گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_چهل_و_نهم 🦋
ادامه...
باور نمی کردیم این همان علی آقایی باشد که ما می شناسیم!
چندین کیلو بارِ بیسیم و نرده بام پنج، شش متری بدبار را کیلومتر ها و یک نفس تا میدان مین می برد؛ طوری که صدگام جلوتر از همه بود! 🤔
علی آقا، دست پروردهٔ مولایش "اميرالمؤمنين "بود که با نان خشکی چنان کارهای بزرگی می کرد. 👌
و ما خوشحالیم که #جنگ برای ما این نعمت را هم داشت که ما امثال علی آقا و روحیات معنوی آنان را بشناسیم.
برادر #یوسف_الهی بعد از شهادت #حسین_صادقی و #اکبر_موسی_پور که در آبهای اروند گم شده بودند، گفت: «انشاءالله فردا نتیجهٔ پیدا شدن یا نشدن بچّهها را به شما می دهم.»
او موقع خواب "سوره حمد" را می خواند و می خوابید.
نه سورهٔ حمدی که نشود از آن #خدا را دید.
خدا را دیده بود که فردا آمد و گفت: «شبِ دهم، حسین صادقی و شب سیزدهم، اکبر و حسین را آب به کنارهٔ اروند می آورد.»
همین طور هم شد. یوسف الهی چطور چنین پیشگویی کرد، نمی دانم؛ اما علی آقا از امثال او در این کرامات، پیشتر بود.
این جنگ در بطن خودش آدمهایی بزرگ را پرورش داد. اینها نمونه های بارزش بودند که رسیدند و گذشتند بی آنکه بخواهند عرض اندام و اندیشه کنند. 👌
گاهی در طول جنگ شایع می شد که کسی #امام_زمان (عج) را دیده.
مطلب را که دنبال می کردیم، می فهمیدیم که شایعه ای دروغ بوده است. علی آقا هم هر وقت از این حرفها می شنید، ناراحت می شد و جلسه را ترک می کرد.
طلبه #شهید_اکبر_زاده می گفت: «خدمت آقای مشکینی رسیدیم و این ماجرا را گفتیم. ایشان گفتند: «هر کس ادعا کرد که من امام زمان را دیده ام، بدانید دروغ می گوید.»
ما می دانستیم کسانی که مفتخر به مقام زیارت می شوند، اهل تظاهر و خودنمایی نیستند.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman