داستان یک مثل
خر بیار، باقلا بار کن!
مردی، باقلای فراوان خرمن کرده و در کنارش خوابیده بود. کس دیگری که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش. صاحب باقلا، بلند شد که دزد را بگیرد، هر دو با هم گلاویز شدند.
عاقبت دزد، صاحب باقلا را به زمین کوبید و روی سینهاش نشست و گفت: بیانصاف، من میخواستم مقدار کمی از باقلاهای تو را ببرم. حالا که این جور شد، میکُشمت و همه را میبرم.
صاحب باقلا که دید زورش به او نمیرسد، گفت: حالا که پای جان در کاره، برو خر بیار، باقلا بار کن!
📚📚📚📚
داستانهای اَمثال، دکتر ذوالفقاری، ص ۴۴۹.
#داستانمثل
#خربیارباقلابارکن
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303