eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شدت درد نمیتونه فریاد بزنه !😭 لعنت به صهیونیست و حامیانش ... لعنت به سکوت عرب لعنت به بی تفاوتی بعضی ها😭 🌱🌷🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت: دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم. در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است در عملیات کربلای ۴ شهید شد ، وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای ۵ پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد. 🌹 مجید لردان شهادت: 1365/10/4- شلمچه 🔶🔹🔶🔶🔹🔶🔶🔹🔶 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 🌤 يعني تو بخندي دلِ من باز شود پِلك بگشايي و از نو آغاز شود صبح 🌤يعني كه دلم غرق باشد آسمان، ، زمين باتو هم آواز شود 💔🥀 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌹 💠آن شب تعداد زیادی نیرو به مقر آمده و پشه بند به اندازه کافی در مقر نبود. آقای اسلام نسب، پشه بند ها را بین نیروها تقسیم کرد و چند نفری بدون پشه بند ماندند. شب از نیمه گذشته بود که برای کاری از پشه بند بیرون آمدم. چند قدمی که رفتم، زیر نور مهتاب دیدم کسی در پشت یکی از خیمه ها در خودش جمع شده است. به او نزدیک شدم، دیدم آقای اسلام نسب است. اورکتش را دور خودش پیچید و کلاهش را روی سر کشیده و سرش را روی زانویش گذاشته بود. با تعجب کنارش رفتم و گفتم: آقای اسلام نسب چرا اینجا... بیا داخل پشه بند ما! - نه، تا یک نفر هم امشب بیرون از پشه بند بخوابد، وظیفه من است که با او بیرون بخوابم! اصرار فایده نداشت، محمد کسی نبود که بتوان او را از تصمیمی که گرفته است برگرداند، آن شب را تا صبح همراه با رزمندگانی که پشه بند نداشتند مهمان پشه ها بود. محمد اسلامی نسب 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * یک هفته بعد از عید مسئولان بنیاد شهید خبر شهادت عبدالرسول را اعلام کردند و همه چیز تمام شد . پدر و مادر دریافتند که دیگر عبدالرسول شهید شده و من هم پی بردم که آن قطع شدن تلفن بدون خداحافظی، قطعی است که تا آخرت پا برجاست. نوروز آن سال توأم با اشک و آه بود و اهل روستا سیاهپوش شدند و دید و بازدیدها به تعویق افتاد. عصری که خبر شهادت برادرم را اعلام کردند آسمان هم ابری کشید و همگام با اشکهای نوروزی باران نم نم بارید. همرزمان عبدالرسول نقل میکنند آن شب که قرار بود وارد عمل ،شویم وضعیت عملیات برایمان تشریح شد. بنا بود از قله ی کوهجار بالا برویم و آن جا را تصرف کنیم اهمیت این قله از دید عراقیها پنهان نبود. آنها یک بار قله را در عملیات بیت المقدس دو از دست داده بودند اما دوباره قله دست به دست شده بود . شب عملیات بیت المقدس سه گردان حمزه سیدالشهداء (ع) از تیپ سی و پنج امام حسن مجتبی (ع) مأموریت داشته تا قله را تصرف کند. عبدالرسول در گردان آرپی جی زن بوده برف سنگینی منطقه را پوشانده بود. هنوز گروهانها به محل مورد نظر نرسیده بودند که عراقیها شروع میکنند به آتش ریختن عبدالرسول موشکهای آر پی جی را مرتب به سمت عراقیها که از بالای ارتفاع در حال فرار بودند،شلیک میکرده. عبدالرسول موقع شلیک فرصت این که جای خودش را عوض کند نداشته است بعد از شلیک یکی از موشکهایش مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار میگیرد و تیر هم به ناحیه ی چپ سینه اش اصابت میکند و به شهادت می رسد. هنگامی که مردم روستای زاگرس نشین ما پیکر عبدالرسول را به خاک سپردند شمار شهدای روستا به پانزده شهید رسیده بود . بعدها کمیته کشف اجساد پیکر شهیدان کریم محمودی و علی سبحانی را هم یافت و این دو هم به گلزار شهیدان روستا پیوستند. مظلوم ترین گل این گلزار علی سبحانی بود مردم او را علی صفر صدا میکردند پدر و مادرش را در طفولیت از دست داده بود. اواخر اردیبهشت شصت و هفت باید همچون سالهای قبل به سر حد و ییلاق میرفتیم .هنوز هوا گرگ و میش بود که لوازم منزل را بار وانت نیسان کردیم. برادران کوچکم عباس و لقمان جلوی وانت پیش پدر و مادر بودند من و اردوان برادر کوچک دیگرم روی لوازم خانه نشستیم . بعد از یک و نیم ساعت به چشمه ی گل زردی رسیدیم ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
29.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍وقتی خدا بخواهد غزت دهد... 🎥 یادی شهدای غواص عملیات کربلای چهار 🕊🌹 🎙 🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
✍قسمتی از وصیت نامه زیبای شهید جلیل ملک پور از شهدای عملیات کربلای ۴: 💢«ای کسانی ایمان آورده اید فردای قیامت باید جوابگو باشید ،جوابگوی این همه خون شهید که قدم به قدم این خاک و تپه ها و دشت ها بر زمین جاری است .چه پدر و مادرهایی که فرزندان خود را به این مکانهای مقدس فرستاده اند که حتی جسد آنها را هم پس نگرفته اند . خدایا اگر من هم لیاقت شهادت را دارم ،مرگم را شهادت در رراهت قرار بده . شما ای دوستان حزب اللهی !مستضعفان را فراموش نکنید. ما هرچه داریم از این پا برهنه هاست . به تبلیغات فردی در زمینه ی اعتقادی و سیاسی و مذهبی که همگی در خط امام خلاصه می شود ادامه دهید که خدا با شماست .» جلیل ملک‌پور 🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره شهید «سیدرضی موسوی» از حاج قاسم در مستند ۷۲ ساعت... 🔹خاطره شهید سیدرضی موسوی از فرماندهان بدون مرز سپاه در سوریه که امروز به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید... 🔹 مقاومت در ایام شهادت به یاران دیرینیش رسید ..😭 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🔷اطلاعیه‌ سپاه پاسداران درباره شهادت «سید رضی موسوی» در سوریه متن اطلاعیه به این شرح است: 🔺 به آگاهی ملت شریف و قهرمان ایران می‌رساند ساعاتی قبل در حمله موشکی جنایتکارانه رژیم جعلی و کودک کش صهیونیستی به دمشق «سردار سرتیپ پاسدار سید رضی موسوی» از مستشاران نظامی باسابقه سپاه در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔺 وی از همرزمان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه بود. 🔺 با تبریک و تسلیت شهادت این سردار عالیقدر به خانواده معظم و آحاد فرماندهان و رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی، تاکید می شود بی تردید رژیم غاصب و متوحش صهیونیستی تاوان این جنایت را خواهد پرداخت. 🔺 اطلاعات بیشتر متعاقباً به استحضار ملت عظیم‌الشأن ایران رسانده خواهد شد. 🌱🍃🌱🍃🌷🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
|🚨🚨 اورشلیم پست: موساد دقایقی پیش به ارتش اعلام کرده است پاسخ ایران قطعی خواهد بود. 🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🔷جزئیات شهادت سردار «سیدرضی موسوی» از زبان سفیر ایران در سوریه/ شنیده‌ها حاکی از حمله صهیونیست‌ها به «منزل شهید موسوی» به‌وسیله «سه موشک» است 🔹حسین اکبری سفیر ایران در سوریه:امروز ساعت 2 ایشان در سفارت بودند و در محل دفتر کارشان حضور داشتند و سپس در بعد از ظهر به محل اقامت و منزلشان در محله زینبیه رفتند‌. با توجه به اینکه همسر این شهید معلم هستند در آن ساعت در منزل حضور نداشتند و در ساعت 4:20 بعد از ظهر، منزل ایشان ظاهراً با سه موشک رژیم صهیونیستی هدف قرار می‌گیرد و ساختمان تخریب می‌شود پیکر این شهید به حیاط پرتاب می‌شود. 🔹ایشان دیپلمات و رایزن دوم در سفارت بودند که گذرنامه دیپلماتیک و اقامت دیپلماتیک در اینجا داشتند و در واقع بر اساس کنوانسیون‌های بین‌المللی 1961 و کنوانسیون 1973 این‌ حمله به عنوان جنایت از سوی رژیم صهیونیستی انجام شده است. 🔹صهیونیست‌ها ضمن اینکه این جنایت را مرتکب شدند به حوزه امنیت کشور سوریه نیز تعدی کردند زیرا که تأمین امنیت دیپلمات‌ها به عهده کشور میزبان است. 🔹 ایشان در در مدت زمان حضورشان در سوریه فعالیت مستشاری داشتند. 🔹🔹 رئیس ستاد پشتیبانی از جبهه مقاومت: 🔹صهیونیست‌ها پیشتر ۲ بار به شهید سیدرضی موسوی سوءقصد کرده بودند. 🔹سید رضی آرزو می‌کرد در ایام شهادت حاج قاسم به شهادت برسد. 🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شهید «سیدرضی» از لحظه پیدا شدن نامه معروف حاج‌قاسم قبل از شهادت؛ «خداوندا مرا پاکیزه بپذیر، خداوندا عاشق دیدار توام...» 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 دی ماه شهادت دی ماه وصال یاران چه فصل سردی ست این ماه سردار سلام مارو به حاج قاسم برسون :)💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز کردی بگیر و بیا. از خواب بیدار شدم. تعجب کردم. من در بانک ده هزار تومان بیشتر نداشتم‼️ رفتم بانک. شناسنامه و دفترچه را دادم و گفتم: این حساب را میخواهم ببندم. متصدی بانک چند لحظه بعد شصت هزار تومان به من داد. ✅وقتی تعجب من را دید گفت: شما در قرعه کشی پنجاه هزار تومان برنده شدید... 💢آن سفر یکی از عجیبترین سفرهای زندگی من بود. هرجا رفتم عنایت پدر را دیدم... 📗برگرفته از کتاب میعاد در شلمچه جلیل ملک پور : کربلای۴ 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * ماشین که ترمز کشید و ایستاد پیاده شدیم. پیراهن سیاهم از گرد و غبار جاده رنگ خاکستری گرفته بود. برادرم سیفور که روز قبل با فرهام پسر عمویم گله را آورده بودند از راه رسید. چادرهای سیاه برات و مشهدی رضا و مشهدی خلیفه برپا بود نگاهم به کاکل درخت گلابی وحشی افتاد که تازه به گل افتاده بود و گلهای سفیدش در تیغ آفتاب به زردی میزد نگاهم لیز خورد روی تنه درخت و آن شاخه ای کـه بـا عبدالرسول از آن طنابی میآویختیم و تاب درست میکردیم. بغض گلویم را میفشرد .انگار سایه ای از کنارم رد شد .نگاهم چرخید به طرفش. مشهدی خاتون زنِ مشهدی خلیفه بود به طرف مادرم رفت. مادر دستی بر پیشانی گذاشته بود و نای بلند شدن نداشت پلکهایش به هم میخورد و آب دهان قورت می داد . انگار اشکهایش تمام شده بود. مشهدی خاتون دستش را گرفت _بلند شو بریم .گریه نکن بچه هات ناراحت میشن نگاهم به چشمهای سبز رنگ مشهدی خاتون افتاد که در میان پلکهایی که تند تند میزد در اشک می غلتید. آن طرف پدر دستها را زیر بغل گرفته بود و آن دور دست و کوه رنج را نگاه می کرد. عمه گلاب هم سر رسید .عمو برات از پشت چادرها بغلی هیزم روی دوش داشت و پایین می آمد. همسایه ها جمع شده و اساس خانه را از بار وانت پیاده کردند آن سال و آن بهار چشمه گل زردی زیبایی سالهای قبل را نداشت. دکان مشهدی رضا هم در میان همان سنگ چینیها و زیر سایه گلابی وحشی بود. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🔷‌شهادت رئیس پلیس امنیت عمومی فیروزآباد‌‌ 🔹‌سرهنگ احسان بخشنده، رئیس پلیس امنیت عمومی شهرستان فیروزآباد که در تاریخ ۲۵ شهریور در درگیری بااشرار مسلح از ناحیه شکم مجروح شده بود، پس از تحمل ۳ ماه درد و مجروحیت، شب گذشته به درجه رفیع شهادت نائل شد‌. برادرشهیدم 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پهلوانهای محله رفتن و مادرا موندن و کوه خاطرات... تقدیم به همه مادران شهدا که مقتدایشان حضرت ام البنین (س) بود🌷 سلام الله علیها 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🔹خدایا! می دانم که کم کاری از من است 🔹خدایا! می دانم که من بی توجهم 🔹خدایا! می دانم که من بی همتم 🔹خدایا! می دانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده ام، اما خود می گویی که به سمت من باز آیید.. 🔹آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. 🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 تا چند از این داغ لبالب باشیم در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم گفتند در باغِ شهادت باز است ای کاش فداییان زینب باشیم 🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین س و تکریم مادران و همسران شهدا: 🔰 ✍ : مـادرم اگر خواستي گريه كنـى بروشـريك باش اوكه پـس ازواقعـه گفت ديگر مرا مادر پسران نخوانيد چون ديگر پسرے نداشت وتوهم ديگر پسر ندارى 😭 وچه خوب وجه اشتــراكى داريد.. آرے مــادرم هروقت دلت گرفــت وياد فرزند افتادے برو درمـجلس زهــرا(س) شــرڪت كـن ڪه زهـرا داغ بســيارديده و دلے پر درد وجانكـاه ازپهلوے شكسته دارد. اما مادرم دوست دارم در عزايم همچون مادر وهــب كه ســر فرزندش را بسو ى دشمن پرتاب كرد وگفت چيزى را كه درراه خــدا دادم پس نمى گــيرم تو نيــز چون او مقــاوم و استــوار در مقابل منافقيــن وآنهايـى كه ممكــن است بيايند و با سخــنان نيـشدار دل تو را بدرد بياورند با صــبر و بردبارى خود ايستادگے كنى .... 🌹🍃🌹🍃 سید محمد شعاعے 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * قرار بود وقتی مرخصی ایام تعطیلات نوروز سال شصت و هفت به پایان برسد به جبهه بروم. دوست داشتم به نحوی از تجربه هایم در جنگ استفاده کنم. پدر و مادر عاطفی و رنج کشیده از یک سو سر راهم قرار گرفته بودند و خواهرم در دانش سرای تربیت معلم شیراز درس میخواند که به خاطر شهادت عبدالرسول سخت متأثر و نگران بود و به دلداری و سرکشی مداوم نیاز داشت. ناچار در سپاه سپیدان ماندم تا از تب و تاب داغ برادرم بر دل خانواده کاسته شود. باورم نمیشد به این زودی جنگ تمام شود مسئول پرسنلی سپاه آقای افشار به من گفت: _در هر واحدی علاقه داری میتوانی کار کنی! در حقیقت به هیچ واحدی علاقه نداشتم دوست داشتم جایی باشم که صحبت از عراقیها و رزمنده ها باشد و آن جا هم جایی جز جبهه نبود. ناچار بودم در شهرستان بمانم به آقای افشار مراجعه کردم و گفتم:- می خواهم در تعاون کار کنم او هم ترتیب کارم را داد و به واحد تعاون معرفی شدم. تعاون در آن زمان دو قسمت داشت . یکی قسمت رزمندگان بود و کمکهای در حد مختصر به خانواده های رزمندگان میکرد و دیگری قسمت ایثارگران بود که گرفتن اخبار شهدا و مجروحان و انتقال شهدا از مرکز استان و شهرستان را عهده دار داشت. در قسمت ایثارگران مشغول به کار شدم. از این جا زندگی با اجساد شهدا شروع شد بهار سال شصت و هفت بود. دشمن با تکهای پیاپی ابتکار عمل را به دست گرفته بود فاو شهر کوچک جنوب عراق را از دست داده بودیم و روزهای سخت و دشواری در جبهه پیش آمده بود. هوای خوزستان گرم و سوزان بود و اجساد شهدا وقتی به شهرستان میرسیدند. حکایتی مظلومانه داشت شهدای جزایر مجنون هر دلی را متأثر و اندوهگین میکرد . وضعیت به گونه ای شده بود که هر روز شهید داشتیم و گاهی شمار شهدای شهرستان به ده نفر هم میرسید برخی از اجساد شهدا روزهای زیادی در منطقه عملیاتی و در گرمای سوزان مانده بودند. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻عجب مادرانی دارد 💢یاد همه مادران شهدا بخصوص مادران شهدای غزه... به مادری خبر می دهند که فرزندت شهید شده و او از خدا طلب صبر می کند و می گوید : "الحمد الله ربي الهمني الصبر وانا صابرة" خدایا به من صبر بده و تو خواهی دید من جزو صابرین خواهم بود 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz