eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | .:آب، آب :. 🔸شهیدی که در عالم رؤیا پاسخ سؤالم را داد 🎙 راوی : علی حسنی 🌱🌷🌱🌷🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⚘﷽⚘ 📌سیره شهدا شهید طالبی در جبهه مقاومت چندین کیلومتر طی می‌کرد و آب‌خنک برای رزمندگان مدافع حرم تهیه می‌کرد. مدافعان حرم به شهید طالبی می‌گفتند یاور یخی که نمی‌گذاشت رزمندگان تشنه باشند و کم‌تر دیدیم خودش روزها آب بخورد. شهید طالبی در معرفی خودش می‌گفت من ایرانی‌ام و انتخاب‌شده حضرت زینب(س) هستم. راوی: همرزم شهید 🌷 :۱۳۹۷/۶/۱۸ 🕊 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃 ما را هم... مهمان سفره‌تان کنید لقمه ‌ای اخلاص بدهید و یک جرعه صفـا... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شب خاکسپاری مجتبی دیدم پسر جوانی کنار قبر مجتبی نشسته و زار زار گریه می کند. کنجکاو شدم، از او پرسیدم: «شما چه کاره شهید هستید؟» گفت:« من یکی از بسیجی‌های گردان آقا مجتبی هستم.» ابتدا از گفتن دلیل گریه‌اش امتناع می‌کرد اما ساعتی بعد، آمد و کنارم نشست و این گونه تعریف کرد: « در گردان ایشان بودم که در عملیات مجروح شدم. از آن زمان به بعد هر وقت ایشان به شیراز می‌آمد، با جعبه شیرینی به عیادت من می‌آمد. وقتی جراحتم بهبود پیدا کرد، دوباره به گردان ایشان برگشتم. مدتی بعد مسأله ازدواج من پیش آمد و از ایشان خواستم که پنج هزار تومان به من قرض بدهد. ایشان هم بی‌آنکه چیزی بگوید یا چیزی بخواهد، روز بعد پول را برایم آورد. از روز بعد هرگاه من را می دید، راهش را کج می‌کرد تا چشم در چشم نشویم. حالا که ایشان شهید شده‌اند، نمی‌دانم پول ایشان را به چه کسی پس بدهم.» گفتم: «نمی خواهد پس بدهی.» هر چه اصرار کرد، گفتم ما قبول نمی‌کنیم. وقتی به همسر ایشان موضوع را گفتم، گفت: « درست است. این دفعه آخر خودش گفت، یک نفر است که پنج هزار تومان از او می‌خواهم، اگر آورد از او نگیرید.» مجتبی قطبی 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی روحیات خاصی هم به سید میخورد از جمله دعای ماه رجب هر دو دعای یامن ارجوه لکل » را با هم میخواندند و حالی میکردند. انگار از آن چیزی میفهمیدند که ما نمیفهمیدیم. بسیار اهل گریه و تضرع بودند و این هم از روحیات متفاوت و گاه متضاد سید بود که نمیشد از ظاهرش چنین دید .ولی ماه های سه گانه را روزه میگرفت و اهل دعا و مناجات بود و در امر نظامی هم قرص و محکم .اصلاً کارهایی با مواد منفجره می کرد که من میترسیدم .حقیقتاً میترسیدم ولی او انگار با نقل و نبات بازی می کند. از طرف دیگر اهل مطالعه و کتاب هم بود؛ برای نمونه وقتی شهید بزرگوار محمدرضا عقیقی اولین مسئول عقیدتی لشکر نوزده فجر، می گفت فلان کتاب شهید مطهری را بخوانید سید میگفت که خوانده ام و درباره ی آن کتاب صحبت میکرد حُسن خلق و لطف گفتار با توانایی در مدیریت را نیز با هم جمع داشت و دلیلش مدیریت او در فرماندهی آماد و پشتیبانی فرماندهی موشکی، زیرا کسانی که در این قسمت یعنی تدارکات و پشتیبانی کار کرده اند میدادند که جمع اضداد است اینجا آدمهای متفاوت سلایق مختلف روحیات ناهمگون ،سوادهای با فاصله از هم کارهای متعدد ابزار و سایل نامحدود و معدود در اینجا جمع است و مدیریت آنها البته کاری سخت هماهنگ کردن این مجموعه طوری که کار به خوبی پیش برود و هیچ مشکلی بروز نکند از خُلق خوش سید در کنار مدیریت شایسته ی او خبر میداد . او راز و سحری داشت که جلب و جذب میکرد و آدمها را منقاد خود میساخت و شاید همین حال را خود ما به سید داشتیم که تا آخرین لحظات عمر عزیزش باقی بود و این که میگویم استاد ما و برادر بزرگ ما بود شوخی نمیکنم به واقع این گونه بود این کشش و جذبه هم که در شخصیت داشت، چند سویه بود یعنی بر اثر یک چیز نبود ،بلکه بر اثر همان احوالات مختلف بود .یعنی وقتی شوخی ها و شیطتنت های ظریف او را می دیدی ،در کنارش نماز اول وقت ،تضرع و دعایش را می دیدی،در کنارش روحیه عرفانی و اهل شعر بودنش و حتی شعر گفتنش را می دیدی که شعرهای جالبی می گفت .از سوی دیگر در امور نظامی و ابتکاراتش در این حوزه می دیدی ، پایداری و ایثار و برادری اش را می دیدی .همه این ها تو را با او پیوند می داد و مهرش را به دل می انداخت . .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببینید | مستند کوتاه "هدیه به قلب مجروح جُنا" 🔸روایتی از سرگذشت مهمانان سوریه‌ای برنامه معلی و دیدار اخیر مادر و دختر اهل فوعه و کفریا با رهبر انقلاب ببینید... 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹فرزند اولمان پسر بود. فرزند دوم و سوم هم دختر شد. فرزند چهارم که دختر شد، زخم زبان های اطرافیان شروع شد. در منطقه ما پسر زیاد برای خانواده را خوب و دختر پشت سر هم را خوب نمی دانستند. حالم از زخم زبان ها گرفته بود. از روی موسی خجالت می کشیدم که باز دختر دار شدم. وقتی آمد، سرم را زیر پتوپنهان کردم که اشک هایم را نبیند. گفت : چرا گریه می کنی؟ با بغض گفتم: باز هم دختر شد. با خوشحالی گفت خدا را شکر که باز هم دختر شد. زیر چشمی نگاهش کردم.قنداقه دخترش را روی سر گذاشت و گفت: دیگه نگی دختر بده، دختر رحمت خداست، لطف خداست! رفتارش را که دیدم، دلم از غم خالی شد، تمام زخم زبان ها را فراموش کردم. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌وقتِ‌۱۹‌شهریورماه ؛❣ تولدت مبارک دلاور. . .♡ 💢فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است 🕊🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
💢اگر می‌خواهی محبوبِ خدا شوی، گمنام باش، کار کن برای خدا، نه برای معروفیت... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 وَ چہ زیباسٺ ڪہ ٺو ســـر بـدهے با دل و جان و ٺـــو خود جان و سر عـالم و آدم بـاشے... 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠سیره شهــ💔ـــدا💠 غلام شاگرد نانوا بود.🍞🥖 یڪ روز می رفتم خانه, غلام را دیدم یڪ ڪیسه پر از نان و میوه و وسایل دیگر دستش بود.🍑🍒🥖🍓 آرام دنبالش رفتم. دیدم بسته را گذاشت پشت درب خانه اے, آرام دری زد و به راه خودش ادامه داد. می دانستم در آن خانه هفت بچه یتیم زندگے مے ڪنند. تنم یخ ڪرد, ڪاری ڪرد ڪه حتے من و مادرش هم نمیدانستیم. وقتے رسیدم خانه, گفتم :"چرا می خواهے به ڪسے ڪمڪ ڪنے این جور ؟؟ خوب برو داخل بذار تو خونه... با شرم گفت: *دوست ندارم ڪسے مرا ببیند و برای این خانواده بد شود, نمی خواهم غیر از خدا ڪسی بداند!* 👌 ☝راوی پدر شهید 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمود رجایی روزهای غم انگیز و طاقت سوز آخر که شیر بیشه چله گاه یال فرو افکنده بود و عقاب قله های« قوچ خوس» فروغی در دیدگان نداشت و پلنگ -بلندی های سپیدان سر از مجادله ی ماه برتافته بود، به اتفاق دوستان نظیر سردار حدائق، سردار مهدیار سردار مازندرانی سردار شیخ زاده به سراغش رفتیم . پیاپی سرفه میکرد و عذر میخواست و من هرچه سعی میکردم آن برز و بالای گذشته را با لباس سبز و سفید یا با هیمنه ی کلاه تکاوری به یاد بیاورم، قامت تکیده و روی ملول و رنجورش نمیگذاشت و اینک خلاصه ای از آن شمس در مقابلم نشسته .بود به ناگزیر سخن را به گذشته بردیم و یاد کردیم از مجید رؤیایی ،ژولیده سیرت ،حسین نژاد ،محمد زاده، سعید جراحی، نعیمی، کریم حیدری و ... و دوستان به دلداری و سرسلامتی تعارف می کردند که خدا شفا میدهد. ان شاء الله دوباره برمیگردی سر کار و ... ولی او پیش از این جایش را در بهشت قرب الهی یافته بود. در این تعارف و تکلیفها نگاهی به من و شیخ زاده ،انداخت. رفیقان روزهای لباس قرضی و عدس پلوهای نیمه سیر و گفت با لبخند، که البته من طعم آن لبخند را در نیافتم که تلخ بود یا شیرین ، که من همه چیز را پذیرفته ام و به این اتفاق دعا کنید تا این حال من به عنوان بیماری بسیار راضی ام و خدا کند، شما هم دعا کنید تا این حال من به عنوان بیماری نباشد، بلکه شیمیایی و به عنوان آثار جنگ باشد که من همش عین دوستانم به خیل شهدا بپیوندم .وقت خداحافظی شاید هیچ یک از ما به ظاهر اشکی بر چهره نداشتیم؛ ولی چنان اندوهی در دلمان لانه کرده بود که گلهای سجاده ی مغرب را حسابی سیراب کرد. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹سال 1354 [شهید] آیت الله سید اسدالله مدنی توسط رژیم پهلوی از تبریز به نورآباد تبعید شدند. موسی که انگار گمشده خود را پیدا کرده بود از ایشان بهره ها برد. یک روز آقای مدنی این آیه را تلاوت و ترجمه و تفسیر کردند: « لَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗوَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا » (آیه 39 احزاب). این آیه را نوشت، چون مؤذن مسجد هم بود، هر بار قبل از اذان در بلندگو آن را می خواند. تکرار خواندن این آیه ساواک و مأموران را حساس کرد. یک روز به مسجد آمدند و حاج موسی را تهدید کردند و گفتند این آیه را نخوان برات دردسر میشه! گفت از کی خواندن آیات قرآن ممنوع شده!!! هنوز مأموران دور نشده بودند که وقت اذان شد. حاج موسی پشت میکروفن رفت و اول این آیه را محکم تر از قبل تلاوت کرد بعد هم اذان گفت!!! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
برادران! عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم استثنا هم ندارد. آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم، آن وقت همه بسیجی‌ها روز قیامت به ما می‌خندند. تا زمانی که ظلمی هست مبارزه هم هست، شکلش فرق می‌کند اما اصلش فرقی نمی‌کند. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 🌤صبح آمده ... باز ڪن پنـجره را تا تو را با طنازی لبخندش به صبح ‌بخیری عاشقانه پیوند دهد ... 🌹 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
👆سردار جانباز حاج منوچهر رنجبر و سردار شهید حاج مجید سپاسی 🔹🔹🔹🔹 🔰مرحله دوم عملیات كربلاى ٥ در پشت خاكريز دو جداره بوديم كه عراق پاتك سختى زد و خاكريز را گرفت. حتى یکی از تانك هايش از خاکریز عبور کرد و به این سمت آمد. همه داشتند عقب نشينى مى كردند. من هم مثل همه مى خواستم عقب بروم، يك دفعه ديدم حاج منوچهر، که بعد از شهید حاج مهدی زارع و شهید سید محمد کدخدا فرمانده گردان امام حسین شده بود، پشتش را به ديواره سنگر زده و خواب بود، تعجب كردم و به خودم گفتم: خوب من هم اينجا مى ايستم هر اتفاقى كه براى او كه فرمانده ما است بیافتد براى من هم می افتد. در همين فكر بودم كه يك دفعه حاج منوچهر از خواب بلند شد، به دور و بــر نگاه كرد و الله اكبر گويان به طرف جلو شروع به دویدن کرد. نیروهای تانكی كه وسط خاكريز آمده بود، با ديدن این جسارت و تکبیر هایی که حاجی می گفت از تانك بيرون آمدند و اسير شدند. حاجی بدون توجه راهش را ادامه داد و بچه هايي كه داشتند با سرعت عقب مى رفتند با دیدن فرمانده خود به پشت خاکریز بر گشتند و عراقي ها كه تا پشت خاكريز آمده بودند عقب نشينى كردند. 🔹🔹🔹🔹🔹 جهت شفای سردار و جانباز بی ریا و با اخلاص شهرمان حاج منوچهر رنجبر که این روزها در بستر بیماری می باشد 🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت تیمور مصطفی پور گفتم لااقل از آن همه شناسایی که رفته اید یک خاطره برایم تعریف کن.این خاطره را سال شصت و سه ، سید برایم تعریف کرد. گفت :یک بار که از شناسایی بر میگشتم مسیر را گم کردم و به روز خوردم .چون هوا داشت روشن میشد باید زودتر دنبال جان پناهی میگشتم. نیروی شناسایی به دست دشمن بیفتد حسابش با کرام الکاتبین است. مثل اسرای دیگر نیست. خیلی وقتها اصلاً اسارتش اعلام نمیشود و در بدترین شرایط نگه داری میشود. این افکار هم در ذهنم تاب میخورد در سوادِ تاریک و روشن صبحگاهی سرک میکشیدیم و چشم میدواندم که پلی سنگری تپه ای ،چاله ای تانک ساقط شده ای چیزی پیدا کنم و تمام روز را در آن پناه بگیرم تا شب دوباره از راه برسد و برگردم. در این چشم دواندنهای شتابان و جست و جوهای همراه با ناامیدی سیاهه یک سنگر قدیمی به چشمم خورد نزدیک شدم خیلی محتاط و آرام وراندازش کردم .گونیها کهنه و پوسیده بود. سر در سنگر مقداری فروریخته بود رد عبوری در پیرامون پیدا نمیشد .از خط دشمن هم فاصله ی زیادی داشت و به خط خودی نزدیکتر بود؛ اما به هر حال احتیاط داشت همین که دست روی گونیهای سردر گذاشتم که خم شوم و به داخل اگر چیزی پیدا باشد نگاهی بیندازم، شن ماسه ها از تاروپود گونیهای پوسیده بیرون زدند و به پایین ریختند. با صدای شره ی ماسه ها کمی عقب کشیدم اما پیش چشمم از گردو غبار تاریک شد. بلافاصله یکی از سنگر بیرون آمد و اسلحه رو سینه ام گذاشت که «لاتحرک» جای هیچ عکس العملی نبود، دستهایم را تا نیمه بالا برده بودم و پشتم به دیواره ی نامطمئن سنگر بود. اگر اندکی زیرپای من میزد فرش زمین می شدم در آن حالت خوف و رجا فقط نگاهش کردم .دقایقی را فقط زل زده نگاهش کردم او هم به من نگاه میکرد اول کار تفنگ را محکم روی سینه ی من فشار میداد اما کم کم نوک آن را فاصله داد. نگاهی به چپ و راست کرد و با تلخی و غضب گفت: «روح» اصلاً پشت سرم را هم نگاه نکردم. متوجه نبودم که الان روز کاملاً بالا آمده است و من بین دو خط خودی و دشمن در حال دویدنم. این قدر بود که معمولاً دم صبح خط آرام بود خط دشمن که به دلیل طلوع آفتاب دید نداشت، خط خودی هم معمولاً اول صبح تعطیل بود. این بود که با کمی زیگزاگ رفتن خود را به شیار سنگرهای کمین خودی رساندم و نجات پیدا کردم! .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف حیرت‌انگیز حاج قاسم از شجاعت یک شهید ♨️ مالک اشتر در دنیای مدرن!! _________________ 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت دیدار رهبری با مردم سیستان و بلوچستان 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹از سال ها قبل انقلاب عکس امام را در مغازه اش داشت و آشکار و پنهان با رژیم پهلوی مخالفت و مبارزه می کرد. چند روزی بودغیبش زده بود که خبر آوردند در راهپیمایی کازرون دستگیر شده است. هر چه نوار و اعلامیه در خانه پنهان کرده بود، زیر درخت خانه چال کردم. چند روزی گذشت که پیکی خبر آورد که برای ملاقاتش برویم. وقتی آوردنش لاغر و تکیده شده بود، سر و صورتش کبود و زخم بود. تا او را در این حالت دیدیم، شروع به گریه کردیم. گریه ما را که دید محکم گفت: به جای گریه دعا کنید زودتر این رژیم سرنگون بشه، همه راحت بشیم! تا این را گفت، مأمور ها جلو خودمان شروع به زدنش کردند و او را بردند. بعد از 40 روز آمد. از او تعهد گرفته بودند دیگر کار سیاسی نکند. یک ساعتی از آمدنش نگذشته بود که سراغ نوار ها و اعلامیه ها را گرفت. آنها را از زیر خاک بیرون آورد و دوباره کارش را شروع کرد... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔴سیدحسن نصرالله دبیر کل حزب‌الله: ما سران حزب‌الله فرزندانمان را برای آینده ذخیره نمی‌کنیم، وقتی به خط مقدم می‌روند به آنها افتخار می‌کنیم و وقتی به شهادت می‌رسند مایه‌ی سربلندی ما هستند. 🔹۲۱ شهریور (۱۲سپتامبر) سالروز شهادت«هادی نصرالله» فرزند دبیرکل حزب‌الله لبنان است. 🔹او درحمله بالگردهای اسرائیلی درسال ۱۹۹۷ شهید شد وپیکرش ۹ ماه نزد دشمن باقی ماند. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🏴 میهمانی لاله های زهرایی و عزاداری دهه آخر ماه صفر🏴 💢و گرامیداشت شهید علی کریمی 🔹با خانواده‌ معزز شهید 💢با : حجت الاسلام شیخ حمیدرضا حدائق 💢 : حاج سید عباس انجوی : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۲۳شهریور/ از ساعت ۱۶.۴۵ 🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 ✨‌جـاذبـہ‌هـا‌... همیشہ‌روبہ‌پایین‌نیستند..! کافۍٖ‌است‌،‌پیشانیت‌بہ‌خاک‌باشد بہ‌سوۍآسمان‌خواهۍ‌ٖ‌رفت...🕊 🥀🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz