ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمان الرحیم
#روضه_مقتل_خوانی
#وفات_حضرت_اُم_البنین_سلام_الله_علیها
#دکتر_حاج_ميثم_مطيعی
#کانال_متن_روضه_و_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
(یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه)
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع) بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
ام البنین(س) داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس(ع) بمونه...
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع)بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
مُزد کنیزیهام بود ،فاطمه(س) شد مادرت
آخه میگن علقمه مادرِ عباس(ع) اومد، اما زهرا(س) بود...زهرا (س) اومد بغل باز کرد گفت:
پسرم...
علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس(س) میاد..
مُزد کنیزیهام بود،فاطمه (س) شد مادرت
چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت
فخرم این بود، میگفتن، بچّههای علی(ع) بِت برادر
مادر هستم،برای،اونکه زهرا(س)براش بوده مادر
واویلا....واویلا....
قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا...
تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....
کــنار قــدم هــایِ جــابــر
ســوی نینوا رهــسپاریــم ...
ستون های این جاده را ما
به شوق حــرم میشماریـم
شـبـیـه رباب و ســکیــنـه
بـرای شـمــا بـی قــراریــم
از این سـختی و دوری راه
به شـوق تو بـاکـی نـداریم
فدایی زینب...پر از شوق و عشقیم
اگر که خدا خواست...به زودی دمشقیم
دست راستتو بلند کن...
هرکی اربعین میخواد صدا بزنه....
لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر ...
گوش بده من یه چیزی یادم اومد... اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه(ع)،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراری های سکینه (ع) رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین (ع) به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد....تنها برگشت ...
آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه...نشد.... عباس(ع) لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین (ع) چه جوری برگشت؟......
«و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها....کمرش خم شده.... داره گریه...
«یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...»
هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ...
زن ها اومدن دورشو گرفتن.... سکینه (ع) آمد یه سوال کرد ....
«وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟
«فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن ....دخترم! تیر به مشکش زدن ....دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن ....
(چی فکر کردی؟!... اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن ....(میدونید چی شد؟)
میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته)
«وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین (ع) بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....
حسین(ع) .....
وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟،
گریه ش گرفت آسمون (2)
گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون
حالا بگو کو حسین(ع)؟، زینب برا چی تنهاست؟
عباس(ع)! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب(س) تنها برگشته ....
حالا بگو کو حسین (س)؟،زینب برا چی تنهاست؟
به دختر پیمبر (ص)، بگم عزیزش کجاست؟
من به زینب(س) چی بگم....
کاش نپرسه،پیمبر(ص)، پس کجاست روشنیِ دو دیده ام؟
کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟
واویلا....واویلا....
🖊شاعر:محمد رضا وحید زاده
کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇
https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#روضه_مقتل_خوانی
#وفات_حضرت_اُم_البنین_سلام_الله_علیها
#دکتر_حاج_ميثم_مطيعی
#کانال_متن_روضه_و_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
(یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه)
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع) بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
ام البنین(س) داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس(ع) بمونه...
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع)بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
مُزد کنیزیهام بود ،فاطمه(س) شد مادرت
آخه میگن علقمه مادرِ عباس(ع) اومد، اما زهرا(س) بود...زهرا (س) اومد بغل باز کرد گفت:
پسرم...
علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس(س) میاد..
مُزد کنیزیهام بود،فاطمه (س) شد مادرت
چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت
فخرم این بود، میگفتن، بچّههای علی(ع) بِت برادر
مادر هستم،برای،اونکه زهرا(س)براش بوده مادر
واویلا....واویلا....
قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا...
تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....
کــنار قــدم هــایِ جــابــر
ســوی نینوا رهــسپاریــم ...
ستون های این جاده را ما
به شوق حــرم میشماریـم
شـبـیـه رباب و ســکیــنـه
بـرای شـمــا بـی قــراریــم
از این سـختی و دوری راه
به شـوق تو بـاکـی نـداریم
فدایی زینب...پر از شوق و عشقیم
اگر که خدا خواست...به زودی دمشقیم
دست راستتو بلند کن...
هرکی اربعین میخواد صدا بزنه....
لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر ...
گوش بده من یه چیزی یادم اومد... اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه(ع)،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراری های سکینه (ع) رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین (ع) به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد....تنها برگشت ...
آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه...نشد.... عباس(ع) لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین (ع) چه جوری برگشت؟......
«و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها....کمرش خم شده.... داره گریه...
«یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...»
هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ...
زن ها اومدن دورشو گرفتن.... سکینه (ع) آمد یه سوال کرد ....
«وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟
«فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن ....دخترم! تیر به مشکش زدن ....دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن ....
(چی فکر کردی؟!... اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن ....(میدونید چی شد؟)
میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته)
«وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین (ع) بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....
حسین(ع) .....
وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟،
گریه ش گرفت آسمون (2)
گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون
حالا بگو کو حسین(ع)؟، زینب برا چی تنهاست؟
عباس(ع)! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب(س) تنها برگشته ....
حالا بگو کو حسین (س)؟،زینب برا چی تنهاست؟
به دختر پیمبر (ص)، بگم عزیزش کجاست؟
من به زینب(س) چی بگم....
کاش نپرسه،پیمبر(ص)، پس کجاست روشنیِ دو دیده ام؟
کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟
واویلا....واویلا....
شاعر:محمد رضا وحید زاده
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
هدایت شده از متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#روضه_مقتل_خوانی
#وفات_حضرت_اُم_البنین_سلام_الله_علیها
#دکتر_حاج_ميثم_مطيعی
#کانال_متن_روضه_و_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
(یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه)
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع) بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
ام البنین(س) داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس(ع) بمونه...
یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچههای فاطمه(س)
باقی برن، اما تو عبّاس(ع)بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه...
مُزد کنیزیهام بود ،فاطمه(س) شد مادرت
آخه میگن علقمه مادرِ عباس(ع) اومد، اما زهرا(س) بود...زهرا (س) اومد بغل باز کرد گفت:
پسرم...
علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس(س) میاد..
مُزد کنیزیهام بود،فاطمه (س) شد مادرت
چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت
فخرم این بود، میگفتن، بچّههای علی(ع) بِت برادر
مادر هستم،برای،اونکه زهرا(س)براش بوده مادر
واویلا....واویلا....
قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا...
تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....
کــنار قــدم هــایِ جــابــر
ســوی نینوا رهــسپاریــم ...
ستون های این جاده را ما
به شوق حــرم میشماریـم
شـبـیـه رباب و ســکیــنـه
بـرای شـمــا بـی قــراریــم
از این سـختی و دوری راه
به شـوق تو بـاکـی نـداریم
فدایی زینب...پر از شوق و عشقیم
اگر که خدا خواست...به زودی دمشقیم
دست راستتو بلند کن...
هرکی اربعین میخواد صدا بزنه....
لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر ...
گوش بده من یه چیزی یادم اومد... اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه(ع)،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراری های سکینه (ع) رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین (ع) به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد....تنها برگشت ...
آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه...نشد.... عباس(ع) لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین (ع) چه جوری برگشت؟......
«و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها....کمرش خم شده.... داره گریه...
«یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...»
هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ...
زن ها اومدن دورشو گرفتن.... سکینه (ع) آمد یه سوال کرد ....
«وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟
«فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن ....دخترم! تیر به مشکش زدن ....دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن ....
(چی فکر کردی؟!... اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن ....(میدونید چی شد؟)
میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته)
«وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین (ع) بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....
حسین(ع) .....
وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟،
گریه ش گرفت آسمون (2)
گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون
حالا بگو کو حسین(ع)؟، زینب برا چی تنهاست؟
عباس(ع)! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب(س) تنها برگشته ....
حالا بگو کو حسین (س)؟،زینب برا چی تنهاست؟
به دختر پیمبر (ص)، بگم عزیزش کجاست؟
من به زینب(س) چی بگم....
کاش نپرسه،پیمبر(ص)، پس کجاست روشنیِ دو دیده ام؟
کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟
واویلا....واویلا....
شاعر:محمد رضا وحید زاده
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─