eitaa logo
گُلـ❤️ـشعر
229 دنبال‌کننده
351 عکس
132 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ هر روز یک حـکایت🌷 باب اوّل: سیرت پادشاهان 🌷 حکـایت 6⃣1⃣ یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بار فاقه نمی‌آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هرآن‌صورت که زندگانی کرده شود، کسی را بر نیک و بد من اطّلاع نباشد. بس گرسِنه خفت و کس ندانست که کیست بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست باز از شَماتت اعدا بر اندیشم که به طعنه در قفای من بخندند و سعیِ مرا در حق عیال بر عدم مروّت حمل کنند و گویند: مبین آن بی‌حَمیّت را که هرگز نخواهد دید روی نیکبختی که آسانی گزیند خویشتن را زن و فرزند بگذارد به سختی و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیّت خاطر باشد بقیّت عمر از عهدهٔ شکر آن نعمت برون آمدن نتوانم، گفتم عمل پادشاه ای برادر دو طرف دارد امید و بیم. یعنی امید نان و بیم جان و خلاف رای خردمندان باشد، بدان امید متعّرض این بیم شدن. کس نیاید به خانه درویش که خــراج زمیـن و بـاغ بـده یا به تشویش و غصّه راضی باش یا جگـربند پیش زاغ بنه گفت: این مناسب حال من نگفتی و جواب سؤال من نیاوردی. نشنیده‌ای که هر که خیانت ورزد پشتش از حساب بلرزد؟ راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به‌جان برنجند حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غَمّْاز و روسْبی از محتسب، و آنرا که حساب پاک است از محاسب چه باک است؟ مکن فراخ‌رَوی در عمل، اگر خواهی که وقت رفعِ تو، باشد مجال دشمن تنگ تو پاک باش و مدار از کس ای برادر باک زنند جامه ناپاک گازُران بر سنگ گفتم: حکایت آن روباه مناسب حال توست که دیدندش گریزان و بی‌خویشتن، افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجبِ مَخافَت است؟ گفتا: شنیده‌ام که شتر را به سُخْره می‌گیرند. گفت: ای سَفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت، گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غم تخلیص من دارد تا تفتیش حال من کند؟ و تا تِریاق از عِراق آورده شود مارگزیده مرده بُوَد. تو را همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت، اما مُتِعَنِّتان در کمین‌اند و مدّعیان گوشه‌نشین. اگر آنچه حُسن سیرت توست به خلاف آن تقریر کنند و در معرِض خطاب پادشاه افتی در آن حالت مجال مقالت باشد؟ پس مصلحت آن بینم که مُلکِ قَناعت را حراست کنی و ترکِ ریاست گویی. به دریا در، منافع بی‌شمار است و گر خواهی سلامت، بر کنار است رفیق این سخن بشنید و بهم بر آمد و روی از حکایت من در هم کشید و سخن‌های رنجش‌آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته‌اند: دوستان به زندان به کار آیند که بر سفره همه دشمنان دوست نمایند دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاریّ و برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان‌حالی و درماندگی دیدم که متغیّر می‌شود و نصیحت به غرض می‌شنود، به‌نزدیک صاحب‌ دیوان رفتم به سابقهٔ معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیّت و استحقاقش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی بر این بر آمد لطفِ طبعش را بدیدند و حسن تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت و به مرتبتی والاتر از آن مُتمکِّن شد. همچنین نَجم سعادتش در ترقّی بود تا به اوج ارادت برسید و مقرّب حضرتْ و مشارٌاِلیْه و معتمَدٌ عَلَیْه گشت، بر سلامت حالش شادمانی کردم و گفتم: ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار که آب چشمهٔ حیوان درون تاریکی است اَلا لایَجْأّرَنَّ اَخُو الْبَلیَّةِ فَلِلرَّحْمٰنِ اَلْطافٌ خَفِیَّةٌ منشین ترش از گردش ایّام که صبر تلخ است ولیکن بــرِ شیرین دارد در آن قُربت مرا با طایفه‌ای یاران اتفاقِ سفر افتاد. چون از زیارت مکّه باز آمدم دو منزلم استقبال کرد ظاهرِ حالش را دیدم پریشان و در هیأت درویشان. گفتم: چه حالت است گفت: آن چنانکه تو گفتی طایفه‌ای حسد بردند و به خیانتم منسوب کردند و مَلِک، دامَ مُلْکُهُ، در کشفِ حقیقت آن استقصا نفرمود و یاران قدیم و دوستان حَمیم از کلمه حق خاموش شدند و صحبتِ دیرین فراموش کردند. نه بینی که پیش خداوند جاه نیایش‌کنان دست بر بر نهند اگر روزگارش در آرد ز پای همه عالمش پای بر سر نهند فی‌الجمله به انواع عقوبت گرفتار بودم تا در این هفته که مژدهٔ سلامت حجّاج برسید، از بند گرانم خلاص کرد و مِلْک موروثم خاص. گفتم: آن نوبت اشارتِ من قبولت نیامد که گفتم عملِ پادشاهان چون سفرِ دریاست خطرناک و سودمند یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری. یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار یا موج ، روزی افکندش مرده بر کنار مصلحت ندیدم از این بیش ریشِ درونش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن، بدین کلمه اختصار کردیم:
ندانستی که بینی بند بر پای چو در گوشت نیامد پند مردم دگر ره چون نداری طاقتِ نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 روز 💠 💎 بصیـرت انتخـابـاتـی 🔻أمیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام): فإنّما البَصیرُ مَن سمِعَ فتَفَکّرَ، و نَظرَ فأبْصرَ، و انْتَفعَ بالعِبَرِ، ثُمّ سَلَکَ جَدَدا واضِحا یَتَجنّبُ فیهِ الصَّرْعَةَ فی المَهاوِی ❇️ با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد، آنگاه راهِ روشنی را بپیماید که در آن از افتادن در پرتگاه‌ها به دور ماند. 📚 بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۴۰۷ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در دلـم رخشنده همچـون مـاهٔ تـابـانـی هنوز چلچـــراغـــم بـوده‌ای جـانـا، چــــراغــانــی هنوز می‌زنـم هــوهــو مگـر یـابـم نشــانـت را ز کـوه مثلِ آهـــویـــی، کـه از نـامــم گــریــزانـــی هنوز بــاغِ بی‌بــرگـــم، کـه تَـرکــم می‌کند روزی کـلاغ غرقِ عشقم کن، تو بر من باد و بارانی هنوز همچـو فـــرهـــادم، کـه بـا آهـــم نمی‌آیــی کنـار کبک کـوهـی، از چه رو بـرگـو هـراسانی هنوز داغِ هجـرانت زنـد آتش به جـانم، روز و شب درد و داغــم را تـو ای دُردانـه، درمـــانــی هنوز حـرمتـم در دارِ فـانـی،عشقِ آدم سـوزِ توست جانِ من قـربانِ جانت، چونکه جانانی هنوز 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 روز 💠 💎 دنیا را بهتر بشناسیم🌷 🔻امام کاظم علیه السلام: مثَلُ الدنیا مَثَلُ الحَیّةِ، مَسُّها لَیِّنٌ، و فی جَوفِها السُّمُّ القاتِلُ، یَحذَرُها الرِّجالُ ذَوُو العُقولِ، و یَهوِی إلَیها الصِّبیانُ بأیدیهِم. ❇️ دنیا همچون مـــار است؛ لمس کردن آن، نرم و لطیف است، و درونش زهری کشنده است؛ مردمان خردمند از آن حذر می کنند و کودکان دست های خود را به سوی آن دراز می‌کنند.🌷 📚 بحارالأنوار، ۷۸/۳۱۱/۱ •┈┈••✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خار خندید و به گل گفت: سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت.. ساعتی چند گذشت گُــل 🌷چه زیبــا شده بود.. دستِ بی‌رحمی نزدیک آمد گل سراسیمه ز وحشت افسرد... لیک آن خار در آن دست خَلید و گل از مرگ رهید! صبح فردا که رسید، خار با شبنمی از خواب پرید! گل صميمانه به او گفت: سلام ...! گُـل اگر خار نداشت، دل اگر بــی‌غــم بود، اگر از بهر كبـوتـر قفسی تنگ نبود، زنـدگـی، عشـق، اســارت... همه بــی‌معنـــا بـود! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کـرده غـم از هـر طـرف بـر قلبِ بیمـارم کمین بی تو می‌نـالـم،در این ویـرانه با نـایـی حزین کـی نهـم از داغِ هجـرانت در این مــاتـم سـرا لحظه‌ای آسـوده سـر، از عشقِ پاکت بر زمین می‌کنـم بـر گِـرد ابـرویت بـه خـرسنـدی طـواف تاکه برچشمم نشستی از ازل همچون نگین ابـــر، مــی‌بـارد ز دردم دائمـــــاً، سیــلابِ خــون مـی‌دهد آخـــر بـه بـادم، آهٔ جــانســوزم یقین دارم از دادارِ خـــــــود امیّــــد، بنـمــــــــایــد مــدد تا رسانم دستِ خود روزی، به زلفی عنبرین حــرمتــم را بُــرد اشکــم، طاقتـم را کـرده طــاق مـی‌روم از دارِ دنیـــــا، لیـک بـا قلبــــی غمیـن 🌷@golsher2319🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلـــم، از عشـقِ رویت گشته صـد چـاک نـه بــا تـــربــت شفــــــا یــابــد، نــه تـریـاک بیــــا بنــگـــــر، کـه حــک بنـمـــــــود نــامــت چــه زیبـــــا، روی قـلبـــــــم مـــــردِ حــکّـاک نشـستـــی، تـا بـه چشمـــم شـــــاعـــــرانــه شـــدم ای دلستـــــــان،دیــــوانــه‌ات پــاک هــلـاکـــــم مــن، هـــلـاکـــم تـا قـیــــــامــت رسـد گـاهــــــی فغــــــانــــم تـا بـه افــــلاک زنــــد آتـش بـه جـــــــــانـــــم داغِ عشقـت غـــــزل، شـــایـد نمـــــایـد نـــرم و نمنــاک نهـــم گـــر بـر لبـــــانـت لب، بـه مستــی کنـــم از هــــر شِکـــرلـبـخنـده، اِمسـاک اگـر خــواهـــی کِشــی بـر گــــردنــم تیــغ مـعــــــاذ الـلـه، اگـــــر بـاشــد مــــرا بــاک نه کس داند که، حـرمت هست جـانم نـه شـعـــــــرم را تـــــوانــد کـــــرد، ادراک 🌷@golsher2319🌷
هدایت شده از محفل شعر قند پارسی
‍ ‍ ‍ ‍ ۱۳ تیر سالروز درگذشت محمد معین (زاده ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ رشت -- درگذشته ۱۳ تیر ۱۳۵۰ تهران) استاد زبان پارسی و پدیدآورنده فرهنگ معین او در دارالفنون درس خواند و از دانشکده ادبیات، دکترا دریافت کرد. دانشنامه او با عنوان "مزديسنا و تأثير آن در ادب فارسى" و استاد راهنماى او ابراهيم پورداوود بود. وی نخستين كسى است كه دكتراى ادبيات فارسى گرفت. او از چند دانشگاه خارجی درجه دکترای افتخاری داشت و عضو فرهنگستان ایران شد و ریاست کمیسیون ادبیات سمینار جهانی تاریخ و فرهنگ ایران را برعهده داشت. دکتر معین حدود ۲۴ جلد کتاب تالیف کرد و از فعالیت‌های پر اهمیتش همکاری با علامه دهخدا و تنظیم فیش‌های چاپ نشده پس از درگذشت دهخدا بود. او همچنین به  وصیت نیمایوشیج بررسی آثار او را برعهده گرفت و از جمله تالیفات با ارزش وی فرهنگ معین در شش جلد است که از منابع معتبر واژگان زبان فارسی است. وی به‌زبانهای فرانسه، انگلیسی، عربی و آلمانی تسلط کامل داشت و زبانهای پهلوی اوستایی و فارسی باستان و بعضی لهجه‌های محلی را خوب می‌دانست. دکتر معین به‌علت کارهای زیاد مطالعاتی و تحقیقی در سال ۱۳۴۵ در یکی از اتاق‌های دانشکده ادبیات بیهوش شد و به‌ حال اغماء فرو رفت. برای معالجه او اقدامات زیادی شد و او را به‌کشورهای مختلف بردند؛ اما سرانجام پس از چهار سال و پنج ماه که در حالت اغماء بود، درگذشت. آرامگاه این ادیب و فرهنگ‌نویس بزرگ در آستانه اشرفیه گیلان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گــــرچــه زر در روزِ عقـــــدم بیـش و کــم آورده‌ام در عــوض شــادم کـه شعــــری تــازه دَم آورده‌ام تـا کـه قلبـت را کنــم منقــــوشِ عشقــــم تـا ابــد نقـشِ ســــر تــا پـــا قشنـگــی از قلــــم آورده‌ام جملـه آوردنـد بـا خـــود سیــم و زر بـا صـد غــرور مــن بـــرایــت نــازنینــــــا! جـــــــام جـــــم آورده‌ام از غــــزل زیبــاتـر انـدر مُلک جانان نیست هیچ شعــرِ شکــــرپــاره‌ای چــــون محتشـــم آورده‌ام چشمه‌ای از عشقِ شیرین کرده‌ای از من طلب شــاهـدم بـاش ای صنـــم! یکبـــاره یَـــم آورده‌ام حــــرمتــم نیکــو نگهــدار، از شــــــرارم شعلـه گیر بـگــذر از جـیـبـــم، کـه خــــــالـــی از درم آورده‌ام 🌷@golsher2319🌷