#سبک_زندگی_شهدا
💠 باور و توسل
بعد از مراسم #نامزدی و محرمیت، برای اینکه حضرت آقا خطبه #عقدمان را بخوانند، خیلی پیگیر بود.
از هر طریق که می توانست اقدام و پیگیری میکرد. برایم انقدر بزرگ و باورنکردنی بود که واقعا فکر نمی کردم چنین #توفیقی نصیبمان شود.
یکبار بین صحبتامون بهش گفتم: یعنی واقعا جور میشه؟ باتعجب گفت: این جمله ت یعنی هنوز #باور نکردی.
وقتی باور نباشه، #توسل برای رسیدن نیست و رسیدنی هم نیست
مدتی بعد از این صحبتمون، الحمدلله پیگیری ها نتیجه داد و #حضرت_آقا خطبه عقدمون رو تلفنی خوندند.
#شهید_نوید_صفری🌷
#تازه_داماد
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔻همسر شهید
♦️با موتور🏍 برای خرید انگشتر #نامزدی (نشان) به میدان خراسان رفتیم که همان شد حلقه ازدواجم💍 بعد از آن هم به حرم #شاهعبدالعظیم رفتیم تا زندگیمان سروسامان بگیرد. از آنجا #محمد یک انگشتر دُرِ نجف✨ خرید. این هم شد حلقه ازدواج محمد.
♦️دوست نداشت #جشن عروسی برگزار کنیم❌ دلایل خودش را هم داشت که از نظر من دلایل بدی نبود هرچند #رضایت محمد هم برایم شرط بود.
♦️یادم هست همان روزی که مستاجر خانه🏡 را خالی کرد، شبانه برای نظافت و #سروسامان دادن به خانه آمدیم. آنقدر ذوق شروع زندگی😍 را داشتیم که به سرعت وسایلمان را چیدیم و خیلی زود برای سفر🚗 آماده شدیم.
♦️چون جشن #نگرفتیم، ولخرجی کردیم و سفرمان به #مشهد هوایی بود🛫 آنهم 2 هفته! با اینکار حسابی ریختوپاش کرده بودیم! (هردومان میخندیم😅)
#شهید_محمد_کامران
#شهید_مدافع_حرم
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💑
#خانم🧕
👀مردها در دواران #نامزدی و اوایل ازدواج همیشه همسرشان را با بوی گل و #عطر استشمام میکنند.این کار تا مدتی بعد هم ادامه دارد اما به مرور این بوهای خوش تمام میشود.😔❄️
♻️#امروز یکی از لباس های زیبایتان را بپوشید و با بوی خوش آن را #عطرآگین کنید.👗💄😍
✅#لباس زیبا و #صورت زیبا و #سیرت زیبا سه عامل عشق و محبت در زندگی همسران است.3⃣🌷
فردا از این سه عامل #کمک بگیرید و از همسرتان استقبال کنید و تاثیرش راببینید.🔥💥☄⚡️
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
برای عضویت ضربه بزنید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3740336160C13ffb518cd
مطالب ناب روانشناسی را فقط در کانال ما جستجو کنید👌🏻
در نشر لینک حذف نشود.
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
✫⇠ #زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی 📚پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) 📘#نیمه_پنهان_ماه ✍ به روایت همسر شهی
✫⇠ #زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی
📚پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
📘#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
✫⇠#قسمت_ششم
🍃آن شب بعد از صحبتها دوباره من را در خلوت تفکر فرو برد و به آینده ام فکر می کردم . خدایا تو خودت کمکم کن من که نمیدانم فردایم چگونه آغاز می شود و زندگی مشترکمان به چه شکل آغاز و ادامه خواهد یافت.
آنشب هر چه کردم که بخوابم درست موفق نشدم و همه اش#توسل به خدا می بستم اینکه فردا صبح که قرار خرید گذاشته شده جه پیش خواهد آمد. گفتم: خدایا#توکل بر تو...
🍃صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم و نمازم را خواندم و منتظر شدم که چه موقع درب منزل به صدا در می آید. بالاخره حدود ساعت 8 صبح بود که درب منزل به صدا در آمد. متوجه شدم که خود آقا مرتضی هست. در نهایت تعدادی از خانواده ما و خانواده ایشان از روستا به سمت شهر#فسا برای خرید عروسی حرکت کردیم. یادم نمی آید که مدت خرید چقدر طول کشید. فقط یک دست لباس و یک حلقه طلا به قیمت 600 تومان خریده شد و مجددا به روستا مراجعت نمودیم.
🍃روز بعد به فسا آمدیم و در محضر جناب آقای شریعتی در یک مجلس ساده و بدون آب و رنگ به عقد یکدیگر در آمدیم. و اینجا سر آغاز زندگی جدیدی بود که تا آن موقع از ان خیلی حراس داشتم. ولی به هر ترتیب این سرنوشت انسان را رها نمی کند و یک روز او را به دام خواهد انداخت. من هم مثل همه زوج هایی که در آغاز راه هستند، خوشحال بودم و احساس غرور می نمودم که با یک چنین انسانی ازدواج نموده ام. آن روز نمی دانم چقدر طول کشید که از فسا به روستای#جلیان آمدیم ما که آنچنان گرم صحبت بودیم که زمان هم از دستمان در رفته بود.
🍃پس از مراجعت به روستا سفره ی مختصری در عصر آن روز پهن شد و جشن ساده و کوچکی با حضور گرم و پر شور خانواده های دو طرف برگزار کردیم و آن روز با شکوه و خرم هم گذشت و چند روزی در همین حال و هوا با هم زندگی#نامزدی را شروع کردیم. یک روز به منزل ما آمدند و عنوان کردند که من می خواهم به#جبهه بروم. تعجب کردم و به ایشان گفتم آقا مرتضی ما تازه با هم وصلت کرده ایم مدتی بمانید بعد می خواهید بروید آن وقت حرفی ندارم .
🍃آقا مرتضی رو به من کرد و با همان چهره خندان همیشگی گفت: خودت می دانی که جبهه بیشتر به من نیاز دارد تا اینجا من یادم نمی آید جز همان صحبت اولیه حرفی پیرامون این موضوع به ایشان زده باشم بالاخره او هم بار سفر خود را بست و عازم جبهه شد و ما را برای اولین بار در تنهائیهای مادی زندگی قرار داد و راستش را بخواهید من آن انسان قبلی نبودم که نسبت به رفتن ایشان به ماموریت حساس نباشم او دیگر جزء من بود و من هم جزئی از او...
#ادامه_دارد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸