هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
#آقایان حتما توجه داشته باشیدکه:
❗️خانم ها موجودات نکته سنجی هستند...
پس هیچگاه خوبی همکارتان را که
از بد حادثه #خانم هم می باشد
در برابر همسرتان تعریف نکنید...
یا حتی شاید خیلی عادی از فلان خانم تعریف کنید...
ولی بااین کار توجه اورا به شدت جلب کرده
وباعث حساسیت او میشوید...
وخودتان را در دام بلا گرفتار میسازید...😐
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
🌷 #شهید_محمد_حسین_علیخانی
🍃ولادت : ۵۰/۱/۱ - کرمانشاه
🍂شهادت: ۹۵/۶/۱۵ - راموسه حلب
🍁آرامگاه: گلزار شهدای باغ فردوس کرمانشاه
آنقدر به نگاه به #نامحرم حساس بود که حتی به مجری #خانم تلویزیون و یا #زنان خارجی سریال ها هم نگاه نمی کرد.
در خیابان اگر نامحرم آشنایی می دید مسیرش را عوض می کرد تا با او #هم_کلام نشود حتی در حد #سلام کردن.
✔️ @golestanekhaterat
#حجاب
💯خیلی جالبه !
ببینید در نگاه قرآن
#بی_حجابی
#بد_حجابی یعنی ⇜"خود آزاری" !
♨️صریح می گه :
#خانم ها حجاب شان را بپوشند !
چرا⁉️
👈چون: " لََا يُؤْذَيْنَ " .
#تا_اذیت_نش!
⇜خودشان اذیت می شن⭕️
⇜ #خودشان آزار می بینن !
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔆روزهاي #آخر به او ميگفتم: «وقت آمدن زنگ نزني📵 به #دوستت كه بيايد دنبالت، تا از تهران بخواهي بیایی. دیگر من طاقت دوریات💕 را ندارم که با ماشين بيايي.» همهاش شوخي ميكرد و ميگفت: نه پول #هواپيما ندارم. ميگفتم: #من برايت ميخرم. ميگفت: ببينيم چه ميشود.. »
🔆تا اينكه در #تماس_آخر دوباره همين حرف را به صادق گفتم: لطفاً خبر بده دوست دارم بيايم استقبال🌷 مدافع حرم #عمهجان.» قبول كرد✔️ اين دفعه ديگر شوخي نكرد❌ و گفت: #میايی_جانمـ❤️
🔆ديگر كمكم حرف از آمدن😍 بود و #برگشتنش. از 9 اسفند تا چهارم #ارديبهشت براي من يك عمر گذشت، ولي براي صادق همين 57 روز كافي بود تا به #آرزويش برسد🕊 هميشه به من ميگفت: #خانم! دعا كن يك جوري شهيد بشوم🌷 كه حتي ذرهاي از زمين را اشغال نكنم⛔️ و من ميگفتم: «نه من از خدا ميخواهم كه يك #مزاري_از_تو براي من بماند.»
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
#ستارههای_زینبی
🔹آقاسجاد روز📆 عملیات گشته بود و یک #کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامهای نوشته📝 بود و خواسته بود تا #خانم یکی از دوستانش در جمع خانمها بخواند. 🎤
🔸نوشته بود که«اگر من رفتم فکر 💬نکنید از سر دوست نداشتن بوده، #اتفاقاً از سر زیادی دوست داشتن💞 است.» بعد خطاب به من گفته بود که اگر کسی گفت #شوهر شما، شما را دوست نداشت که گذاشت و رفت،😐 همه اینها #حرفهای دنیاییست🌏 و من شما را از خودم #جدا نمیدانم
🔹به پسرش 👦هم نوشته بود با اینکه خیلی #دوست داشتم تو را ببینم ولی نشد.❌ من صدای بچههای #شیعیان سوریه را میشنیدم و نمیتوانستم بمانم😔
✍ به روایت همسربزرگوار شهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
#سالروز_ولادت
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
°•|🍃🌸 °•{سردار والامقام #شهید_عبدالحسین_برونسی🕊🌹}•° #فرازی_از_وصیتنامه ◽️اگر میدانستم با مرگ من
#خاطرات_شهدا
🔷یک بار خاطره ای از #جبهه برام تعریف می کرد.میگفت:
کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص، #مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم.
🔷گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم #محجبه، با چادری مشکیــ🍃! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت تو
جعبه ها.
🔷پیش خودم فکر کردم حتماً از این #زنهایی است که می آیند جبهه. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند😕 و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار اصلاً آن زن را #نمی_دیدند.😟
🔷قضیه کار، عجیب برام سؤال ❓شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم⚡️ بفهمم جریان چیست.
رفتم نزدیکتر.
🔷تا رعایت ادب شده باشد👌، سینه ای صاف کردم و خیلی با #احتیاط گفتم:«خانم! جایی که ما #مـــردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین.🚫»
🔷رویش طرف من نبود❌. به تمام قد ایستاد و فرمود: «مگر شما در راه #برادرمن زحمت نمی کشید؟» 😦😦
🔷یک آن یاد #امام_حسین (ع) افتادم و اشک تو چشمهام حلقه زد😭. واقعاً خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و #فهمیدم جریان چیست.
🔷بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. آن #خانم، همان طور که روش آن طرف بود، فرمود: «هر کس که #یاورما باشد، البته ما هم یاری اش می کنیم👌.»
✍ به روایت همسـر بزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ هجدهم جوادالائمه
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۲۱/۶/۳ تربت حیدریه
شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۱ عملیات بدر ، شرق دجله
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
♥️از عهد و پیمانی که با هم #بستیم ١٩ سال گذشت...
روزهایی #تکرار میشود که در ذهنم هر کدام به دلیل خاص حک شده
مثل روز یکی شدنمان
روز از من به ما #رسیدنمان
روز میم به توان دو شدنمان
چه شیرین است مرور این خاطرات...
پنجمین روز از ماه مرداد📅
🔷چه زیبا روزی بود 5/5/1380
و زیباتر... این روز در آن تاریخ مصادف بود با تولد #خانم حضرت زینب (س)
بهش خوب که فکر میکنم به اینجا میرسم
♥️وقتی تصمیم گرفتیم #مراسم قشنگ🌷 آغاز زندگی مشترکمان را، طوری جشن🎊 بگیریم به دور از هر گونه گناه، تجمل، چشم و هم چشمی و ...
یقیناً #زندگیمان شد نظر کرده خانم حضرت زینب(س).
🔷مراسم جشن🎉 رو تو خونهی پدری من بر پا کردیم.
یادش به خیر #همه فامیل جمع بودن بزرگ و کوچیک...خنده بر روی لبان همه بود.
ولی رنگ خندهی من و تو با همه فرق داشت.
♥️ما با هم عهد #بسته بودیم که تو زندگی مشترکمون سه شرط رو همیشه بهش پایبند باشیم ...
#️سادگی_صداقت _قناعت
تا برسیم به میم به توان دو
#️توان دو _یعنی متعالی شدن ما_ رشد ما...
🔷آرام جانم :
با لطف و نظر خانم حضرت زینب(س) ، با پایبند بودن به این سه شرط
روزهای #قشنگی را کنار هم تجربه کردیم.
روزهای سخت و #نفس گیر هم کم نداشتیم.
ولی با همدلی و همراهی آنها را هم زیبا کردیم.
♥️مهدی جان من به تو غبطه میخورم که در گذر این #روزهای زندگی
تو از من سبقت گرفتی
رشد کردی...
متعالی شدی...
#شهید شدی... 🕊
دوستت💞 دارم و با هر #تپش قلبم❣ دوست داشتنت را مرور میکنم.
#شهید_مهدی_دهقان
#سالگرد_ازدواج
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🕊🏴🌹🕊🌹🏴🕊
#سلام_بر_سه_ساله
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#نوید_صفری
همش می گفت :
توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه_س ست.
شب سوم #محرم باهم #حرم بی بی جان بودیم ، روضه و #عزاداری که تمام شد گفت:
عجب شبی بود امشب ، انگار خود #حضرت_رقیه_س بین #عزادارا بود ... و تک بیت گر #دخترکی پیش #پدر ناز کند… را #زمزمه می کرد و با #خانم درد دل می کرد.
الحمدلله #نازدانه ارباب با همان #دستان کوچک #زخم خورده گره از کارش باز کرد و #عاقبت بخیرشد...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#زندگی_به_سبک_شهدا
💖 زندگی با ایشان ، #زندگی راحتی نبود !
#سخت بود ، ولی به سختی اش می ارزید !
علی خیلی وقت نمی کرد که در خانه کنار من و بچه هایش باشد ، ولی همان وقت کمی هم که پیش ما بود ، وجودش به ما #آرامش می داد !
#مهربانی اش ، #ایمان اش و #قدرشناسی اش !
💖 یک روز #جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده زده بالا ، آستین هایش را هم !
پرسیدم :
حاج آقا!
چرا این طوری کرده ای ؟
رفت طرف #آشپزخانه .
گفت :
💞 به خاطر #خدا و برای #کمک به شما !
رفت توی آشپزخانه و #وضو گرفت و بعد هم شروع کرد به جمع و جور کردن !
رفتم که نگذارم ، در را رویم بست و گفت :
#خانم !
بروید بیرون !
#مزاحم نشوید !
پشت در #التماس می کردم :
حاج آقا !
شما رو به خدا بیا بیرون !
من #نارحت می شوم !
#خجالت می کشم !
شما را به خدا بیا بیرون !
💖 می گفت : چیزی نیست .
الان تمام می شود ، می آیم بیرون !
آشپزخانه را مرتب کرد ،
ظرف ها را چید سرجایشان ،
روی اجاق گاز را مرتب کرد ،
بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست !
آشپزخانه مثل دسته ی #گل شده بود .
🌷 شهید صیاد شیرازی 🌷
🍃
🌸🍃
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❌در نشر لینک حذف نشود❌
💑
#خانم🧕
👀مردها در دواران #نامزدی و اوایل ازدواج همیشه همسرشان را با بوی گل و #عطر استشمام میکنند.این کار تا مدتی بعد هم ادامه دارد اما به مرور این بوهای خوش تمام میشود.😔❄️
♻️#امروز یکی از لباس های زیبایتان را بپوشید و با بوی خوش آن را #عطرآگین کنید.👗💄😍
✅#لباس زیبا و #صورت زیبا و #سیرت زیبا سه عامل عشق و محبت در زندگی همسران است.3⃣🌷
فردا از این سه عامل #کمک بگیرید و از همسرتان استقبال کنید و تاثیرش راببینید.🔥💥☄⚡️
═══♥️ℒℴνℯ♥️══
برای عضویت ضربه بزنید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3740336160C13ffb518cd
مطالب ناب روانشناسی را فقط در کانال ما جستجو کنید👌🏻
در نشر لینک حذف نشود.
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
# قسمت سوم 🎬
#خانم ط_حسینی
طارق روی تخت چوبی ونمور داخل انباری نشسته بود با خرماهایی که گذاشته بودیم خشک بشود خودش راسرگرم کرده بود ,تا اومدم اشاره کرد به کنارش وگفت:بیا بشین,یک سری حرفهایی هست که باید بشنوی تا بتونی درست تصمیم گیری کنی,اولا حتما از کشت وکشتاری که درسوریه وعراق پیش اومده شنیدی ومیدونی تمام این جنایات مربوط به گروه شیطانی به اسم(داعش)میشه که خودشون را مسلمان میدونند ,کما بیش خبرهایی هست که داخل عراق این گروه چشم طمع به موصل دارند ودوست دارند موصل مرکز وپایتختشان بشود ,اگر این اتفاق بیافته با اطمینان میگم که هیچ کدام از ماها زنده نخواهیم ماند ,اخه رفتارشان با شیعه ها که مانند خودشون مسلمانند وتوبحثهای اعتقادی باهم اختلاف دارند نشون میده که با ما چه رفتارهایی خواهند داشت,سلما خواهرم ,باورت میشه اینها شیعه ها راکه مثل خودشان مسلمانند وادعا میکنند پیامبرشان یکی هست,سرمیبرند وپوست بدنشان راجدا میکنند وانها راتکه تکه میکنند ,حالا باما که به قول انها کافرهستیم چه برخوردی خواهند داشت؟؟
ازحرفهای طارق مو بر بدنم راست شد وبا لکنت گفتم:یا ایزد پاک به توپناه ان شاالله به لطف ایزد یکتا ازشرشون درامان باشیم ,حالا این چه ربطی به خاله هاجر وپسرش دارد؟؟
طارق:ربط که زیاد داره,به همون ایزد پاک قسم میخورم که همین عمر ,پسرخاله هاجر داشت تبلیغ گروه داعش رامیکرد خودم با دوتا گوشم شنیدم وبا دوتا چشمم دیدم که سنگ حکومت اسلامی داعش رابه سینه میزد ومیگفت اگر این حکومت به مرکزیت موصل برپا بشه ,اینجا بهشت روی زمین میشه و...کلا دارن مردم شهر را برای ورود داعش تهییج واماده میکنن ,حالا حاضری باهمچین کسی زیریک سقف زندگی کنی؟؟
محکم سرم راتکان دادم وگفتم:من از قبل ازاین حرفها هم نظرمثبتی نداشتم .
طارق لبخندی زد وگفت:یه موضوع دیگه هم باید خیلی قبل ازاین بهت میگفتم اما فکرمیکردم هنوز موقعش نرسیده اما حالا بااین احوالات فکر میکنم باید بگم...راستش خیلی وقت پیش علی پسرخاله صفیه تورا از من خواستگاری کرد,اولش فکرمیکردم به خاطر رفقاتی که بین ماهست این پیشنهاد رامیدهد اما کم کم متوجه شدم ازاینا فراتره وانگار خودت رادوست داره....
اگر خودت موافقی,یه سری حرفها هست که باید باحضورعلی بشنوی....حالا چی میگی؟؟
وااای از این حرف طارق گر گرفتم وسرخ شدم...اخه حرف دلم را زد....
سرم را پایین انداختم و...
#ادامه_دارد ..
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#پروانه ای دردام عنکبوت
#خانم ط_حسینی
# قسمت۱۱ 🎬
ازپنجره اتاق بیرون رانگاه میکردم,پدرم تا دررا باز کرد دوتا سرباز داعش با لگد به جانش افتادند واورا کشان کشان به درون خانه اوردند,عماد بیدار شده بود وچون ترسیده بود مدام جیغ میزد,یکی از سربازان داعش با قندان تفنگش برسر مادرم زد وبا لهجه ای خاص ازمادرم میخواست تا عماد راساکت کند ,بچه بیچاره حق داشت من که چندین سال ازاو بزرگتر بودم زهره ام درحال ترکیدن بود,لیلا خودش را به من چسپانده بود انگار من بیچاره تکیه گاه امنی برایش بودم پدرم مدام التماس میکرد ومیگفت:هرچه دارم وندارم مال شما ,فقط بازن وبچه هایم کاری نداشته باشید ,من رابگیرید بگذارید بچه هایم بروند😓
یکی از سربازان خنده زشتی کرد وگفت:کافر بی دین بدون اینکه توچیزی به مابدهی هرچه داری ونداری مال ماست وقهقه ای زد وبه سمت من ولیلا امد ,پدرم از ترس اینکه هتک حرمتی به ما کند خودش را روی ماانداخت وشروع به التماس کرد,عماد از دیدن این صحنه ها فریادش بلند وبلندتر شده بود به طوریکه به هیچ وجه ساکت نمیشد,یکی از داعشیها به سمت مادرم هجوم برد وچادرش راکشید وشال عربی مادرم رااز سرش برداشت وعماد راکه محکم به بغل مادرم چسپیده بود ,قاپید,باشال مادرم دهان عماد رابست,پدرم طاقتش طاق شده بود به سمت داعشی حمله ورشد وشروع به ناسزا گفتن کرد,دیگه هق هق من ولیلا هم بلند شده بود,اون یکی داعشی ازپشت سربه پدرم هجوم اورد وپدر نقش زمین شد وهردو داعشی,قهقه راسردادند ,یکیشان به سرعت به حیاط رفت وبعداز چندلحظه بابندی که لباسها
را رویش افتاب میکردیم برگشت وگفت:صبرکنید معرکه درراه است میخواهیم نمایشی بدهیم که نمونه اش رادرعمرتان ندیده اید کافران حربی....
خدای من اینها حیواناتی وحشی در لباس انسان بودند..دردلم متوسل شدم به تمام ایمه ای که یکهفته ای بیشترنبود که به انها ایمان اورده بودم.
#ادامه_دارد ..
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸