فشار بدهد و بفرمایند : بشی ! همانجا به گفتم : تو دادی و به عمل کردی ، منم شدم ؛ ولی هوام رو داشته باش نشم . 📚 برگرفته از کتاب روایت هایی از زندگی شادی روح و سلامتی نائب بر حق 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──