eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
293 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: عفت ک.(بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. #تبلیغات: https://eitaa.com/tablighategolzareadabiyat2 کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان @sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات @golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان یک مثل حالا نوبت رقاصی منه! خر و شتری، با هم دور از آبادی می‌رفتند و خر گاه و بی‌گاه عرعر می‌کرد. شتر گفت: رفیق، سر و صدا نکن؛ چون ممکن است اهل آبادی بیایند و پالان روی هر دومان بگذارند. صبر کن از آبادی دور شویم. خر با اعتراض گفت: غیرممکن است؛ اکنون دلم می‌خواهد آواز بخوانم. و آن قدر عرعر کرد تا اهل آبادی آمدند و پالان روی هر دو گذاشتند و بر آن‌ها سوار شدند. روزی اهل آبادی، قافله‌ای به راه انداختند و شتر و خر را هم به بارکشی قافله واداشتند. ناگهان به رودخانه‌ای رسیدند که عمق آب زیاد بود؛ ناچار خر را بر روی شتر سوار کردند. هنگامی که شتر وسط آب رسید، بنای رقص شتری را گذاشت. خر با التماس گفت: رفیق، به دادم برس. ممکن است با رقاصی تو، من در آب بیفتم و غرق بشوم. شتر گفت: آن روز نوبت آواز تو بود؛ حالا نوبت رقاصی منه! 📚📚📚 ضرب‌المثل‌های معروف ایران، مهدی سهیلی، ص ۵۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303