داستان کوتاه🌹🌹🌹
ذوالنون و انگشتر
روزی مرد جوانی به نزد ذوالنون مصری(یکی از عارفان قرن دوم و سوم هجری) رفت و به بدگویی از صوفیان پرداخت. ذوالنون، انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت: این انگشتر را به بازار دستفروشان ببر و بپرس که قیمت آن چند است؟
مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد؛ ولی هیچ کس حاضر نشد بیشتر از یک سکهی نقره، برای آن بپردازد. مرد نزد ذوالنون بازگشت و جریان را برای او تعریف کرد. ذوالنون گفت: حالا انگشتر را به بازار جواهرفروشان ببر و قیمت آن را بپرس.
مرد، انگشتر را به بازار جواهرفروشان برد. آن جا انگشتر را به قیمت هزار سکهی طلا میخریدند. مرد شگفتزده، نزد ذوالنون رفت و او را از قیمت پیشنهادی در بازار جواهرفروشان مطلع کرد. پس ذوالنون به او گفت: دانش و اطلاعات تو از صوفیان، به اندازهی اطلاعات فروشندگان بازار دستفروشان از این انگشتر است.
قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری
قدر گل، بلبل شناسد، قدر قنبر را علی(ع)
سِرّ دلبران، داستانهای کوتاه و آموزندهی عرفانی، احمد دادجویی، ج ۲، ص ۱۹۲.
#داستان_کوتاه
#ذوالنونمصری
#انگشتر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنان عارفان
ذوالنّون مصری (متوفّای ۲۴۵ هجری):
صحبت مَدار با خدای، جز به موافقت و با خلق، جز به مناصحت* و با نَفس، جز به مخالفت و با دشمن، شیطان، جز به عَداوت.*
*مناصحت: پندگویی.
*عداوت: دشمنی.
🌹🌹🌹
رضا، شاد بودنِ دل است در تلخیِ قضا.
🌹🌹🌹
صبر، ثمرهی یقین است.
🌹🌹🌹
تذکرة الاولیاء، عطار، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ج ۱، ص ۱۴۹ و ۱۵۴.
#سخنانعارفان
#ذوالنونمصری
#تذکرةالاولیاء
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنان عارفان
ذوالنون مصری(متوفّای سال ۲۴۵ هجری):
🌹هر که مراقبت کند خدای را در خطراتِ دل خویش، بزرگ گردانَد خدای تعالی او را بر حرکاتِ ظاهر او.
🌹هر که دلالت نکند تو را ظاهر او بر باطن او، با او همنشین مباش.
🌹گفتند: علامت توکّل چیست؟ گفت: آن که طمع، از جملهی* خلق، مُنقطع گردانی.
🌹گفتند: اندوه که را بیشتر بُوَد از مردمان؟ گفت: بدخویترین مردمان را.
🌹پرسیدند که: دنیا چیست؟ گفت: هر چه تو را از حق مشغول کند، دنیا آن است.
* جمله: همه.
🌹🌹🌹🌹🌹
تذکرة الاولیاء، عطار، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ج ۱، ص ۱۵۵ و ۱۵۶.
#سخنانعارفان
#ذوالنونمصری
#تذکرةالاولیاء
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنان عارفان
حیا از خداوند
🟢 از ذوالنّون مصری پرسیدند که: پروردگار خود را به چه بشناختی؟
🟢 گفت: بدان بشناختم که هرگاه که قصد معصیتی خواستم کرد، جلال و عظمت الهی را یاد میکردم و صفت حیا در من پدید میآمد و از وی شرم میداشتم و آن را میگذاشتم[یعنی ترک میکردم.]
📚📚📚
مِصباحُ الهدایه و مِفتاحُ الکفایه، عِزّالدین محمود کاشانی، تصحیح و توضیح عفت کرباسی و دکتر برزگر خالقی، باب سوم: در معارف، ص ۶۳.
#سخنانعارفان
#ذوالنونمصری
#مصباحالهدایهومفتاحالکفایه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303