#فریاد_شیطان
#روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود.
#حضرت_رسول صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد
#ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده، كنارى ايستاده است، فرمود: تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟!
#گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟
#گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگیرم نمى توانم. فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟ گفت:
1️⃣اول اين كه هرگاه به يكديگر مى رسند سلام مى كنند و سلام يكى از نامهاى خداوند است. پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى كند و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.
2️⃣دوم اين كه وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يكديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند
📚اصول کافی، ج 2، باب 78
3️⃣سوم، وقت غذا خوردن و شروع كارها "بسم الله" مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.
4️⃣ چهارم، هر وقت سخن مى گويند: "ان شاءالله" بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.
5️⃣ پنجم، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم. باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.
6️⃣ششم، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند "صلوات"مى فرستند و من چون ثواب صلوات را مى دانم، از ناراحتى فرار مى كنم؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم
7️⃣هفتم ؛ ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است...
📚 انوارالمجالس، صفحه 40
#داستان_های_اخلاقی
#مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.»
#گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.»
#پرسیدم: «بابت چی؟»
#گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!»
#تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم!»
#مضمون روایتی از امام صادق علیه السلام هست که میفرمایند مردم رو با اعمال خودتون به دین دعوت کنین.
#سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
#گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
#همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
#دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
#گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
#منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
#گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
#دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
#برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
#من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
#من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
#عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
#دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید...
#روسیاهم پس سیاهترم نگاه...اینبارهم معجزه ات را میخواهم...
به خوباسرمیزنی،مگه مابدا دل نداریم...
یه سرم به ما بزن ای خوب خوبا رضا جون...
#خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر۱۴۰۱
⛔ آنروز که ابوبکر رای آورد ، علی امیرالمؤمنین (ع) شکست نخورد، مردم سرنوشت خود را به تباهی سپردند...
🔴آنروز که عمر بر مسند خلافت نشست، علی (ع) کوچک نشد، مردم اشتباهشان را تکرار کردند...
🔴آنروز که شورای شش نفره،عثمان را برعلی (ع) ترجیح داد، علی (ع) شکست نخورد، خواص به مردم خیانت کردند..
🔴ولی آنروز که علی (ع) به خواست مردم بر مسند خلافت نشست، خود را پیروز نمی دانست بلکه مسئول می دانست، آنروز فقط مردم پیروز شدند....
🔴آنروز هم که شمشیر اشقی الاشقیا فرق علی (ع) را شکافت، باز هم علی (ع) شکست نخورد، که فرمود:👈فزت و رب الکعبه..
واین بزرگترین پیروزیست که رستگار شوی... ولی آنروز باز هم مردم شکست خوردند...
🔴وآنروز که در کربلا، سر حسین (ع) و هفتادودو تن از یارانش به نیزه رفت و زینب (س) واسرا را به نام خارج شدگان از دین! درخرابه های شام گرداندند ومردم هلهله کنان به دورشان جمع شدند ..باز هم این مردم بودند که شکست خوردند....
🔴شاید تمام روزهایی که مردم شکست خوردند نفهمیدند که شکست خورده اند وبرطبل شادی کوبیدند..و این قصه شکست مردم چیز عجیبی نیست، که تاریخ همچنان ادامه دارد...
🔴این بحث #امامت و #ولایت از صدر اسلام خاری شده در چشم خیلی از دشمنان واقعی این دین؛ دردی که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز براشون تازگی داره و حتی دیده میشه بعضی از درون اسلام با این مسئله مشکل دارن!حتی بعضی از اونایی که ملبّس هستند به لباس پیغمبر!!!
🔴سیاسیون در #مقام_حرف معتقدند، از همه حتی امام زمان هم، می شود انتقاد کرد.امادر #مقام_عمل، از نزدیکان آنان اگرانتقاد کنی، #دمار از روزگارت در می آورند‼️
🔴ازشهید #نواب پرسیدن:چرا #آرام نمی نشینی؟ ببین آیت الله بروجردی ساکت است.
🔺نواب #گفت: آقای بروجردی سرهنگ است، من سربازم!
سربازاگرکوتاهی کند، #سرهنگ مجبور میشودبیاید وسط!!...
👈هر بار که رهبری دارد می آید وسط میدان،یعنی ما #سربازها کم گذاشته ایم..
#اللهم_اجعل_عواقب_امورناخیرا