سخنی از بوستان سعدی
در سخنچینی
ندیدم ز غَمّاز* سرگشتهتر
نگونطالع و بختبرگشتهتر
ز نادانی و تیرهرایی که اوست
خِلاف افکنَد در میان دو دوست
کنند این و آن، خوش دگر باره دل
وی اندر میان، کوربخت و خجل
میان دو کس آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن
چو سعدی، کسی ذوقِ خلوت چشید
که او از دو عالم، زبان درکشید*
بگوی آنچه دانی سخن سودمند
وگر هیچ کس را نیاید پسند
لغات:
غماز: سخنچین.
زبان درکشیدن: از سخن بیارزش خودداری کردن.
کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت، ص ۳۵۴ و ۳۵۵.
#بوستانسعدی
#سخنچینی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303