eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت به نیابت از شهدا🌷 این عکس از #اربعین سال قبل هست و امسال ... #رسیدن_به_شهادت🌷 #رفاقت_تا_شهادت #شهید_حسین_ولایتی_فر http://eitaa.com/golestanekhaterat
ز جام #روضه ی #ارباب کام او تر شد دلش لبالب نور و یقین و باور شد #خزان، بهارِ #حسین_ولایتی فر شد #جوانه کرد و شکفت و دوباره پرپر شد #شهید_حسین_ولایتی_فر #شهدای_رژه_اهواز http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
ز جام #روضه ی #ارباب کام او تر شد دلش لبالب نور و یقین و باور شد #خزان، بهارِ #حسین_ولایتی فر شد
🌷 🕊❤️ 💠مرا کربلایی کرد 🔸 همین روزا بود که رفقا داشتن واسه کاروان زیارتی هیأت ثبت نام📝 می کردند.حسابی دلم گرفته بود💔 نمی دونستم هزینه💶 سفر رو از کجا جور کنم⁉️ 🔹روم نمی شد با کسی در میون بزارم😔.یه شب بعد ، حسین رو دیدم. مثل همیشه گرم احوالپرسی کرد.در مورد سفر پرسید؟! 🔸گفت مصطفی امسال میای یا نه❓ بهش گفتم کارم گره خورده. (تو اون شرایط روم نشد بگم که مالی دارم).تا اینو شنید، دستمو گرفت و با خودش برد یه گوشه 🔹گفت: چه مشکلی داری؟!چه گره ای تو کارت افتاده⁉️هیچ نزدم، با این که دلم لک زده بود واسه ⚡️اما نمی تونستم بهش بگم حتی پول ویزا گرفتن هم ندارم😔 🔸حسین گفت: رفیق اگه کم آوردی من هستم!اگه مشکلت مالیه رو حساب کن👌.خیلی خوشحال شدم😃گفتم از کجا می خوای جورش کنی؟! 🔹گفت من با یه شخصی صحبت کردم ، قبول کرد برا چند نفر که واسه نیاز مالی دارن، هزینه ای رو بده💰.قرار گذاشتم هر وقت توانایی شو داشتن، پول رو پس بدن✔️. 🔸با اینکه هیچ راهی جز این نداشتم، روم نشد قبول کنم🙁.گفتم دمت گرم. اگه جور نشد بهت خبر می دم.اونم گفت پس من منتظر خبرت می مونم😊. به حسین زنگ زدم 📞و حسین هم سریع، پول رو بهم داد. 🔹اون سال با کمک آقا فر ما کربلایی شدیم☺️.قدم قدم کنار هم به سمت حضرت عشقـ❤️ رفتیم.امسال اما حسین 🌷.رفیقمون زود تر از همه ما رفته . 🔸این روزها که بچه های هیئت دوباره دارن واسه زیارت ثبت‌نام📝 می کنند، من تو دلم با حسین حرف میزنم :رفیقی که معرفتت رو ثابت کردی✅،مشتی ترین، اگه هنوز می تونم صدات کنم،یعنی اگه هنوز لیاقت رفاقت با تو رو دارم، ازت یه خواهش دارم🙏.ازت می خوام امسال هم رفیقتو کنی‌! «راوی :مصطفی رحمانی» ✔️ @golestanekhaterat
بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام #شهید شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل #خانواده بده، حتما پدر خوبی می شی و بچه های خوبی تربیت می کنی، مثل خودت. بهم گفت: می دونی چیه دایی؟! شهدا #چراغ اند. چراغ راه تو تاریکی امروز. دایی من می خوام چراغ باشم. ✍راوی: دایی شهید #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #شهید_ترور_اهواز 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام #شهید شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل #خانواده بد
🌷 🔰چند روز پیش یکی از رفقا پیام داد📲 و شماره ای فرستاد که داستان ایشون با رو گوش کنم. منم همون موقع تماس گرفتم📞 از شماره ۹۱۱ و لهجه ی مازنیش همون اول میشد فهمید که ساکن یکی از شهرهای . تو بابل زندگی می کرد و کارمند بانک🏢 بود. 💢بقیه داستان رو از زبان می نویسم. 🔰من کارمند بانک هستم و امسال واسه اولین بار می خواستم برم کربلا. بلیط هواپیما✈️ رو گرفتم و اول آبان رسیدم اشرف. تو ایران🇮🇷 شنیده بودم که تو خود فرودگاه ارز دولتی💵 بهمون می دن. منم واسه همین هیچگونه ارزی نیاورده بودم با خودم. 🔰خب رفتم و دیدم که خبری از این حرفها نیست❌ راستش خیلی شاکی شدم😒 بگذریم، هر طور شده ۵۰۰۰ هزار دینار💷 جور کردم و خواستم با ماشین🚗 برم سمت میدان نجف. «جایی که می تونستیم ارز بگیریم.» 🔰اونجا وقتی شنیدم که وضع کرایه ها چطوره شوکه شدم😧 من فقط ۵۰۰۰ دینار داشتم و اونا می گفتن کرایه اینه. از یه طرف من به قدری عصبی بودم که منتظر یه جرقه واسه انفجار💥 بودم. از طرفی گیر چند تا راننده افتاده بودم که تا فهمیدن من خواستن سرم کلاه بزارن. 🔰جرو بحثم با اون راننده ها بالا گرفته بود که یهو یه عراقی از راه رسید👤 فارسی صحبت می کرد، حتی بهتر از من👌 منو برد یه کناری و بهم گفت که ببین اینا می خوان سرت کلاه بزارن و من نمی شد جلوی خودشون بهت بگم🚫 منم می خوام همین جا. بیا با هم👥 بریم. 🔰منم خیلی خوشحال شدم😃 از اینکه همچین آدم هایی پیدا می شه. راستش نمیدونم اگه این جوون رو نمیدیدم چه تصویری نسبت به ها تو ذهنم💬 ثبت می شد؟! تصویر اون راننده ها⁉️ 🔰من خوشحال بودم که یه همچین ای رو پیدا کردم. تو راه کنارم نشسته بود👥 و با هام حرف می زد. منم کاملا دیگه بهش پیدا کرده بودم ، همه پولمو دادم بهش💰 که هزینه ماشین🚗 رو حساب کنه. رفت، حساب کرد و بقیه پولو گذاشت تو کیفم💼 🔰حتی ببینم که پولا رو گذاشت سر جاشون یا نه! تو همین مدت کم ارتباط خیلی صمیمانه ای💞 بینمون ایجاد شده بود. منم دیگه آروم شده بودم. یهو گفت من یه کاری دارم باید اینجا . خیلی ناراحت شدم🙁 من تازه پیداش کرده بودم و اون حالا داشت منو میذاشت و . 🔰اون جوون خداحافظی کرد👋 و رفت. تو بقیه راه داشتم به این فکر می کردم💭 که این یهو از کجا پیداش شد. چی شد که به من و یهو گذاشت و رفت⁉️ یه لحظه شک کردم‌. گفتم نکنه اونم خواسته سرم 😨 🔰یه نگاه به کیفم💼 کردم. همونجایی که پولهامو می ذاشتم. دیدم که اون جوون نه تنها سرم کلاه نذاشت🚫 بلکه همه پول هم حساب کرده بود. واقعا داشتم دیوونه می شدم😢 برخورد اون ها. پیدا شدن سر و کله این . محبتی💖 که در حق من کرد. اون نوع .. 🔰اصن چی شد که این جوون به پست من خورد⁉️ همش داشتم به اون فکر می کردم. تو مدتی که عراق بودم وقتی به یه ایرانی🇮🇷 می رسیدم و سر صحبت باز می شد از اون جوون صحبت می کردم☺️ میگفتم یه بود. وقتی رسیدم ایران هم به اطرافیانم گفتم داستان اون جوون رو. جوون عراقی. تو صفحه‌ی اینستا گرام📱 هم داستان رونوشتم و کردم. 🔰چند روز بعد به طور اتفاقی عکس📸 همون جوون رو تو دیدم. اولش خیلی خوشحال شدم😍 اما کمی بعد پایین عکس رو نگاه کردم زده بود . به ادمین اون صفحه پیام دادم که چی می گی❓ من این آقا رو می شناسم. این کجا شده؟! 🔰داستان رو واسش تعریف کردم. بهش گفتم ببین من این عکس . بهم گفت که ۳۱ شهریور تو اهواز شهید شده🌷 بهش گفتم که من اصن ایشون رو ماه دیدم. مطمئنی اشتباه نمی کنی⁉️راستش مخم داشت سوت می کشید🗯 بهش گفتم شهید شده و مفقود و... نیست. 🔰واسم توضیح داد و متوجه شدم. یه کلیپ🎥 هم برام فرستاد. همون جوون که حالا فهمیده بودم اسمش .با همون زبون فارسی و همون لهجه. شک نداشتم که . همون جوونی👤 که کمکم کرده بود. هر چقدر اون کلیپ رو می دیدم آرومم نمی کرد😢 ✍پ ن: وقتی وسعت پیدا کند جریان می یابد. همه جا روان می شود. شاید گام اول پیدا کردن، سیر نشدن از فضیلتها و متوقف نشدن⛔️ در هاست. ما ها که حسین را دیده بودیم برایمان قابل درک تر است این دست ها. ما ها که دیده بودیم حسین هر چه جلوتر می رود بی تاب تر💓 می شود. این آخری ها دیگر نمی توانست یکجا بند بنشیند. اهل سکون نبود اصلا. باید می رفت. ما که ریزش رحمت حسین را برای اطرافیان دیده بودیم، ما که ولا تحسبن الذین قتلوا را شنیده بودیم. راحت تر درک می کنیم اینرا. همان حسین است. فقط کمی دامنه خوبی ها تغییر کرده😊👌 راوی: سیاوش ثباتی 📝 علی علیان @golestanekhaterat 🌹
چه فرقی می کند؟ شلمچه، حلب، موصل، قدس یا روستاهای محروم خوزستان؟ بسیجی #سهمش دویدن پا به پای انقلاب است. #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #شهید_ترور_اهواز •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔰زودتر از بقیه بچه ها راه افتادیم سمت مناطق #عملیاتی، قرار بود بریم #فکه، 💥ولی حسین گفت بیا بریم #فتح_المبین،بعدشم فکه، صبح ساعت ۱۰⏰ رسیدیم فتح المبین.. من بودم و #حسین و یه دوربین📷 🔰وقتی گفتم می خوام ازش عکس بگیرم📸 شروع کرد #موهاشو شونه کردن، پوتیناشو هم پاش کرد☺️ حین عکس گرفتن، گفت: حاجی یکمی #چاق_شدم. ان شاءالله قراره برم #سوریه باید لاغر کنم. دعا کن بتونم برم. 🔰گفتم: داداش من دعا می کنم #شهید_شی! یهو ساکت شد🔇 و به یه گوشه خیره! تو همون لحظه این شاتو گرفتم📸 عکس رو که دید با خنده گفت 😅عجب عکسی! اینو بزار واسه بعد #شهادت🌷 حرفا رو زدیم و با خنده گذشت. 🔰الان، یک سالی🗓 از تاریخ ثبت این #عکس و ۶ ماهی هم از #شهادت_حسین می گذره، خیره به این عکسش می شم. با خودم می گم کی گفته که #عکسها صدا ندارن⁉️ #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
❣رفیق شهیدم چفیه ات را از سر شانه تکانی بدهی دل ما مثل دلت #پاک و #حسینی می شود. ✍ خاطره از مادر شهید: 🔻 ارتباط خاصی با #شهدای_گمنام علی الخصوص شهید هادی داشت و با کتاب #سلام_بر_ابراهیم خیلی مانوس بود. 🌷دائم از شهادت می گفت و کتاب هایی که در مورد #مادران_شهدا بودند برام می خرید تا مطالعه کنم. انگار دوست داشت ذهنم رو آماده کنه. #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #شهید_حادثه_تروریستی_رژه_اهواز •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
💠 تدارکات و پشتیبانی گردان 🔻همکار شهید 🌷حسین 22 ساله از خیلی از بچه های گردان کم سن و سال تر بود. با وجود این، اونقدر با جربزه بود که خیلی زود تبدیل به یکی از #ارکان اصلی گردان شد. 🌷مسئولیت تدارکات و پشتیبانی گردان رو به حسین سپردند. هم زبر و زرنگ بود، هم به خاطر طول سالهای حضورش در #بسیج، تجربش زیاد بود. 🌷[کار تدارکات یک گردان رزمی کار سنگینیه]. اما حسین خیلی دقیق و با برنامه بود. خیلی راحت از پس کار سخت و سنگین تدارکات بر می اومد. . #شهید_حسین_ولایتی_فر 🌷 #شهید_حادثه_تروریستی_اهواز •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
💠 تدارکات و پشتیبانی گردان 🔻همکار شهید 🌷حسین 22 ساله از خیلی از بچه های گردان کم سن و سال تر بود
🌷 💠رفتم که سر مچشو بگیرم 🔰از صبــ☀️ـح می رفت تو تا بعد از ظهر😕 یه روز گفتم برم بهش سر بزنم. (با خودم گفتم شاید می ره اونجا می خوابه). خواستم برم سر مچشو بگیرم😁 رفتم داخل انبار. انتظار داشتم داشته باشه. 🔰وارد که شدم خفه شدم😨 گرما و یه حالت کوره♨️ مانند درست کرده بود. واقعا یه لحظه هم سخت بود. (توی گرمای 60-70 درجه ای اهواز) 🔰واقعا باورش برام که حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط می کنه. نگاش کردم😟 با یه زیرپوش ایستاده بود. سر تا پا خیس ؛ داشت مداحی🎤 می خوند و مشغول مرتب کردن بود. 🔰با عصبانیت بهش گفتم😠 یه ساله اینجا نشده⁉️ بیا بریم الانه که بیفته ها. گفت: داداش این وسایل مال و من طبق وظیفه ای که دارم اینجا رو مرتب کنم👌گفتم: نمیشه، همین الان بیا بریم تا نیفتادی رو دستمون. 🔰هر چی اصرار کردم نتونستم🚫 کنم که بیاد و بریم. میدونستم هر چی بگم دیگه فایده ای نداره❌ از قدیم گفتن میخ آهنین در سنگ. این ما مرغش یک پا داره اگه بخواد کاری رو انجام بده، حتما انجامش می ده✅ آخر سری هم گفت اگه می خوای و کمک کن‌ اگه نمی خوای هم لطفا غر نزن☺️ بزار من کارمو انجام بدم. 🔰خواستم کنم، یکمی هم موندم و خودمو مشغول کردم ⚡️ولی راسستش بالا نمی اومد. بلند داد زدم🗣 حسین! داداش من دارم می رم خونه🏘 الان سرویس می ره و من . با خنده گفت: از اولم می دونستم از تو آبی گرم نمی شه😄 و از انبار زدم بیرون. 🔰رفتم خونه ساعت 2 عصر🕑 شده بود. خیلی خسته😪 بودم. گرفتم و تا ساعت 6 خواب بودم. وقتی بیدار شدم کارم این بود که به حسین زنگ بزنم☎️ و حالش رو بپرسم. گوشی رو برداشت و سریع گفت من الان بعدا زنگ می زنم. گفتم کجایی مگه⁉️ گفت کار هنوز تموم نشده. 🔰گفتم مسلمون تو این هوای و شرجی♨️ تو هنوز تو انباری؟! آخه هم حدی داره. بیخیال بابا بخدا اگه همین الان نری ، زنگ می زنم📞 به و می گم که این پسر دیوونه شده. 🔰(راستش همین بود نمی خواست کسی از کارایی که می کنه مطلع بشه❌) تا اینو شنید سریع گفت . ولی من راضی نشدم✘ تا ازش نگرفتم گوشی رو قطع نکردم📵 راوی: همکار شهید •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
💠من یک روز شهید می‌شوم 🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت. 🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دوره‌های #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دوره‌های ابتدایی #اهواز بود. 🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه می‌گفت: «من یک روز شهید می‌شوم.» 🌷هیچ‌وقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من می‌دانم شهید می‌شوم.» همیشه می‌گفت: «من یک روز #شهید می‌شوم.» 🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم می‌گوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون می‌کنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون می‌کنید.» 🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریست‌ها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید. #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 شادی روحش #صلوات •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
می خوام باشم. بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل بده، حتما پدر خوبی می شی و بچه های خوبی تربیت می کنی، مثل خودت. بهم گفت: می دونی چیه دایی؟! شهدا اند. چراغ راه تو تاریکی امروز. دایی من می خوام چراغ باشم. راوی: دایی شهید شهید ترور اهواز شادی روح شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
💠بامرام ترین آدم 🌴یادم هست، تو دوره #آموزشی بعد شامگاه همه خسته و کوفته اومدیم سمت آسایشگاه. بعد از اون همه تمرینات سخت😪 تازه باید مثل بچه آدم می رفتیم و پوتین هامون👞👞 را #واکس می زدیم 🌴ما نای #ایستادن رو به رو پاهامون رو هم نداشتیم❌ واکسن زدن که جای خودش رو داشت تو اون حالت که منتهای آمال ما این بود که بچسبیم به زمین و #استراحت و .... 🌴 #حسین پوتین همه بچه‌ها را برد و واکسن زد👞 و اومد نشست روبرویمان👥 آن لحظه احساس کردم #بامرام_ترین آدم روی زمین نشسته روبروی من😍 راوی: حسین کاید خورده سال ۱۳۹۵ دوره آموزشی تبریز #شهید_حسین_ولایتی_فر •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
پشت زیباترین لبخند بیشترین رازها نهفته است .. زیباترین چشم ، بیشترین اشک ها را ریخته است .. و مهربان ترین قلب بیشترین دردها را کشیده است . #شهید_حسین_ولایتی_فر #روزتون_شهدایی🌹 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💠من یک روز شهید می‌شوم 🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت. 🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دوره‌های #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دوره‌های ابتدایی #اهواز بود. 🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه می‌گفت: «من یک روز شهید می‌شوم.» 🌷هیچ‌وقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من می‌دانم شهید می‌شوم.» همیشه می‌گفت: «من یک روز #شهید می‌شوم.» 🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم می‌گوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون می‌کنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون می‌کنید.» 🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریست‌ها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید. #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #سالروز_شهادت #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید آسمانی من 💛 حتی محبوبیت های تو بر دل خدا هم نشست و تو را برای خود خواست 😍 ای دلربای من. چه چیزی در تو نهفته است که تا اسمت را می‌شنوم تپش قلبم تندتر از همیشه می‌زند؟ 💗 ای عزیزتراز جانم. زندگیت را که خلاصه می‌کنم می‌بینم خداوند حق داشته است تو را برای خود بخواهد 🙃 شجاعتت همچون علی 💪🏻 مرامت همچون عباس ✌️🏻 عاشقیت همچون حسین 🧡 بی قراریت همچون حسن 💔 طرز صحبتت همانند سجاد 🌸 دلبریت همانند مهدی 🦋 تو از همان اول هم تعلقی به دنیا نداشتی 😊 شهیدانه پا در دنیا نهادی، شهیدانه زیستی و درآخر شهیدانه رفتی 🕊 شهادت مبارک بهترین رفیق من 🖤 💔 💛 🌿 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قـسـمـتـی از وصـیـت نـامـه شـهـیـد حـسـیـن ولایـتـی فـࢪ اگـࢪ یـه ࢪوز نـبـودم سـࢪ مـزاࢪم ࢪوضـه حـضـࢪت ࢪقـیـه بـخونید ... 🥀 🎥 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──