شعر طنز: قَلَم و قَدَم😂😂😂
از عمران صلاحی
گفت روزی به روزنامهنگار
حضرتِ مُستَطاب ورزشکار:
من قدم میزنم؛ ولی تو قلم
میکشانَد قلم تو را به عدم
تو اگر پا برون نهی از مرز
خبرش میکند به هر جا درز
میکنندت مسافر برلین
میبرندت سپس به سوی اوین
جایزه گر بگیری از دستی
دزد و جاسوس و جیرهخور هستی
من ولی میروم به هر تیمی
در دلم نیست از کسی بیمی
پولهای درشت و گاهی ریز
به حسابم بسی شده واریز
میفروشم به قیمت بسیار
خویشتن را به تیمها پربار
من بگیرم اگر طلا و مدال
میشوم صاحبِ شکوه و جلال
تو بگیری مدال، محکومی
کاملاً از حقوق، محرومی
مثل من هی لگد بزن بر توپ
قلمت را فرو بکن در سوپ!
(بلاتکلیف، ۱۳۷۹)
📚📚📚📚
دیوان ابوطیاره، گزیدهی مطایبه و طنز منظوم، صلاحی، اشعار چاپ شده در نشریات گلآقا، ص ۱۲۷.
#شعرطنز
#قلموقدم
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303