مرا بـالے است از #پـــرواز مانـده
قدمهایی اسـت در آغـاز مــانده..
شـهیدان دستهـایم را بگیرید
مــنم همراه از ره بـاز مانـده..
#شهید_احـسان_فتـحی
#صبحتون_شهدایی🌷
http://eitaa.com/golestanekhaterat
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید،شهدا شما را پیش ارباب یاد میکنند..
#شهیدسعیدبیاضےزاده
#شهید_احسان_فتحی
#طنز_شهدا
زمستان بود💦 بارون شدیدی میبارید💧💧آب بارون کل خونه شهید احسان رو برداشته بود 😱😱فرش و موکت ها همه خیس😢
رفت تو محله دوستاشوخبر کرد بیان کمکش🏃🏃
وقتی دوستاش اومدن زدن زیر خنده 😆احسان خونتونو دریا برداشته ها😂
احسان همونطور که آب از سرو روش چکه میکرد خندید 😁😊مگه بده؟
مردم پول میدن میرن مسافرت کنار دریا شنا🏊🏊🏄
خدا مجانی دریا رو فرستاده تو خونه ما😂😂😂
⬇⬇⬇⬇⬇⬇💟🌹😄
#شهید_احسان_فتحی
#شهدا
#خاطره_بازے
#لبخند_بزن_بسیجی
http://eitaa.com/golestanekhaterat
کاشکی تو هم📝 وصیت نامه داشتی😢
.
.
تو اتاق نشسته بودم داشتم فکرای جورواجور میکردم 🤔
یه لحظه چشمم به عکس دایی احسان خورد🙄
بغض گلومو گرفت دیروز داشتم به وصیت نامه 😓یکی از شهدای مدافع حرم نگاه میکردم تو نت📲 گلایه کردم آخه دایی چرا وصیتنامه ننوشتی☹️اصلا باور نمیکنم که به فکر وصیت نبودی😔نگاهی به عکسش انداختم احساس کردم که بهم لبخند زد 😊رو بهش گفتم کاشکی میشد قبل از سالگردت وصیتنامتو پیدا کنم شاید هم ننوشته باشی😪نمیشه یه وصیت بفرستی از بهشت🙁یه لحظه به فکر خودم خندم گرفت اشکمو پاک کردم و رفتم تو گوشی و شروع کردم به دیدن کلیپ ها و شنیدن ویس صداش 📲
دو شب بعد اومد به خوابم 🕢گرسنش بود براش غذا آوردم 😔تو خواب میدونستم که شهیده برام تعجب آور بود چرا اهل خونه عادی رفتار میکنن😞بغلش کردم ی دل سیر گریه کردم ازش پرسیدم اونجا چطوریه 😇با خنده ای کشیده گفت خیلی خوبه اونجا میوه هایی داره که حتی فکرشو نمیکنی و تا حالا ندیدی همه با هم مهربونن😍یه لحظه خواستم بپرسم شهادتت چطوری بود؟ اما زبونم نمیچرخید که بگم 😔حتی گفتنش توی خواب هم برام عذاب آور بود 😓یه لحظه مثل برق گرفته ها از جا پریدم گفتم دایی همه وصیت نامه دارن چرا تو وصیت نامه نداری 😩گفت برو کاغذ وخودکار بیار برات بنویسم خوشحال بلندشدم رفتم دنبال کاغذ ،اومدم دادم دستش😊یه دفعه کاغذا تبدیل به بوم نقاشی شد و خودکار قلم مو با خوش خطی و با حوصله شروع به نوشتن کرد زیرش رو تاریخ زد داد دستم 📜📝
نگاش کردم نوشته بود [شما را به پهلوی شکسته مادرم فاطمه زهرا (س)حجابتون رو رعایت کنید وگرنه حق خون من و بقیه شهدا به گردن شماست] 😔
تاریخ رو نگاه کردم نوشته بود ۹۵/۸/۱۱
گفتم دایی تو شهید شدی 😱کسی باور نمیکنه این تاریخ رو قلمو رو برداشتم و نوشتم ۹۴/۹/۱۲ گفت نه عوضش نکن 🙁چیزی نگفتم بلند شد🙄گفت میخواد بره همه خوانواده عادی خداحافظی کردن 😊👋 انگار تنها کسی بودم که میدونستم شهید شده ومیخواستم از تمام لحظات موندش استفاده کنم😞گریه کردم رفتم بغلش 😄خنده ای کرد زیر گوشم آروم گفت بهت نامه میدم بی خبرت نمیذارم 😍ناخواسته اشک رو صورتم خشک و تبدیل به خنده شد هر شب براش نامه مینوشتم و اونم جواب میداد📝
یهو از خواب پریدم 😱تند رفتم سراغ دفترم و شروع کردم به نوشتن میدونستم خوابا زود یادم میره 😖😖
.
.
دوماه بعد تاریخ ۸/۱۰حدود ساعتای ۱۱شب از بازار اومدم ☹️یهو دلم هوس دیدن اتاق دایی و موتورش رو کرد 😄آخه ما با این موتور خیلی جا ها رفتیم و خاطره داشتیم 🙂رفتم خونه خالم سلام کردم سریع رفتم تو اتاق دایی چراغش روشن نمیشد💡اما نور چراغ برق کوچه اتاق رو روشن کرده بود،با دیدن موتورش لبخند خیلی درد آوری اومد روی لبم با بغض نگاش کردم خاطرات عین یه فیلم جلو چشام رد شد 😔یه چمدون بود درشو باز کردم پرش کتاب بود ،کتابایی مثل صحیفه امام ،زندگی نامه شهدا،استفتائات رهبری و خیلی کتاب سیاسی و اعتقادی😇...
تازه رفته بودم حوزه با خودم گفتم حتما بدردم میخوره داشتم میگشتم یه دفتر خیلی معمولی📔 روش نوشته بود احسان فتحی نظرمو جلب کرد برش داشتم همینطور نگاش میکردم شماره دوستاش و هم دوره ای هاش بود 👬گفتم بدردم میخوره شاید عکسی چیزی داشته باشن از دایی،همینطور ورق میزدم یهو کلمه وصیتامه رو دیدم قلبم به شدت میزد نگاه به متن نکردم فقط بستمش و جیغ کشیدم 😱😱مامانم و خالم با مامان بزرگم فک کردن از ناراحتی جیغ کشیدم دویدن سمت در گفتن چیه فاطمه چرا جیغ زدی با بغض گفتم وصیتنامه دایی 😞😭سه تایی بغض کردن و خواستن وصیت رو براشون بخونم ...
.
.
.بعداز سه روز از😍😍 ماجرا وصیتنامه رو برداشتم داشتم تو دفتر خاطراتم مینوشتم باید اون روزی رو که پیدا کردم رو تاریخ میزدم😇با خودم فک کردم ۱شب میشه ۱بامداد روز بعد 🤔تاریخ زدم ۹۵/۸/۱۱ یهو یادم به خوابم اومد رفتم صفحه های قبلی دفترچه خاطراتم و تاریخ رو خوندم درست بود همون تاریخی که روی بوم نقاشی دایی زده بود ...😊😊دایی بهم تاریخ پیدا شدن وصیتنامه رو گفته بود و نشون داد به حرفام گوش داده بود ومیخواست من وصیت روپیدا کنم....😊
راوی : #خواهر زاده شهید (فاطمه فتحی)
#شهید_احسان_فتحی
#شهدا
#وصیت_نامه
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
ایتا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
سروش
http://sapp.ir/golestanekhaterat
#بسم_رب_الشهدا
دوشب پیش نشسته بودیم مسجد🕌،عکس #شهیداحسان_فتحی و چندتا از بقیه #شهدا تو مسجدمون نصبن،پسر برادرم امسال ان شاءالله میره کلاس سوم،قبلا با باباش میرفت سالن.
عکس #آقااحسان رو دید نگاش کرد و بعد گفت تو سالن که بود اینقد قشنگ بازی میکرد و دریبل میزد.
#خاطره
#سالن
#فوتبال
#شهید_احسان_فتحی
شادی روح مطهر شهدا #صلوات
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🕙 قَـــــرارِ عٰاشِــــــقٰانہ
فرستادن ۵صـــــلوات
هر شب به نیابت از #شُـــــــهَدا
جهت فـــــرج امــــام زمــــان (عج)
امشببه نیابٺ از ↷
#شَـــــــهید_احسان_فتحی
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ اٰلِ مُحَمَّدٍ
🍃🌹 وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم 🌹🍃
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
sapp.ir/golestanekhaterat سروش
eitaa.com/golestanekhaterat ایتا ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
دنیا قفسی بود برای نفس تو از #خاک گذشتی دم آخر، بسلامت🌹💙 #شهید_احسان_فتحی💚 http://eitaa.com/gole
میگفت:داشتیم یادمان #شهدای گمنام شهرستان بهبهان رو درست میکردیم.
یک #جوانی هرشب چندین ساعت بیل برمیداشت و کار میکرد....زحمت زیادی میکشید...هیچ #اسمی ازش نمیدونستم
از یکی از بچه ها پرسیدم کیه؟؟ ایشون گفتنداز بچه های #مسجد و #هیات
گذشت...
یه روز خبر دادن که از #مدافعان حرم حضرت زینب(س)شهیدی آوردند...چشمم به بنر وچهره زیبایش که افتاد😭😭همون #جوان گمنامی بود که درشهدای گمنام کارمیکرد🌹🌹💫.
#شهید_احسان_فتحی
یگانه #شهید_مدافع حرم #بهبهان
✔️ @golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
دنیا قفسی بود برای نفس تو از #خاک گذشتی دم آخر، بسلامت🌹💙 #شهید_احسان_فتحی💚 http://eitaa.com/gole
نحوه شهادت #شهید_احسان_فتحی یگانه شهید مدافع حرم شهرستان شهید پرور بهبهان
احسان عضو نیروهای گردان تکاور حضرت رسول(ص) از تیپ تکاور امام حسن مجتبی(ع) بود. این شهید بزرگوار در مأموریتی که گردان حضرت رسول(ص) در سوریه داشتن از نیروهای احتیاط بودن.
احسان قبل از این عملیاتی که در اون به #شهادت برسه در فاصله اندکی در عملیاتی دیگر شرکت کرده بود ، اما تو این عملیات به نیروهای هجوم پیوست(نیروهای هجوم همان نیروهای خط شکن که صف اول جبهه جنگ هستن)ساعت۹شب آماده عملیات میشن و نزدیکای ساعت۳شب بود که عملیات آغاز میشه.
این عملیات برای پاکسازی شهر زیتان در جنوب استان حلب از شر وجود نیروهای تکفیری جبهه النصره که مورد حمایت کشورهای زیادی همچون عربستان وبیشتر کشورهای منطقه و اروپا و در رأس آن شیطان بزرگ(آمریکا) انجام گرفت.سرانجام در آخرین قسمت از پاکسازی ساختمانهای شهر زیتان که بعد از آن شهر فتح شد، #احسان در درگیری با نیروهای تکفیری در فاصله اندک مورد اصابت چندین گلوله قرار میگیرد که یکی از این تیرها از #قرآن جیبی این شهید والامقام عبور میکند و به قلب مبارڪ ایشان و دیگری با فاصله اندک در سمت راست اصابت میکند و سرانجام این عزیز به درجه رفیع #شهادت نائل میشوند.
ان شاءالله که #شفیعمون باشن.
شادی روح مطهر شهدا #صلوات
✔️ @golestanekhaterat