داستان کوتاه📚📚📚
همه مهم هستند
زمانی که دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم، یک روز سرجلسهی امتحان، وقتی چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخی داشته است؛ چون سوال این بود: نام زنی که محوطهی دانشگاه را نظافت میکند، چیست؟
من آن زن را بارها دیده بودم. زنی قدبلند و حدوداً شصت ساله؛ اما نام او را از کجا باید میدانستم؟
من برگهی امتحانی خود را تحویل دادم و سوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم، دانشجویی از استاد سوال کرد: آیا سوال آخر هم در بارمبندی نمرات، محسوب میشود؟
استاد گفت: حتماً. و ادامه داد: شما در حرفهی خود، با آدمهای بسیاری ملاقات خواهید کرد. همهی آنها مهم هستند و شایستهی توجه و ملاحظهی شما میباشند؛ حتی اگر تنها کاری که میکنید، لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد.
من این درس را، هیچ گاه فراموش نکردهام.
تو تویی؟ آرمیون، ج ۲، ص ۷۸ و ۷۹.
#داستان_کوتاه
#زننظافتچی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303