#اربعین
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
متن روضه 1
_یک اربعین همین نه برای تو سوختم
_عمری بود که من به هوای تو سوختم
برادر خوبم...
حسین جان...
_قربانیان عشق همه کشته می شوند
_جز من که بارها به هوای تو سوختم
ای همه دار و ندارم...
زینب به فدات حسین...
_هر زن به پای زندگیش سوخت گر که سوخت
_اما من ای حسین بپای تو سوختم
داداش حسین...
خیلی برام سخت بود لحظه ای که دیدم...
_تو در میان مطبخ و من در میان حبس
_شرمنده ام از اینکه جدای تو سوختم
اومد کنار قبر برادر نشست...
صدا زد آی حسین نبودی...
_ای پاره پاره تن بنگر کاروان رسید
_زینب برای دیدن تو، قد کمان رسید
برادر بلند شو ببین قدم خمیده...
موهام سفید شده...
_یک اربعین برای تو سینه زدم حسین
_دم بوده وا حسینم و هر بازدم حسین
_خم گشته قدِ من چو قدِ مادرم حسین
_حالا ببین که خواهر تو نوحه خوان رسید
_از کربلا به کوفه و شام غصه خورده ام
_هرشب شمار زخم تنت را شمرده ام
_بگذر اگر که در غم تو من نمرده ام
_برخیز و بین که زینب تو ناتوان رسید
_یادم نمیرود که صدا میزدی تو آب
_یادم نمیرود که زخون کرده ای خضاب
(نقطه گریز به روضه روز عاشورا:
اینجا میتواند نقطه اتصال برای وارد شدن به یکی از روضه های روز عاشورا باشد.)
هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای رو که...
شمر نانجیب با خنجر برهنه وارد قتلگاه شد...
_آندم بریدم از زندگی دل
_که آمد به مسلخ شمر سیه دل
_او می دوید و من می دویدم
_او سوی مقتل من سوی قاتل
_او می نشست و من می نشستم
_او روی سینه من در مقابل
~او می کشید و من می کشیدم
~او از کمر تیغ من آه باطل
سادات منو ببخشید..
امام زمان منو ببخشید...
~او می برید و من می بریدم
~او از حسین سر من غیر از او دل
(روضه با روش شعر محور)
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#اربعین
روضه ۲
_آه از آن ساعت که با صد شور و شین
_زینب آمد بر سر قبر حسین
امان از اون لحظه ای که بی بی زینب کبری وارد کربلا شد...
_بر سر قبر برادر چون رسید
_ناله و آه و فغان از دل کشید
یا صاحب الزمان...
تا اهلبیت به کربلا رسیدند...
مثل برگهای خزان...
خودشون رو از مرکب ها به زمین انداختند...
هر کدوم قبر عزیزی رو در آغوش گرفت...
یکی قبر علی اکبر رو بغل گرفته...
یکی قبر قاسم رو گرفته...
یکی کنار قبر عباس...
یک مادری هم کنار قبر علی اصغر...
اما بین جمعیت دیدند زینب هم داره دنبال قبر حسین میگرده...
_با زبانِ حال، آن دور از وطن
_گفت با قبر برادر این سخن
_السلام ای کشته راه خدا
_السلام ای نور چشم مصطفی
داداش ببین خواهرت برگشته...
_بهر تو امروز مهمان آمده
_خواهرت از شام ویران آمده
داداش نبودی ببینی..
بعد از تو با ما چه کردند...
_چون تو رفتی بیکس و یاور شدم
_دستگیر فرقه ی کافر شدم
داداش طاقت داری بگم یا نه...
_بعد قتل و غارت اموال تو
_تاخت دشمن بر سر اطفال تو
_بس که سیلی شمر زد بر رویشان
_گشت نیلی صورت نیکویشان
جات خالی بود این نامردها که رحم نداشتند...
چشم برادرم عباس رو دور دیده بودند...
هر وقت بچه ها بهانه میگرفتند بهشون تازیانه میزدند...
بهشون سیلی میزدند...
بزار اینطوری بگم...
_یاسها را جوهر نیلی زدند
_کودکان را یک به یک سیلی زدند
همه بچه ها رو زدند...
_کودکان را یک به یک سیلی زدند
داداش همه این مصیبتها یک طرف مجلس یزید یه طرف...
_آه از آن ساعت که از روی غضب
_زاده ی سفیان یزید بیادب
_در حضور خواهر گریان تو
_چوب میزد بر لب و دندان تو
داداش حسین خیلی برام سخت گذشت...
مجلس یزید ملعون...
وقتی نانجیب با چوب خیزران به لب و دندانت میزد...
شرمنده حسین جان...
نتونستم کاری کنم...
آخه دستهای خواهرت رو با غل و زنجیر بسته بودند
آی غریب حسین...
الا لعنه الله علی القوم الظالمین.
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#اربعین
#زوار_کربلا
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
روضه ۳
_عشق است کربلای تو لبیک یا حسین
_جان و تنم فدای تو لبیک یا حسین
اربعین سیدالشهداء و...
بازم اسم کربلا شده ذکر هر مجلسی...
بازم دلها به سمت حرم با صفاش پر میکشه...
_گفتی به خلق: کیست که یاری کند مرا
_قربان آن ندای تو لبیک یا حسین
آقا... یه روزی صدای غربتت بلند شد...
کسی جوابت رو نداد...
اما الان میلیون ها زائر دارند می آیند به سمت حرمت...
_کی میشود که آیم و از جان صلا دهم
_در صحن با صفای تو لبیک یا حسین
_احرام بسته، تلبیه گویان، کفن به تن
_آیم سوی منای تو لبیک یا حسین
#شاعر: محمد مهدی سیار
بازم جا موندم آقا...
کی میشه منم دعوت کنی حسین...
خوش به حال اونایی که الان کربلا رسیدند...
خوش به حال اونایی که الان بین الحرمینن...
اونایی که رفتند میدونند...
بهترین لحظه زندگی...
اون لحظه ای که وارد کربلا میشی...
همش سراغ حرم رو میگیری...
تا نگاهت به حرم با صفاش میفته...
نا خودآگاه اشکت جاری میشه...
دستهات روی سینه میزاری میگی...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَئِکَ
____________
#زمزمه
حالا هر کی دلش کربلائی شده بسم الله ...
کربلا کربلا 8
_این دل تنگم عقده ها دارد1
_گوئیا میل کربلا دارد 1
(یا حسین مظلوم) 8
_من که از کودکی عاشقت بوده ام2
_تو قبولم نما گرچه آلوده ام1
_ای حسین ما را کربلایی کن2
_بعد از آن با ما هر چه خواهی کن1
یا حسین مظلوم 8
(در صورتی که تسلط روی سبک زمزمه نداشتید میتوانید زمزمه را حذف کنید).
____________
یکی از زایران ابی عبدالله...
جابر بن عبدالله انصاریِ ...
تا رسید کربلا...
با آب فرات غسل کرد...
با خضوع و خشوع...
اومد کنار قبر ابی عبدلله نشست...
دست گذاشت رویِ قبر مبارک...
سه مرتبه از سوز دل صدا زد...
یا حسین...
اما جوابی نیومد...
صداش به ناله بلند شد...
حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ ... ؟
آیا دوست جواب دوستش رو نمیده؟
خودش جواب داد...
گفت جابر...
جواب سلام میخواهی...
از آقایی که...
بین سر و بدنش جدایی افتاده...
ناله بزن یا حسین...
_گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین
_خانه آباد شدم، خانه ات آباد حسین
الا لعنه الله علی القوم الظالمین.
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
5. خدا داند.mp3
زمان:
حجم:
11.78M
#روضه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#حاج_حسن_خلج
#دستگاه_همایون
#درآمد
خدا داند ، خدا داند
مُردم ز ظلم و جور اعدا
علی ای کاش ، علی ای کاش
هرگز نمی آمد به دنیا
( گر زنده هستم ، نیمه جانم
من زخمیه زخمِ زبانم ... )
#بند_دوم
چه ها کرده ، چه آورده ،
شامی به روزگار سجاد
همه بودند ، همه هستند
از جورِ شامی رفته بر باد
( گویم به همراهِ اسیران
ای تشنه لب ،
مظلوم حسین جان ... )
#بند_سوم
از این سو عمه ام زینب
از غم ، گریبان پاره میکرد
از آن سو مادرِ اصغر
برنیزه ها اشاره میکرد
( لیلا و نجمه ، دیده گریان
من مانده بودم مات و حیران )
#بند_چهارم
تو ای نیزه ،
بیا به چشم من فرود آ
نبینم تا ، چنین بر نی
خونین گلویِ خشکِ بابا
( لطفی تو ای نیزه به ما کن
راسِ حبیبم را رها کن )
#زمزمه_همایون
#روضه_همایون
( زمزمه و روضه ای که تقدیمتان شد ، یکی از بهترین نمونه های آموزش « درآمد همایون » است ، بر سبک بیا مولا ... )
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
#مقتل_مستند
◼️ چندین تن از اطفال آل الله، در حمله به خیام، جان سپردند...
اندکی پس از شهادت حضرت امام حسین (صلوات الله علیه) سپاه دشمن با وحشیگری تمام سواره به خیام آن حضرت هجوم بردند؛
حَتّىٰ سَحِقَ سَبعَةٌ مِنَ الْأطفالِ تَحتَ حَوافِرِ الْخَيلِ...
▪️به گونه ای که هفت تن از کودکان در هجوم زیر سم اسب های آنان لگدکوب شدند؛
که تاریخ نام پنج تن از آنها را آورده است:
دو دختر از حضرت امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)
دو پسر از عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب به نامهای سعد و عقیل، عاتکه دختر هفت ساله حضرت مسلم بن عقیل (صلوات الله علیه)
محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب که او نیز هفت ساله بود.
📚معالي السبطين ج٢ص١٣۵
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
🩸آمدن إمام سجاد علیهالسلام برای دفن پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا... | خاک و خورشید، چه بر سر پیکر مطهر شهدای کربلا آورده بود...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از که گذشت سه روز از عاشورا وقتی که بنی اسد، بر بالای بدن پاک و مطهر سیدالشهدا علیهالسلام رسیدند، او از روی نشانه های امامت و نوری که از او ساطع میشد، شناختند. دور پیکر امام علیهالسلام را گرفتند و شروع به گریه و زاری در اطراف او کردند.
📋 و حٰاوَلوا تَحريكَ عضوٍ من أعضائه، فلَم يَتمكّنوا.
▪️سعی کردند یکی از اعضای او را جابجا کنند، اما نتوانستند.
🥀 یکی از آنها گفت: چگونه ما می توانیم این بدنها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!
📋 و هُم كما تَرونَ جُثثٌ بلا رؤوس، قد غَيّرتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ
▪️خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و خورشید، وضعشان پریشان کرده است.
🥀 در همین حینی که مشغول صحبت باهم بودند، سواری را مشاهده کردند که نزدیک آن ها می آمد و نقاب بر صورت زده بود. آن ها _به گمان اینکه این سوار از بنی امیه است _ از اجساد فاصله گرفتند و دیدند که آن مرد از اسب پیاده شد و در حالی که کمرش، منحنی شده، آرام آرام از کنار اجساد، رد میشد؛
📋 حتّى إذا وَقعَ نَظرَهُ على جسدِ الحسين رَمَى بِنَفسِه عليه، و احتَضَنه، و جعلَ يَشمّه تارةً، و يُقبّله أخرى، و هو يَبكي و قد بَلّ لِثامُه مِن دموع عينيه،
▪️تا اینکه که چشمش به بدن امام حسین علیهالسلام افتاد ، پیش آمد و خود را بر آن انداخت ، آن را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن.گاهی آن ها را می بوسید و گاهی آن را می بویید. آن قدر گریه کرد تا نقاب چهره اش، خیس از اشک شد و می فرمود:
📋 «يا أبتاه بِقَتلك قَرّتْ عيونُ الشّامتين، يا أبتاه بِقتلك فَرِحت بنو أميّة، يا أبتاه بعدك طالَ حُزنُنا، يا أبتاه بعدك طالَ كَربُنا»
▪️پدرجان! با کشتن تو، چشم های مردم کوفه و شام، روشن شد. پدرجان! با کشتن تو، بنی امیه خوشحال شدند. پدرجان بعد از تو اندوه ما طولانی است و غصه هایمان تمامی ندارد.
🥀 سپس رو به بنی اسد کردند و به آنها فرمودند: چرا دور و بر این اجساد ایستادهاید؟ گفتند: ما آمدیم آن را تماشا کنیم.حضرت فرمود: قصد شما چه بود؟ آنها گفتند: بدان ، ای برادر ، اکنون ما آنچه را در دل خود داریم در مورد آن جنازه ها به تو می گوییم.
🥀 ما آمدهایم تا جسد امام حسین علیهالسلام و اصحاب او را به خاک بسپاریم و مشغول این کار بودیم که تو از دور نمایان شدی و ما به گمان اینکه تو از اصحاب بنی امیه هستی، دست از کار کشیدیم.
🥀 سپس امام علیه السلام ، خطی را روی زمین کشیدند و رو به بنی اسد کرده و فرمودند: اینجا را حفر کنید. بنی اسد مشغول حفر شدند. سپس حضرت دستور دادند که هفده جسد را در آن حفره به خاک بسپارند. سپس کمی آن طرف تر خطی را روی زمین کشیدند و دستور دادند تا آن جا را حفر کنند و باقی جسدها را در آن به خاک بسپارند به جز یک جسد را...
📚مقتل الحسین علیهالسلام، بحرالعلوم ص۴۶۶
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#شور_عرب_یا_نغمه_صبا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَباعَبْدِاللَّه
گفت زینب ای که برعالَم
توآقایی « حسین »
سربه صحرا بُرده ای
گَشتی تماشایی « حسین »
( چند روزه ، زینب ، برادرش حسین را ندیده ، زینبی که حتی یک روز فراق برادرش حسین را ندیده ، حالا چی داره میگه زینب ؟ )
ای که روزی
زینتِ دوش پیمبر بوده ای
پس چرا این روزها
بر نیزه پیدایی « حسین »
گَه تنورِ خولی و
گاهی سرِ بازارها
زیرِضربِ چوب ها
بس سرخ سیمایی « حسین »
#اوج
کوفه با آوای قرآنِ تو
زیرورو شده
نِی فقط همراه ما
هم صحبتِ مایی « حسین »
#اوج
صوتِ قرآن تو
دل آرام بنمود ، ای اَخا
نغمه هایت میدهد
دل را شکیبایی « حسین »
همین که خبر رسید به مردم کوفه ، دارند اُسرای کربلا رو میآرند ، مردم همه جمع شدند توو کوچه و بازار ، خیلی ها بالا پشت بوم ها ... ، همه اومدند به استقبالِ زینب ... ، کدوم مردم کوفه ؟ همون هایی که نامه نوشتند برای حسین ، بیا آقا ... حالا منتظرند بچه های پیغمبر(ص) را بیارند ، اینها نوامیسِ فاطمه اند ، همین که وارد شهر شدند ، یه مرتبه بی بی عقیله ی بنی هاشم ، نعره ی حیدری کِشید : « اُسْکُتُوا » همه بی اختیار ساکت شدند ،حتی زنگ شترها از حرکت ایستاد ، شروع کرد به خطبه خواندن : آی نامردهای کوفی ، آی زن های کوفی ، خبر ندارید مردهای شما توو کربلا چه کردند ؟ خبر ندارید چه جگری از پیغمبر(ص) سوزاندند ؟ صدای گریه و شیون بلند شد ، اِبْنِ زیادِ معلون داره می بینه ، دید الانه که مردم به هم بریزند ، هر لحظه ممکنه این مردم قیام کنند ، گفت کی بلده زینب را آرام کُنه ؟ یه ملعونی بلند شد گفت من زینب را می شناسم ، زینب خیلی به حسینش علاقه داره ، چند روزه حسین را ندیده ، چه کنیم ؟ گفت سرِ حسین کجاست ؟ بیارید به نیزه بزنید ، بیارید مقابل زینب ، یه مرتبه دیدند لحن کلام زینب عوض شد :
سری به نیزه بلند است
در مقابل زینب
خدا کُند که نباشد
سرِ برادر زینب ...
صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یَا مَوْلای یَا اَباعَبْدِاللَّه
10/5/1402