دیکته🗒🗒🗒
از غلامعلی شکوهیان
بنویس"بابا مثل هر شب، نان ندارد
سارا به سین سفرهمان، ایمان ندارد"
بعد از همان"تصمیم کبری" ابر، دیگر
یا سیل میبارد و یا باران ندارد
بابا، انار و سیب و نان را مینویسد
حتی برای خواندنش، دندان ندارد
انگار بابا، همکلاس اولیهاست
هی مینویسد: این ندارد، آن ندارد
بنویس: کی آن مرد در باران میآید؟
این انتظار خیسمان، پایان ندارد؟
ایمان برادر، گوش کن... نقطه سر خط
بنویس: "بابا مثل هر شب، نان ندارد"
دادخواست، مهدینژاد و سیار، ص ۱۴۰.
#بابا
#نان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
مهمانی🌹🌹🌹
از میمنت میرصادقی
کاش میشد یک روز
شعری از نان
یا که نانی از شعر
فراهم آورد
و همه خلق خدا را، یک جا
به سرِ سفرهی خود
مهمان کرد.
زنان شاعر ایران، ص ۹۰۷ و ۹۰۸.
#شعر
#نان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از هاتف اصفهانی
ای خواجه که نان به زیردستان ندهی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی
شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو، نان ندهی
دیوان هاتف اصفهانی، تصحیح وحید دستگردی، ص ۲۱۴.
#هاتف_اصفهانی
#جان
#نان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سفر نان
از محمود اکرامی
برادرم، سفر نان، عوض نخواهد شد
اگر عوض شود، آسان عوض نخواهد شد
زمین سرد، به یاد بهار میکشد آه
ولی چه سود؟ زمستان عوض نخواهد شد
هر آن که آمد و رفت، آسمانمان را برد
چرا که شیوهی توفان، عوض نخواهد شد
صد آفتاب بر آرد اگر صدا از کوه
سکوت سرد بیابان، عوض نخواهد شد
مگر به یُمن قدمهای روشن آن مرد
و گر نه بُهت خیابان، عوض نخواهد شد
.. این کتاب اسم ندارد، گزیدهی اشعار محمود اکرامی، ص ۳۸.
#نان
#زمستان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
باران
از محمود اکرامی
هم از آن گونه که در بادیه توفان گم شد
عشق بود آن چه که در غائلهی نان گم شد
روح سرسبزترین سرو خیابان پژمرد
شهر در همهمهی آهن و سیمان گم شد...
دست برداشته بودیم که باران! باران!
گردباد آمد و پیچید و بیابان گم شد
این کتاب اسم ندارد، اکرامی، ص ۴۰.
#باران
#نان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از گلستان ادبیات (تکبیتی و دوبیتی)
نان و عشق و گُل
از علیرضا قَزوه
داد زد: چرا کسی به دادمان نمیرسد؟
دستهای عاشقانه، تا دهان نمیرسد
داد زد: تمام چیزهای خوب از شماست
نان و عشق و گل، چرا به دیگران نمیرسد؟
شِبلی و آتش، قزوه، ص ۳۳.
#نان
#عشق
#گل
https://eitaa.com/joinchat/3029336810Cb0c3442fae
قسمت
از مهدی الماسی
آن چه از روز مانده است
چه خوب بود تقسیم میشد
پارهای برای دستمال شدن
تا غبار، از نگاه پاک کند
پارهای برای نان شدن
تا همسایهای، از حسرت سیری نمیرد
پارهای برای پنجره شدن
تا از آن به روی تو خیره شویم
آن وقت
از آمدنِ شب، هراسی نبود
زیرا شب نیز، به روی تو مومن میشد
و روز تا ابد، ادامه مییافت.
شعرهای نو و آزاد، الماسی، ص ۵۱۶.
#قسمت
#نان
#پنجره
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دستهایی که به نان نمیرسند
از مهدی الماسی
نشستهاند
دورِ سفرهی زمین
با دستهایی از التماس
اما دستی به نان نمیرسد
اینها نه فرشتهاند
نه میهمانان ابراهیم
دورریز میشود
هر سال
هزار میلیون تُن غذا
از سفرهی آراسته و رنگین زمین
از این سفره
میلیونها دست
بینصیب از قرص نانی
تا آتش تنور گرسنگی خاموش شود
از آب گوارای سیری...
شعرهای نو و آزاد، الماسی، ص ۵۳۶.
#دستها
#نان
#دورریز
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
گفتنِ نان
از بیژن ارژن
تا چشمه نجوشید، سرازیر نشد
در ذهن تو، رودخانه تصویر نشد
با حرف زدن، کسی به جایی نرسید
با گفتنِ نان، هیچ کسی سیر نشد
چهل کلید، گزیدهی اشعار بیژن ارژن، ص ۴۳.
#نان
#بیژنارژن
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303