معرفی کتاب 📚📚📚
حکایتهای دلنشین، بازنویسی جوامع الحکایات محمد عوفی، به کوشش منوچهر دانشپژوه
این کتاب، بازنویسی حکایتهای جوامع الحکایات عوفی، تأليف قرن هفتم هجری است که زیر نظر اکبر ایرانی و علیرضا مختارپور، برای سازمان ملی جوانان فراهم آمده است.
جوامع الحکایات، قدیمترین مجموعهی کامل داستانی است که مورد توجه و استناد نویسندگان کتابهای معتبر بعد از خود بوده است. این اثر، در چهار قِسم و صد فصل تدوین گشته، تعداد حکایات آن ۲۱۱۳ حکایت است که حدود صد حکایت، در این بازنویسی به نثر روان امروزی گردآوری شده است.
چاپ اول کتاب، شمارهی پنجم از سری کتابهای کارنامهی دانشوران ایران و اسلام است و توسط مؤسسهی فرهنگی اهل قلم، در پاییز ۱۳۸۰ در تهران، در ۱۵۴ صفحه و در قطع رُقعی منتشر گردیده است.
#معرفیکتاب
#حکایتهایدلنشین
#بازنویسیجوامعالحکایاتعوفی
#منوچهردانشپژوه
#کانالگلزارادبیات
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🟡حکایت پسر حاتم🟡
از جوامع الحکایات محمد عوفی
آوردهاند که پسر حاتم که از کریمان جهان بود، آب از کوزهی سفالین میخورد و بر فرش کهنه مینشست؛ ولکن، پیوسته سفرهی نیکو مینهاد و مردمان را طعام میداد و به شاعران، هر سال هشتادهزار دِرَم صِله و جایزه میداد و از بخشش و احسان چنان میکرد که زبان در وصف آن عاجز میماند.
روزی، نویسندهی او به وی گفت: چه میشد که آب در جام بلورین میخوردی و فرش و ظرفهای بهتر فراهم میکردی؟
گفت: من حساب کردهام که اگر بخواهم وسایل تجمل فراهم آورم، هر سال پنجاههزار دینار زر سرخ، خرج این تجمل میشود و من دوستتر دارم که زندگانی ساده در پیش گیرم و این پنجاههزار دینار، به محتاجان دهم تا در ایام حیات، مرا ثنا گویند و بعد از وفات، بر من دعا کنند که از آدمی، همین به کار آید و بس.
📚📚📚📚
حکایتهای دلنشین، بازنویسی جوامع الحکایات محمد عوفی، به کوشش منوچهر دانشپژوه، ص ۵۳ و ۵۴.
#حکایتپسرحاتم
#جوامعالحکایاتعوفی
#منوچهردانشپژوه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایت ابراهیم اَدهَم و غلام
از جوامع الحکایات عوفی
آوردهاند که ابراهیم ادهم که امیرزاده بود (و پس از آن، ترک مال و مقام دنیا گفت)، غلامی خرید.
چون آن غلام را به خانه آورد، گفت: ای غلام، چه میخوری؟ گفت: آنچه تو دهی. گفت: چه میپوشی؟ گفت: آنچه تو پوشانی. گفت: نام تو چیست؟ گفت: آنچه تو بنامی. گفت: چه کار میکنی؟ گفت: آنچه تو فرمایی. گفت: چه درخواستی داری؟ گفت: مرا با درخواست چه کار؟
بگذاشتهام مصلحت خویش بدو
گر بکشد و گر زنده کند، او داند
ابراهیم، گریبان خود بگرفت و گفت: ای مسکین، در عمر خود هرگز با خداوند خود چنین بودهای که آن غلام میگوید؟
📚📚📚📚
حکایتهای دلنشین، بازنویسی جوامع الحکایات محمد عوفی، منوچهر دانشپژوه، ص ۴۶.
#حکایتابراهیمادهموغلام
#جوامعالحکایاتعوفی
#منوچهردانشپژوه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایت انوشیروان و بزرگمهر📚📚📚
از جوامع الحکایات عوفی
آوردهاند که انوشیروان نسبت به بزرگمهر، گمانی بد پیدا کرد و او را در جایی تنگ و تاریک، حبس کرد و دستور داد که لباسی درشت به او بپوشانند و هر روز، دو گِرده نان و قدری نمک و ظرفی آب به او میدادند و دیگر چیزی به او داده نمیشد.
مأموران را گفت که هرچه بزرگمهر در زندان به زبان میآورد، به او گزارش دهند. بزرگمهر، چند ماه در زندان بود و هیچ سخنی نمیگفت و اظهار ناراحتی نمیکرد و از هیچ کس کمک نخواست.
انوشیروان، عدهای از دوستان او را اجازه داد که نزد او بروند و با او سخن آغاز کنند تا ببینند چه میگوید. آنان رفتند و به او گفتند: مدتی است که به این بلای ترسناک گرفتار شدهای؛ با وجود این، بدن تو سالم است و رنگ چهرهی تو، دگرگون نشده و اثر ضعف و شکستگی، در اندام تو پدید نیامده است. سبب چیست؟
بزرگمهر گفت: آری، من معجونی مرکب از شش چیز ساختهام که از خوردن آن نیرو و قوّت من برقرار است. گفتند: نسخهی آن را به ما هم بده که شاید روزی ما هم به غضب پادشاه گرفتار شویم و به زندان افتیم و محتاج آن شویم.
بزرگمهر گفت: یکی از آن شش چیز، اعتماد به خدای تعالی است.
دوم، آنکه هرچه خدای مقدّر کرده است، همان واقع خواهد شد.
سوم، دانستن آنکه صبر، بهترین چیزهاست که شخص مبتلا به درد و مشکل، بدان پناه آورَد.
چهارم، آنکه میاندیشم اگر صبر نکنم، چه کنم؟
پنجم، آنکه میاندیشم که کسانی هستند که به بلایی بدتر از بلای من گرفتارند.
ششم، آنکه زمان تا زمان، امید فرَج و رستگاری است.
وقتی این سخنان را برای انوشیروان باز گفتند، او را از زندان رها کرد و مورد توجه بیشتر قرار داد.
📚📚📚📚
حکایتهای دلنشین، بازنویسی جوامع الحکایات عوفی، منوچهر دانشپژوه، ص ۵۶ و ۵۷.
#حکایتانوشیروانوبزرگمهر
#جوامعالحکایاتعوفی
#منوچهردانشپژوه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303