داستان کوتاه🍁🍁🍁
نمک و چشمهی پرآب
حکیمی، شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی، به کوهستان برد. بعد از پیادهروی طولانی، همه خسته و تشنه، در کنار چشمهی بزرگی نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند.
حکیم، به هر یک از آنها لیوانی داد و از آنها خواست قبل از نوشیدن آب، مقداری نمک درون لیوان بریزند. شاگردان، همین کار را کردند؛ ولی هیچ کس نتوانست آب را بنوشد؛ چون شور شده بود. سپس استاد، همان میزان نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند و همه از آب گوارای چشمه نوشیدند.
حکیم پرسید: آیا آب چشمه هم شور بود؟ همه گفتند: چون چشمه پرآب بود و جریان داشت، اصلاً شور نشد و خیلی هم گوارا بود.
حکیم گفت: رنجهای شما در این دنیا، مانند همین مشت نمک است؛ نه کمتر و نه بیشتر. این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید یا چشمه که بتوانید رنجها را در خود حل کنید. پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنجها فایق آیید.
زبانزد، مجموعه داستانهای کوتاه، محمد عبداللهی، ص ۱۱.
#داستان_کوتاه
#نمک_و_چشمه
#رنجهای_دنیا
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303