eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
آنکه با گمنام بودن سر کند نام‌ آور است !! مثل که می خواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است !! دل ز فریاد منادی زنده شد یاد ابراهیم هادی زنده شد او که گمنامی زنامش جان گرفت جانمان با یاد او سامان گرفت « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
وقتی به ابراهیم می گویند بیا برای شام با فرماندهان نان و کباب بخور ، او به آنان محل نمی گذارد و می گوید ، همه ما بسیجی هستیم ، وای به حال روزی که بین بسیجی و فرمانده تبعیض قائل شویم و غذای آنان متفاوت شود ، آن موقع کار سخت می شود... 💗 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليّٖكَ الْفَرَج » j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
آنکه با گمنام بودن سر کند نام‌ آور است !! مثل که می خواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است !! دل ز فریاد منادی زنده شد یاد ابراهیم هادی زنده شد او که گمنامی زنامش جان گرفت جانمان با یاد او سامان گرفت « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 j๑ïท ➺ •♡| @Eitaa_007|♡•
🌹 همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران! می دانی چقدر از جوانان مردم با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتند؟!..... 🌹 .🧕 ✨✨✨اللهم عَجّل لِولیکَ الفَرَج والعافِیهَ و العاقِبَهَ وَالنَصر.✨✨✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
| 🔻 به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت.‌ تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد . ➖ از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد. یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. 🔅 نان را برداشت و گفت، ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود، بعد یک تکه سنگ برداشت، و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. 🌻 پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود..... 📕 سلام برابراهیم۲ ، ص۱۴۷ 🌱🌹🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 | 🔻 تقريباً مهمات ما تمام شده بود ، ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد، بچه ها غصه نخوريد حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند. بغض بچه ها ترکيد، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود، به پهنای صورت اشک می ريختند. ابراهيم ادامه داد غصه نخوريد، اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد ! .... 📕 سلام بر ابراهیم http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💌 | 🔻آب خیلی کم بود حتی تقسیم و جیره بندی آب برای بچه‌ها کار سختی بود . در این هنگام ابراهیم بین اسرای عراقی چند قمقمه تقسیم کرد به هر سه اسیر زخمی یک قمقمه و هر شش اسیر سالم یک قمقمه ! 🔖 بعضی از بچه‌ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند اما ابراهیم با صلابت گفت ما شیعه مولا امیرالمومنین هستیم و باید مثل مولا عمل کنیم . بعد بقیه قمقمه ها را بین بچه‌ها تقسیم کرد دیگر هیچکس ناراحت و ناراضی نبود..... 📕 سلام بر ابراهیم۲ ➕🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
❣شهید ابراهیم هادی 🍃🌷🍃به فکر مثل شهدا مردن نباش ... 🍃🌷🍃به فکر ... 🍃🌷🍃مثل شهدا زندگی کردن باش ... ❤️ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌼 کمک به معتاد 🌼 ✴️ شخصی در محله ابراهیم معتاد بود و برای این که پول مواد خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد. ⚛ ابراهیم برای ترک این اقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد یک سال شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند. او هر هفته وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را می‌گرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد میداد تا خانواده اش را اذیت نکند! ✅ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم اینگونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد. 🍃🌱🍃🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
جاے شهید هادی خالی ڪه😔 همیشه میگفت: مشڪل کار ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز رضای خدا.....🌷 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ᔢ✯✯🍃🌸🍃✯✯ᔢ 😁😂😁 ☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد. ▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی  و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. 🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟! 😀ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و..😂😁 💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند! 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 آمدے... دل به تو دادم سخنم، نامِ تو شد و دلم... رامِ تو شد قبلِ تو گمشده در خلوت دنیا بودم بعدِ تو مقصد من، پیروی از گام تو شد 🕊 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75