eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون" «هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند،مردگانند!بلکه آنان زنده اند نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.» گوشه ای از زندگینامه مدافع حرم چم خانی بزرگ مردی از سرزمین آریو برزن شهید مدافع حرم (امید) فتحی چم خانی (در همان روزهایی که مقارن بود با رجعت پیکرپاک برادرشهیدش که بعد از چندین سال جاویدالاثر بودن به وطن بازمی گشت) در روز ۱۲ اردیبهشت سال۱۳۶۹ در شهید پرور دیده به جهان گشود. نامش را احسان گذاشتند گویی میدانستند که تقدیرش به بالاترین درجات احسان و نیکو کاری رقم خواهدخورد. بزرگوار شهیدان فتحی در روستای دژ مهتابی زندگی میکرد،این بزرگوار از ایل بزرگ طیبی از طایفهٔ گیوه چرمی بودند و شغل ایشان کشاورزی بود. ( 1) ایشان( ) باشروع جنگ تحمیلی شیفتهٔ جبهه حق میشود و به جبههٔ حق علیه باطل اعزام میشود،سرانجام این شهید عزیز در تیرماه سال ۱۳۶۱ در رمضان محور ڪ به درجه رفیع شهادت نائل میشوند. با به دنیا آمدن امید و دل خوشی و چشم چراغی بود‌ برای خانواده ایشان. که خانواده ایشان همیشه او را صدا میزدند چون مایهٔ شوق و امید بود و باعث می شد هرروز روح امید به خداوند در زندگی پنج خواهر دلسوخته و پدر و مادر مهربان بدمد. احسان با مهر و محبتی که داشت با تبسم های زیبا و چهرهٔ معصومانه اش به خانواده صفا و صمیمیت میبخشید. درحالی که فقط ۶سال داشت بزرگوار ایشان دار فانی را وداع میگوید و احسان امید و پشتوانهٔ خواهران و مادری پیر میشود. احسان دوره دبستان خود را در ۵آذر ودوره راهنمایی را در مدرسه میگذراند و با پایان رساندن دوره دبیرستان موفق به دریافت مدرک از هنرستان کار دانش شهدای شیمیایی (بهبهان) شد. ( 2 ) در دوران نوجوانی در محل خود(مالک اشتر بهبهان) شروع به فعالیت در زمینه های مختلفی همچون بسیج و مراسمات هیئت و فعالیت های فرهنگی میکند و همیشه در بین دوستان خود شخصیتی دوست داشتنی و مهربان و ورزشکاری با اخلاق بود. ایشان در کنار فعالیت هایی که در زمینه های مختلف داشت از ورزش (فوتبال) نیز غافل نماند میخواست همانگونه که مولایش علی(ع) در دعای خود از خدا میخواهد "یا رب قو علی خدمتک جوارحی" مصداق این دعا باشد تا در راه خدمت به دین حق قوی و نیرومند گردد به همین خاطر بود که بسیاری از دوره های سخت و طاقت فرسای نظامی را در مدت کوتاهی به پایان رساند. با توجه به عشق و انس و الفتش به بسیج وسپاه،لباس مقدس را زیبنده خود دید و درسال ۱۳۹۰ به عضویت پاسداران انقلاب اسلامی و تیپ تکاور امام حسن مجتبی(ع) در می آید و در گردان حضرت رسول(ص)شروع به خدمت میکند و با گذراندن دوره های مختلف همچون تکاوری و چتر بازی و مأموریت های مختلف و آمادگی کامل برای مأموریت های مختلف درون مرزی و برون مرزی را داشته باشد. در همین دوران بود در فعالیت های مذهبی شهرستان و (امام حسن عسکری«ع») شرکت میکرد،در مسجد مالک اشتر بهبهان فعالیت فرهنگی و مذهبی خود را روز به روز افزایش میداد.از نظر اخلاقی روحی آسمانی داشت و در هر فرصتی که پیش می آمد از زندگی و راه ( 3 ) و رسم شهدا میگرفت.در اکثر روزهای هفته در کنار مزار برادرشو دیگر شهدا حضور میافت و به نظافت و شست وشوی قبور شهدا می پرداخت و از آنها طلب شهادت میکرد.به گونه ای که همهٔ دوستان او میدانستند که او به شهدا و اهل بیت و مقام رفیع شهادت علاقهٔ عجیبی دارد. ایشان در ساخت مرقد شهدای گمنام همانند کارگری ساده در سرما و گرما، خالصانه برای شهدا از هر کمکی که بود دریغ نمیکرد. همیشه خوش برخورد بود و لبخند به چهره داشت و در سختی ها و مشکلات این روحیه را حفظ میکرد.بدون تعلقی به رنگ و مادیات زندگی،ساده غذا میخورد و ساده لباس میپوشید و نسبت به زندگی قانع بود. در بین خانواده،دوستان،همکاران و اهل محله به اخلاقی نیکو و پسندیده،سخت کوش و فداکار شهرت داشت. فردی بود که در حد توان خود به فقرا و نیازمندان کمک میکرد،در انجام فرایض دینی کوتاهی نمیکرد و در اکثر اوقات نمازش را اول وقت میخواند سعی میکرد در هر کجا که بود خود را به نزدیکترین مسجدبرای خواندن نماز جماعت برساند. برای خواندن نماز شب و نماز جمعه خود را مکلف میدانست. در دانشگاه آزاد اسلامی بهبهان در رشته تربیت بدنی مشغول به تحصیل شد. ( 4 ) با شروع فعالیت های تکفیری و کشتار انسانهای بی گناه،علاقهٔ فراوانی برای حضور در جبهه و دفاع از حریم آل الله و حضرت زینب(س) نشان میداد و همیشه از ظلم وستم و کشتار انسانهای بی گناه اظهار تاسف مینمود و می گفت: «اسلام در خطر است و باید از ¬¬ از آنجایی که ایشان تک پسر خانواده بودند و برادرشان نیز به شها
🌷 💠خط عاشقی 🔰چهل هفته از خرم آباد تا جمکران🕌 می آمدیم؛ حاج آقا داشت. مجید آن موقع کوچک بود👶 همراه مان می آوردیمش. 🔰با من و پدرش طی کرده بود که اگر به رسیدیم و خواب بود😴، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم☺️ 🔰رفتیم مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین🚗بیدار شده بود. گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین⁉️ولی من خواب دیدم اومدن اینجا و یه تاج سفید👑 گذاشتن روی سر من😍 ✅ راوی: مادر شهید 🌷 📚برادرفداکارش،حسین کاجی،ص۱۳ ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
از آشنایی با تو دانستم؛ در مسیر دلدادگی باید #عبد باشی تا امیر شوی تو دنبال رضایت او باش، او دنیا
🌷 💠حضور 🔰يادم افتاد روي تابلویي نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با دو طرفه💞 است. اگر شما با آنها باشي آنها نيز خواهند بود.» اين جمله خيلي حرف ها داشت. 🔰 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلان غرب شديم. در راه به شهر رسيديم. موقع غروب بود🏜 و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي🚗 و... هيچ هتل يا مهمان پذيري در شهر پيدا نكرديم😓 🔰در دلم گفتم: ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب🔊 آمد. با خودم گفتم: اگر اينجا بود حتماً براي نماز به مسجد🕌 ميرفت. ما هم راهي شديم. 🔰نماز جماعت👥 را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه سال جلو آمد و با ادب كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد⁉️ باتعجب گفتم: بله، چطور مگه😦 گفت: از ماشين🚗 شما فهميدم. 🔰بعد ادامه داد: منزل ما🏡 نزديك است. همه چيز هم آماده است. تشريف مي آوريد⁉️ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد. 🔰نميخواستم قبول كنم❌ مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين اينجا هستند، حرفشان را قبول كن✅ آنقدر خسته بودم كه كردم. با هم حرکت کرديم. شام مفصل🍲 بهترين پذيرايي و... انجام شد. ، بعد از صبحانه مشغول خداحافظي شديم. 🔰آقاي محمدي گفت: ميتوانم حضورتان را در اين شهر بپرسم؟! گفتم: براي تكميل يك شهيد🌷 راهي گيلان غرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم😧 كدام ؟! 🔰گفتم: او را نمي شناسيد، از آمده بود، بعد عكسي📸 را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. با تعجب نگاه كرد وگفت: اين كه است!!! من و پدرم نيروي شهيد هادي🌷 بوديم. توي ها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ! 🔰مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم😦 نميدانستم چه بگويم، گلويم را گرفت😢 ديشب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شد. ما هم كه از دوستان اوست! آقا ابراهيم ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را خوانديم، ... . •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🌷شهیده پیمانه ابراهیم زاده 🍃شهادت : مهاباد - حمله تروریستی 🌸در بیستم شهریور ماه سال ۱۳۵۵ در شهر #ارومیه متولد شد. 🌺شهیده ابراهیم زاده نسبت به رعایت مسائل شرعی بسیار دقیق بود و سعی می کرد نمازش را #اول_وقت و در #مسجد بخواند. 🌼سال ۱۳۷۳ ازدواج کرد و حاصل ازدواجش دو فرزند می باشد. 💠۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۸۹ در مهاباد و به هنگام تماشای رژه #ارتش ، توسط بمبی که مسئولیت آن را گروهک تروریستی #کومله بر عهده گرفت، در مقابل چشمان همسر و فرزندانش به فیض عظمای شهادت نائل گردید. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
بچه های بودند اگر میخواهیم راه شهدا ادامه پیدا کند باید مسجدها را پر کنیم. محمد مهدی ماندگاری 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
#عاشقانه_شهدا❣ 💞محمدمهدی همیشه تاکید داشت #شاد زندگی کنیم! یکی از برنامه هایی که داشتیم #پیاده روی بود. و همیشه تو پیاده روی هامون یک #مسجد رو مقصد قرار میدادیم که یک ساعت پیاده رویمون ختم به #مسجد و #اذان میشد... #عشق_رسوایی_محض_است_که_حاشا_نشود #عاشقی_با_اگر_و_شاید_و_اما_نشود 💞هیچ کدوم از #خوشی هامون خرج بردار نبود و اصراری نداشتیم که حتما با #پول خوشی کنیم، سعی میکردیم تو لحظه خوش باشیم... از کوچیکترین اتفاقات زندگی، حتی غذاخوردنمون هم، برای خودمون #خوشی میساختیم... مثلا اگر برنج درست میکردم و ته دیگ داشت برنج رو پشت و رو میکردیم و روش #شمع میزاشتیم و #تولد میگرفتیم...🎂 💞همیشه اول سفرمون #تولدت_مبارک داشتیم و هفته ای سه چهار بار ما #تولد داشتیم... و همسایه ها هم همیشه میگفتند چقدر شما #تولد میگیرید و چقد #شادید... #شهید_محمدمهدی_مالامیری #سالروز_ولادت •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#همسرانه💔 مهدی جان امشبـ🌓 میخواهم از #سلما برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش، #تصور کنار تو💞 بودن بود... ⇜از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید💓 و گونه هایم شوره زار باران شد😭 ⇜از روزی که از #تو نشان خواست و چمدانت💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال💭 کودکیش تورا آنجا بجوید ⇜یک‌روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی #صلوات، و همه مات ماندیم و باریدیم😢 ⇜یک روز در خیابان عکست📸 را دید و با #افتخار نشانت می داد و فریاد میزد #بابامهدی من... ⇜آن روز که #چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به #مسجد ببریش... مثل آرزویت💖 من با همه اینها #چهار_سال را چهار قرن گذراندم😔 #شهید_مهدی_ثامنی_راد #شبتون_شهدایی 🌙 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌼🌿 °•{حجـــــت خدا #شهید_محســـن_حججــــی🍃🌹}•° 🔻جملہ‌ای ماندگار از شهید حججی برای ڪسی ڪه نمیتونہ
📝 👈 تولد و كودكى 🔸🌹محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (س) ، نام او را گذاشتند. 🔹🌹جدّ پدری او عالم فاضل از علمای بنام نجف آباد بود. 🔸🌹محمدرضا حججی (پدر محسن) که از دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است بر سر سفره خانواده بگذارد. 🔹🌹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است. 🔸🌹کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای و فعالیت های شد. 🔹🌹حضور در خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: (ع) بود. 🌷 شادی روحش •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#عکس_یادگاری عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه #مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه... موقع #جبهه رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)... چند سالی #مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی: #مادرشهید_علی_اکبر_احمدیان 🌷 #قائمشهر #فاتحان۲۵ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
⁉️قبل رفتن به مراسم بخون👇🏻 اگر دلمون خیلی برای و و اماکن تنگ شده اما امشب بدون و و در رعایت اصول بهداشتی به مراسم رفتیم بدانیم که اون عکس های که دارند از حواس پرتی و عدم رعایت ما میگیرند فردا فردا تیری به سمت و مراسمات مذهبی و اماکن مقدس خواهد بود. *🔖لطفا ابرو داری کنیم...* http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🕊💞 🍃°•| مراسم ما، به خواست خودمان نیمه شعبان در🕌 برگزار شد و حجاب کامل داشتم. 🍃°•| جالب است برایتان وقتی 🎥آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری❓ 🍃°•| می دانستم دوست دارد شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار🎥 گفتم: عاقبت ما ختم به شود. 🍃°•| من را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشـــ❤️ـــــــق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید: شما چه آرزویی دارید❓ گفت: همین که خانم گفت.🍃 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat @Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
سید میلاد مصطفوی 🕊 🌸 بسیار اهل بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزش‌های رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.💪 🌸اهل بود و به خیلی اهمیت می‌داد. 🌸همیشه مالش را دقیق حساب و پرداخت می‌کرد 🌸هیچ وقت در هیچ شرایطی برنامه را ترک نمی‌کرد. ☝️ 🌸سید میلاد شخصیت داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک می‌خواست چیزی کم نمی‌گذاشت. و تا مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.😊 💠 : فضیلت پاداش بر طرف كردن , از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, است. 🌺 🌷🌷🕊🕊 💠مهندس شهید سید محمد (میلاد)مصطفوی تولد: ۱۳۶۵/۲/۱۵ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲۵ 🕊🌹🕊🌹🕊 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌺🌴🌷🍀🌷🌴🌺 حتی اگر در تمام آمریکا بسازند و بالای گلدسته‌ها شعار قرار دهند ، هیچ وقت شعار را فراموش نکنید ، چون ، بزرگ است ... 🌺🌴🌷🍀🌷🌴🌺 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 توی سن پانزده سالگی بود ، برای کمک به ، جمعه شبها می رفت بهشت زهرا ، تو سن نوجوانی و غرور ! وقتی بهش می گفتم اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، می گفت مامان خیلی لذت داره گدایی کردن . ازهمان درحال خودسازی بود و خیلی زجر کشید و اجرش رو دید . امیدوارم اون دنیا دست مارو هم بگیره ان شاالله را به می دند قیمتی دارد بالاتر از ! برای اینکه خود بشود بهای تو راوی : 🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلمی تکان‌دهنده از جارو زدن توسط حاج قاسم سلیمانی با http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍏 رفتنش برای خودش مسافرتی بود، تا مسجد فاصله کم نبود اما همیشه پیاده می رفت. 🍏 با همه هم خوش و بش می کرد، پیاده می رفت که اگر نیروهای عادی هم وقت دیگر دست‌شان به‌ش نمی‌رسید آن موقع بتوانند بروند پیشش. 📚 کتاب یادگاران، ، صفحه ۷۸. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🇮🇷🌴💐🇮🇷💐🌴🇮🇷 حتی اگر در تمام آمریکا بسازند و بالای گلدسته‌ها شعار قرار دهند ، هیچ وقت شعار را فراموش نکنید ، چون ، بزرگ است ... 🇮🇷 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 توی سن پانزده سالگی بود ، برای کمک به ، جمعه شبها می رفت بهشت زهرا ، تو سن نوجوانی و غرور ! وقتی بهش می گفتم اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، می گفت مامان خیلی لذت داره گدایی کردن . ازهمان درحال خودسازی بود و خیلی زجر کشید و اجرش رو دید . امیدوارم اون دنیا دست مارو هم بگیره ان شاالله را به می دند قیمتی دارد بالاتر از ! برای اینکه خود بشود بهای تو راوی : http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 این دقت‌ها را رقم می زند هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود . مثل همیشه پدرش رو به بستنِ مغازه کرد می‌گفت : کار کردن وقتِ برکت نداره بریم ، بعد که برگشتیم خودم همه‌ی کارها رو می‌کنم ، اینطوری ‌که در میارین دیگه نداره و آدم رو به یه جایی می‌رسونه http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 مهم ترین صفت که داشتند ، بود که به پدر و مادرمون می ذاشت ، هر روز که میومد خونه پدر و مادرمون ، دستشونو می بوسید ، حتی اگه روزی چند بار میومد ، هر چند بار دست اونارو بوس می کرد . یه ویژگی اخلاقی بارز دیگه ای که داشت ، بود که داشت . کاری که انجام می داد هدفش فقط و فقط رضای بود ، هیچکسی نمی فهمید که چه کارایی می کرد ، نیتش فقط خدا بود . توی دوران سربازی پادگانشونو تبدیل کرده بود به ، اعتقاد داشت معرفت آدمو بالا می بره . آقا کلا خیلی فعال بود ، از دوران دبیرستان که وارد مؤسسه شد ، اردوهای جهادیشونم شروع شد ، سازی می کردن ، می ساختن ، تو یکی از روستاهایی که رفته بود اونجا می ساختن خوندن یادشون داده بود و اولین هم به امامت خودش برگزار شد . در زمینه هم خیلی فعال بودن ، هم زیاد می خوند و هم خوندنو بین همه ترویج می داد . راوی : 🌹 🕊 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ۲۴ مهر ۵۷ تاریخی مهم و ماندگار در تقویم کرمان به شمار می‌رود چرا که در این روز مردم انقلابی و متدین کرمان توسط مزدوران رژیم شاهنشاهی در جامع شهر کرمان که در آن زمان کانون مبارزات انقلابی مردم به شمار می‌رفت، به و کشیده شدند. در ۲۴ مهر ۵۷ مردم برای بزرگداشت چهلم ۱۷ شهریور تهران و سالگرد آیت الله فرزند در جامع گرد هم آمدند. اما در همین هنگام مأموران امنیتی رژیم شاه با استفاده از اراذل و اوباش نقشه‌های شومی در سر داشتند و حدود ۳۰۰ نفر از اراذل و اوباش به دستور وابستگان رژیم با شعار «جاوید شاه» به سمت مردم حاضر در حمله کردند. با حمله این افراد به جامع کرمان، مردم درهای را بستند اما آنها با شکاندن درها و آتش زدن دوچرخه‌ها و موتور سیکلت ها راه خود را به درون باز کرده و شروع به و مردم کردند . مهاجمان بعد از ورود به به پشت بام رفتند و وسایلی مانند و که گویا از شب قبل کرده بودند را به سمت مردم حاضر در صحن پرتاب کردند و مردم حاضر در صحن را به و کشیدند . در این واقعه تعداد زیادی از مردم شدند و تعدادی هم به رسیدند. همچنین قسمتی از وسایل و ساختمان جامع آتش گرفت و چند جلد از داخل هم سوخت. 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻091783
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 واکنش به واقعه در پیامی که به ملت ایران صادر کردند این را نتیجه حمله‌های جنون آمیز رژیم شاهنشاهی دانستند که با کشتارهای پیاپی و آتش زدن مغازه‌های مؤمنین مبارز، می‌خواهند غیور را خسته کنند تا دست از خود بردارند. در بخشی از این پیام آمده است اوضاع جاری در موجب نگرانی شدید است. خوف آن دارم که شدت بر شاه و بستگانش حمله‌های آمیز آنان را تشدید کرده و را بیش از پیش به و کشد. کشتار دسته جمعی و آتش زدن و مسلمین و و مرد و زن بی دفاع در آن، و بی رحمانه در و بعضی از شهرستان‌های دیگر در و ، و ایران که نام بردن یکایک شهرها از عهده خارج است، نمونه‌ای از این است. این نحو جنایات از کسانی که از ادامه حکومت ظالمانه خود مأیوس هستند و نفس‌های آخر خود را می کشند، امری است که قبلًا پیش بینی آن را کرده بودم. 📚صحیفه امام ، جلد ۴، صفحه ۱۵۴ تا ۱۵۸ شادی روح و 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌼🌿 °•{حجـــــت خدا #شهید_محســـن_حججــــی🍃🌹}•° 🔻جملہ‌ای ماندگار از شهید حججی برای ڪسی ڪه نمیتونہ ا
📝 👈 تولد و كودكى 🔸🌹محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (س) ، نام او را گذاشتند. 🔹🌹جدّ پدری او عالم فاضل از علمای بنام نجف آباد بود. 🔸🌹محمدرضا حججی (پدر محسن) که از دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است بر سر سفره خانواده بگذارد. 🔹🌹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است. 🔸🌹کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای و فعالیت های شد. 🔹🌹حضور در خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: (ع) بود. 🌷 شادی روحش 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم 🍁 #شاهرخ ادامه د
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁ســه روز از گذشته . خيلي جدي تصميم گرفته بود . کار در کابــاره را رهــا کرد . فردا صبح هم رفتیم . وارد شدیم . يکدفعه ديدم کنار درب ورودي ، روي زمين نشست . رو به سمت گنبد . خيره شد به گنبد و شروع کرد با آقا حرف زدن . مرتب مي گفــت : خدا ، من بد کردم . من غلط کردم ، اما مي خوام کنم . خدايا منو ببخش ! يا (ع) به دادم برس . من عمرم رو تباه کردم . اشــک از چشمان من هم جاري شد . يکساعتي به همين حالت بود . خلاصه دو روز بودیم و بعد برگشتيم تهران ، در واقعاً توبه کرد . همه خلافکارهاي گذشته را رها کرد . 🍁بهمن ماه بود و هر شــب در تهران تظاهرات بود . اعتصابــات و درگيريها همه چيز را به هم ريخته بود . از که برگشتيم . براي نماز جماعت رفت !! خيلي تعجب کردم . فردا شب هم براي نماز رفت . با چند تا از بچه هاي انقلابي آنجا آشنا شده بود . در همه تظاهراتها شرکت ميکرد . حضور با آن قد و هيکل و قدرت ، قوت قلبي براي دوســتاش بود . البته از قبل هم ميانه خوبي با شاه و درباريها نداشت . بارها ديده بودم كه به شاه فحش ميداد . ارادت به امام بعد از شناخت امام تا آنجا رسيد که در همان ايام قبل ازانقلاب سينه اش را خالکوبي کرده بود و روي آن هم نوشته بود : ، فدايت شوم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_دوم 🍁اوايل بهم
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁موقع وردی به ایران نزدیک میشد . براي گروه انتظامات و دوستانش انتخاب شده بودند . بعد از ورود هر روز براي ديدار ایشان به مدرسه رفاه مي رفت . این چند ماه مدام در فضای کمیته و و ... بود . 🍁حالا دیگر فضاي متشــنج تابستان پنجاه و هشت فرا رسید . خبر رسيد به آشوب کشيده شده . پيامي صادر کرد : به ياري برويد . با شنیدن پیام ديگر ســر از پا نميشناخت . ســاعت ســه عصر (يکســاعت پس از پيام ) با يک دستگاه اتوبوس ماکروس درمقابل ايستاد . بعد هم داد ميزد : ، بيا بالا ، ...!!! 🍁ساعت چهار عصر ماشين پر شد . و به سمت حرکت کردیم . نيروي ما تقريباً هفتاد نفر بود . فرمانده پادگان وقتي بچه هاي ما را ديد گفت : فرمانده شما كيه ؟! ما هم بلافاصله گفتیم : آقاي . اما گفت : چي ميگي ؟! من فقط مي تونم تيراندازي کنم . من كه فرماندهي بلد نيستم . بعد با صحبت هایی که شد را به عنوان انتخاب کردند . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸