دخترک گل فروش
از علیرضا محمودی قهساره
وقتی گذشت از روبرویم، چهرهاش غم داشت
دنیا برای روزگارش، واژهای کم داشت
لبهای خشکش، چون دلِ عاشق ترک خورده
گلهای در دستش، غمی از جنس آدم داشت
چون رودِ خشکی، جای اشکی مانده بر صورت
مویش چو دریا، موجهایی نامنظم داشت
پل بسته با دستان خود تا آرزوهایش
در پشتِ هر شیشه، نگاهی گنگ و مبهم داشت
از لاله گوشش، نخ به جای گوهر آویزان
انگار چشمانش، گِله از اهل عالم داشت
تند و شتابان میدوید از بین ماشینها
در گامهای کوچکش، عزمی مصمم داشت
یک اسکناس ده هزاری داشت در مشتش
در مشت دیگر، شاخههای یاس و مریم داشت
میگفت: آقا جان، بخر یک شاخه از مریم
گلبرگهایش تازه بود؛ انگار شبنم داشت
وقتی که حال آسمان از جور ما بد بود
ابر درونش، جامهای با رنگ ماتم داشت
بغضش شکست و نالهای از عمق دل سر داد
وان گه خیابان، روی خیس از اشکِ نم نم داشت
#ارسالیشاعرانکانال
#دخترکگلفروش
#علیرضامحمودیقهساره
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303