*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #یادنامه_شهید_باقر_سلیمانی*
* #بازآفرینی_غلامرضاکافی*
* #قسمت_آخر*
🔶نامه شهید به خانواده
ای پدر گرامی که زحمات فراوانی را برای من متحمل شده ای و من رنج ها و ناراحتی هایی برایت ایجاد کرده ام. مرا ببخش و خدا را شکر کن که فرزندت به آنچه که آرزو میکردی (صراط مستقیم) نزدیک شد.
مادرم اگر شهید شدم افتخار کن.افتخار به امانتی که خدا به تو سپرده بود و تو سالم به او پس دادی. پس ناراحت نباش. هر وقت میخوای گریه کنی روز عاشورا را به یاد بیاورد که امام حسین چطور خود فرزندان و یاران با وفایش را با لب تشنه قربانی کرد.از تو می خواهم مرا ببخشید من را به خاطر حقّی که بر من داری حلال کنی.
پدر در مقابل فرزند وظایفی دارد و فرزند هم. پدران به این دلیل که عمری را سپری کردن و تا حدودی سردی و گرمی دنیا را چشیده اند و نیز به خاطر مهر علاقه محبت به فرزند دارند، نهایت کوشش خود را در تربیت و انجام میدهند تا انسانی با ادب و با معرفت تحویل اجتماع دهند. اما فرزندان را اگر بنگری چون تازه آورده زندگی گذاشتهاند در انجام وظایف خود کوتاهی می کنند به این دلیل که آگاه نیستند و وسیع و همه جانبه فکر نمی کنند. اما پس از مدتی که وارد عرصه های مختلف اجتماع می شوند بعد ورزشی پدر را می فهمند و گذشته خود نادم و پشیمان میشوند
ای پدر جان شما از همان آغاز زندگی ما را در مسیر جهت هدایت کرده تا با مکتب اسلام و قرآن آشنا شویم.همیشه مواظب بودی از اسلام و منحرف نشویم و قرآن و سنت پیامبر و ائمه را بیاموزیم. شما وظیفه خود را خوب انجام دادی ولی در مقابل ما نتوانستیم آنطور که شایسته بود باشیم.
که این دلیل نادانی و جهالت ما بود و جامعه ای که در آن زندگی می کردیم.هرگاه مینشینم و در فکر فرو می روم و گذشته را بررسی میکنم خوبی های شما را به یاد می آورم آن لحظه هایی که برای نماز صبح بیدارمان می کردی.آن زمان که خانه مان را نزدیک مسجد اجاره میکردی، هنگامی که به قرآن و حضور در مجالس مذهبی دعوت میکردی و یا در فکر این بودی که آینده ما تأمین شود.
اگر تلاش شما نبود الان نمی دانم کجا بودم تردید ندارم که ما قادر به جبران زحمات شما نیستیم.مساجد آن تقاضا دارم مرا مورد عفو و بخشش قرار دهیم که با عذاب مان در آن دنیا کمتر شود.
🔶نامه ای به فرزند
.... به من خبر دادند که صاحب دختری شدم که آرزویش را داشتم. از آنجا که امکان دارد نتوانند به مرخصی برود و در نتیجه دختر خانمم را نبینم،چند کلامی برای تو می نویسم که هرگاه بزرگ یادگاری از پدر داشته باشد...
...ای کاش نام زینب برایت انتخاب میکردند چون سالهاست با این نام سر و کار دارم و به نام گردانیست که در آن خدمت میکنم.
البته نام تو هر چه باشد خوب است ولی همیشه زینب را به یاد داشته باش. و چون او استوار و مقاوم و صبور باش و محبت و مهربانی و ایثار و گذشت و صفای که زینب داشت را بیاموز.
در رعایت عفت حجاب و پاکی دقیق باشد تا بتوانی فرزندان خوب به جامعه و اسلام تحویل دهی.
*هدیه به روح مطهر شهید باقرسلیمانی صلوات*
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ اگر کربلا نرفتی...
🎥 باز هم میشه کارهای زیادی انجام داد
🔻🔻🔻🔻🔻
👈کمک کنید موکب های اربعین در شهرها پر رونق بشود
👇👇👇👇
شماره کارت جهت #مشارکت در برپایی موکب اربعین به نیابت امام زمان عج و شهدا:
5859831020197330
بانک تجارت. بنام محمد پولادی
🔹🔹🔹🔹🔹
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🏴🏴🏴🏴
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫
🌷 چند روزی از فوت پدرم میگذشت. صبح زود حبیب صدایم زد و گفت: احد پاشو باهم بریم شاهچراغ!
همراهش شدم. در بین راه پرسید فلانی را میشناسی؟
گفتم: نه!
وقتی رسیدیم به انتهای حرم، جايي كه مرحوم پدرم هم آنجا کار میکرد. حبیب پرسان همان شخص را پیدا کرد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: شما از مرحوم عاقل طلبی دارید؟
آن شخص گفت: نه!
حبیب گفت: اما شما ده تومان از ایشان طلب دارید!
بنده خدا با تعجب گفت: این موضوع بین خودمان بود کسی از آن اطلاع نداشت، بعد از فوت آن مرحوم هم من ایشان را حلال کردم!
حبیب با اصرار زیاد، ده تومان از جیب خودش به ایشان داد و برگشتیم.
گفتم: حبیب تو از کجا میدانستی پدرم بدهکار است؟
گفت: دیشب خواب پدرت را دیدم، خودش گفت به فلانی که در سنگتراشی کار میکند ده تومن بدهکارم، شما آن را پرداخت کنید!
راوي احد عاقل
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دو تا کفن ببریم، پیش یه بیکفن؟!
🔰 بعضی شبها در حیاطِ روبهروی حرم مینشستیم. به من میگفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده!»
آنقدر دوستش داشتم که هر چه میگفت، برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همینها را تکرار کردم. یکدفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از اینجا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف!»
طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش.»
اصرار کردم که این کار را بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم پیش یه بیکفن؟!»
به نقل از همسر شهید محمد بلباسی
برگرفته از کتاب «زین اب»
🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔴شاید برایتان جالب باشد که بدانیدشهید علی لندی قهرمان دهه هشتادی ،برای نجات جان مادر و خواهر ابراهیم عزیزی که در ۲۸ اسفند ۵۹ برای دفاع از ایران عزیز به شهادت رسید، دل به آتش زد.
🏴🏴🏴🏴🏴
بارها علی ازم میپرسید اگه ما کربلا بودیم طرف امام حسین(ع)بودیم یا شمر
منم میگفتم دعا کن همیشه طرف امام حسین(ع)باشیم
رو تخت بیمارستان گفت عمو ثابت کردم که طرف امام حسینم.......✋(راوی عموی شهید)
😭😔
#شهیدعلی_لندی
🏴🏴🏴🏴🏴
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_استوری
🎙 ندارم آروم که #اربعین شد
خبر داری که عاشقت خونهنشین شد؟💔
🏴 ۲روز تا #اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
انا لله و انا الیه راجعون🏴
متاسفانه دقایقی قبل روح ملکوتی حضرت علامه حسن زاده آملی به ملکوت اعلی پیوست.
علامه حسن زاده آملی امروز صبح در بیمارستان به علت عارضه ریوی بستری شدند ومتاسفانه ساعاتی پیش دارفانی راوداع نمودند
☑️ علامه حسن زاده آملی: گوشتان به دهان رهبری باشد چون ايشان گوششان به دهان حضرت خاتم انبیاست است.
🔹اين جملات وقتي بيشتر معنا پيدا ميكند كه بدانيم صاحب تفسير الميزان، علامه طباطبایی درباره علامه حسنزاده فرمودهاند: حسنزاده را كسي نشناخت جز امام زمان (عج)
🏴🏴🏴🏴
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨ هر کسی که
سربند یا زهرا بست! لاجرم
شهید نمیشود .
اما هرکس
دل به مادر بست شهید خواهد شد..
سر جایی میره که
دل خیلی وقته رفته🕊❣
#شهید_قدرت اله_عبودی🕊️
#صبحتون_شهدایی🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
💠 *سیـره شهدا*
💥 عبدالکریم اعتقاد داشت، *«کار فقط باید برای خدا باشد. کاری که برای خدا باشد، انتظار پاسخش را نداریم. همین که خدا ببیند، کفایت میکند*. نه دوست داریم کسی جبران نماید و نه به کسی بگوییم تا از آن آگاه شود.»
💥عبدالکریم در منطقه، حتی به جزییات نیز توجه میکرد. وقتی برای انجام عملیاتی مجبور میشدیم در منزل مردم سکونت یابیم، عبدالکریم روی فرش آنها نمیخوابید و نماز نمیخواند. 😳پس از عملیات نیز پیگیری میکرد تا صاحب آن خانه را پیدا کند و حلالیت بگیرد.»
💥 در سوریه وارد منزلی شدیم که حیواناتش از تشنگی در حال تلف شدن بودند. عبدالکریم مسیر بسیار طولانی را از آن منزل تا یافتن آب طی کرد تا برای حیوانات آب تهیه کند. 💧
#شهید عبدالکریم پرهیزکار*
#شهدای فارس*
🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #کلام_شهدا
🎙شهید علی چیت سازیان:
🔻مادری که بچهش رو خیلی دوست داره روی پسرش خاک میریزه و میگه خداحافظ فقط ما می مانیم و اعمالمان در آن زیر که چگونه جواب خدا را بدهیم ...!
#شهید_علی_چیت_سازیان🌷
🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫
🌷 ماه رمضان بود. اسبابکشی داشتیم.حبیب خیلی کارکرد و عرق ریخت و حسابی خسته شد، دیگر نا و توانی نداشت. همان روز مادر هم بااینکه بیمار بود، روزه بود و از پا افتاد. آبی به سروصورتش زدیم و خواهش کردیم روزهاش را باز کند.را باز کند. قبول نمیکرد. حالش بدتر شد. بازخواهش کردیم، نگاهی به حبیب که از خستگی گوشهای نشسته بود کرد و گفت: آگه حبیب روزهاش را باز کند، من هم روزهام را باز میکنم.یک قاچ هندوانه بهزور و اصرار به حبیب دادم تا روزهاش را به خاطر مادر بشکند. از محبتش چیزی نگفت و روزهاش را باز کرد تا مادر هم چیزی بخورد. بعد ماه مبارک بود. گفتم: حبیب بیا صبحانه بخور! گفت: یک قاچ هندوانه خوردم، حالا حالاها باید جواب پس بدهم، من سالم بودم، مشکلی نداشتم که روزهام را شکستم، حالا هم باید آن یک روز را جبران کنم! فهمیدم روزه است.
به خاطر همان یک روز، شصت روز روزه گرفت...
راوی خواهر شهید
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_عملےورفتارےﺷﻬﺪا
🍃با همه فرق داشت. هرشب درست ساعت مناجات و اشک و آه و نماز شب بچه ها، یک قطره آب می شد، می رفت توی زمین و و دیگه کسی نمی دیدش.
همیشه برای من سوال بود. *یک شب حول و حوش ساعت 2 نصف شب – که اکثر بچه ها برای خوندن نماز شب یک جا سنگر می گرفتند!او را با شلواری که پاچه هاشو بالا زده بود مشغول شستن توالت های گردان دیدم!*
با خودم گفتم: "آخه نصف شب، شستن دستشویی های گردان کجاش بندگیه؟ کجاش عاشقیه؟🤦🏻♂️
ولی وقتی شنیدم به آرزوی عجیبش رسیده، باز هم توی دلم گفتم: بابا تو دیگه کی هستی؟
وصیت کرده بود: *دلم می خواد مثل اربابم بی سر، مثل امیر علقمه بی دست و مثل مادر سادات بی نام و نشان شهید بشم* 💔
آخر سرهم، یه غروب غم انگیز، بعد از سال های سال، چند تا از رفقاش استخوون های متلاشی شده پیکرش رو، تو ردیف اول قطعه جنوبی گلزار شهدای «آباده» دفن کردند. 🕯️
#شهید_سعید_کابلی
#شهدای_فارس
🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #اربعین
🔻من ایرانم و تو عراقی،چه فراقی... ۱روزتا اربعین حسینی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🏴🏴🏴🏴
اجتماع جامانده های اربعین
🏴🏴🏴
قرائت #زیارت_اربعین و
برپایی موکب های اربعین در کنار قبور مطهر شهدا در روز اربعین
🛑🛑🛑🛑
با مداحی :
حاج اکبر افخمی / حاج قاسم زارع
و دیگر مداحان اهل بیت(س)
💢 #دوشنبه ۵ مهرماه/ از ساعت ۱۶💢
♻️ #دارالرحمه_شیراز/گلزارشهدای_شیراز
🔻🔻🔻🔻🔻
شماره کارت جهت #مشارکت در برپایی موکب اربعین:
5859831020197330
بانک تجارت. بنام محمد پولادی
🔹🔹🔹🔹🔹
#هییت عشاق الحیدر
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
و
دیگر هیئات مذهبی و انقلابی شیراز
🏴🏴🏴🏴
*مبلغ مجلس شهدا باشید...*
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
〰🕊
🌤️صَباحاً أتنفس بحب الحسین..
یاد تو افتادن
اتفاق هر صبح من است...'
من پناهی جز تو در محشر ندارم
#یا_اباعبدالله_علیهالسلام 💔
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بشنوید...
▪️روز #اربعین، چه کربلا باشیم؛ چه در
راهپیمایی جاماندگان، چه هرجای دیگه؛ حیفه
که ندونیم باید چی از امام حسین بخوایم!
#امام_زمان عج
🍃🏴🍃🏴🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫
🌷 دانش آموز مدرسه شاپور بوديم. جاذبه وجودی حبیب نهتنها مسخکننده دانشآموزان مدرسه بود، بلکه روی کارکنان دبیرستان هم اثر داشت. نه اینکه از او بترسند، از جاذبه او شرم میکردند. سال 56 بود. یکی از معلمهای ما که معروف بود ساواکی است، سر کلاس پرسید شاه بهتر است یا رئیسجمهور؟
گفتم: آقا رئیسجمهور!
قبل از اینکه چیز دیگری بگویم به سمتم آمد و محکم زیر گوش من کشید.من را بيرون كرد و گفت ديگر اين مدرسه جاي تو نيست!
حبيب بيرون من را ديد. جريان را پرسيد. گفتم. گفت: نگران نباش،خودم حلش مي كنم.
يكي دو روز بعد من را به دفتر خواستند. قبل از اينكه وارد شوم،حبيب را ديدم كه بيرون مي آمد. لبخندي به من زد. وارد شدم. معلم جلو من ايستاد. صورتم را بوسيد و گفت: ببخش شتر ديدي نديدي!
باورم نمي شد،كلام حبيب آنقدر رويش اثر داشته باشد.
راوي سردار مجتبي مينايي فرد
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 مجموعه لوح "در لباس سربازی"
📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیتالله خامنهای در دوران دفاع مقدس
شماره ۲ | ملاقات با سید حسین علم الهدی در ۱۴ دیماه ۱۳۵۹ همزمان با عملیات نصر
🔻 جوان مقاوم و باانگیزه
▫️زمستان ۱۳۵۹ با طرح یک عملیات دیگر آغاز شد. عملیاتی با نام نصر که در روز ۱۵ دیماه از هویزه کلید خورد. همان روز آیتالله خامنهای یک چهرهی آشنا را دید: «دو تا سه تا ماشین آمدند و جوانها پیاده شدند... دیدم علم الهدی آنجاست... گفتم شما اینجا چه کار میکنی، گفت داریم میرویم جلو.» روز بعد ورق برگشت. دشمن پاتک سنگینی اجرا کرد. بعدازظهر آن روز نیروهای نظامی عقب نشینی کردند. از هویزه هم خبر رسید که علم الهدی و دوستانش در برابر تانکهای دشمن بدون پشتیبانی ماندند و تا آخرین گلوله مقاومت کردند. بسیاری از آن بچهها شهید شدند.
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
.
آخرین اربعین عمرش می خواست برود چیذر، لابلای هیاتی های امام زاده علی اکبر دم بگیرد و بنشیند سر سفرهی روضه. اما قسمتش چیز دیگری بود؛ نشستن سر سفرهی ابی عبدالله، بی واسطه؛ راسته ی شهدا. البته امام زاده علی اکبر هم جور دیگری نصیبش شد. بعد از اینکه شهید شد، چند جا برای مزارش پیشنهاد شد. یکی دانشگاه صنعتی شریف به خاطر ایام تحصیل. یکی دانشگاه تهران. یکی هم سایت هسته ای نطنز به خاطر کارش. اما انگار هیچ کسی حواسش به امام زاده علی اکبر نبود. نزدیک خانواده اش توی صحن امام زاده. کنار کلی شهید. ما اولش گمان می کردیم جا نباشد. بعدتر دیدیم صاحب خانه و میهمانان شهیدش اگر بخواهند برای بچه های محله ی چیذری جا باز کنند، هنوز جا برای شهید تازه نفس هست.
دم دمای اربعین بود که شهید شد... اربعین سال ۹۰
📚منبع: کتاب آقا مصطفا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌤️صبح آمده
برخیز ڪہ خورشید تویے
در عالم ناامیدے امید تویے
در جشن #طلوع صبح در باغ وجود
آن گل ڪہ بہ روے صبح
خندید تویے❤️🥀
#جاوید_الاثر_شهید_حسن_بادرام🕊️
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: در دفاع مقدس تشویق و هدیه ای نبود...
اینها ویژگی های دفاع مقدس است، هیچ کجا پیدا نمیکنید. درجه و رتبه ای نبود. شما وقتی توی جمع وارد میشدی نمیتوانستی... این هم دقیقاً مصداق اون چیزی بود که در روایات ما پیرامونِ رسول معظم اسلام (ص)، ذکر میکنند، میگویند کسی وارد میشد در جمع، از نشستنِ اون جمع، از آراستن افراد، نمیتوانست تشخیص بدهد، پیغمبر اکرم چه کسی از اینهاست! جنگ چون چنین وضعی بود، امتیازی نبود، درجه ای نبود، رتبه ای نبود، یک چنین حالی گرفته بود از اون حال اولیه اسلام.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔰 #شرح_در_عکس | #مرکز_طراحان
🌟 سبک زندگی شهدا - شهید بابایی
🔻 حضرت آیت الله صدوقی یک دستگاه پیکان به شهید بابایی اهدا کرده بودند، ولی ایشان آن خودرو را متعلق به خود نمی دانست و با آن کارهای اداری انجام می داد. روزی جهت انجام کاری اضطراری ماشین را به امانت گرفتم و به منزل پدرم در اصفهان رفتم. ماشین را جلوی خانه پارک کردم. ساعتی بعد خواستم حرکت کنم، متوجّه شدم که قفل صندوق عقب ماشین شکسته و در آن باز است. در را بالا زدم، زاپاس، آچار چرخ و جک به سرقت رفته بود. از اینکه ماشین امانتی بود خیلی ناراحت شدم. آمدم و جریان را برای عباس توضیح دادم. پیش خود فکر کردم، با رابطه ی رفاقتی که بین من و او وجود دارد، او خواهد گفت که اشکالی ندارد و برو یک زاپاس و جک از انبار بگیر، ولی برخلاف آن چه که من تصوّر می کردم او گفت: «خب! حالا چیزی نیست. برو یک زاپاس و یک جک بخر و سر جایش بگذار.»
و ..
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫
🌷 یکی از اقدامات ساواک برای محدود کردن فعالیتهای دانشجویان، بستن در مسجد خوابگاه دانشگاه تهران در امیرآباد بود. درب مسجد مهروموم شده و کسی حق تردد و تجمع در آن را نداشت. اما یک روز نگذشته ناگاه صدای اذان از مسجد بلند شد. خودم را رساندم. دیدم حبیب است که جلو درب مسجد خوابگاه بلند اذان میگوید. حبیب دانشجوی سال اول رشته انسان شناسی بود.
کنارش شهید سعید ابوالاحراری بود و سه نفر دیگر از دوستان شیرازی ما. بعد از اذان، حبیب جلو ایستاد و نماز جماعت کوچکی پشت درب بسته مسجد خوابگاه برگزار شد. از آن روز این نماز جماعت پشت درب بسته، در زمان هر نماز در صبح، ظهر و شام با همین پنج نفر اقامه میشد. کمکم ترس دانشجوها ریخته شد و پشت سر حبیب یا سعید به نماز میایستادند. بعد از نماز هم حبیب صحبت میکرد. با این استمرار ترس ها ریخت و دانشجویان قفل های درب مسجد را شکستند...
راوی حاج مهدی شهریار پور
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻صوت شنیده نشده حاج قاسم: ما به مردم قول دادیم ببریمشان کربلا. ولو اینکه با دادن خونمان باشد...
#کربلا
#سرداردلها
🍃🏴🍃🏴🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
#عشق_چمران
🔵لیلی و مجنون🔵
آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند، عصر بود و من در اتاق عمليات نشسته بودم که ناگهان در باز شد و مصطفی وارد شد!
تعجب کرده بودم. مرا نگاه کرد و گفت: "مثل اينکه خوشحال نشدی ديدی من برگشتم؟ من امشب برای شما برگشتم."
گفتم: "نه، تو هيچ وقت به خاطر من برنگشتی. برای کارت آمدی."
با همان مهربانی گفت: "... تو می دانی من در همه عمرم از هواپيمای خصوصي استفاده نکردم ولي امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپيمای خصوصی آمدم که اينجا باشم."
گفتم: "مصطفی من عصر که داشتم کنار کارون قدم می زدم احساس کردم اينقدر دلم پُر است که می خواهم فرياد بزنم. احساس کردم هر چه در اين رودخانه فرياد بزنم، باز نمی توانم خودم را خالي کنم. آن قدر در وجودم عشق بود که حتی تو اگر می آمدی نمی توانستی مرا تسلی بدهی."
خنديد و گفت: "تو به عشقِ بزرگتر از من نياز داری و آن عشق خداست. بايد به اين مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هيچ چيز راضی نکند. حالا من با اطمينان خاطر می توانم بروم...."
👈شهيد مصطفی چمران
📚نيمه پنهان ماه، ص۴۴
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb