فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام اصغر اقا
دلم برای محمد حسینت یه جور دیگه میسوزه
از رفیقت شنیدم خیلی دوسش داشتی و زود به زود دلتنگش میشدی
رفیقت محمد میگفت قبل شهادتت میخواستی ببینی خانوادتو و نتونستی
اصغر اقا محمد حسین شاید ندونه و بهت زده باشه ولی با پیکرت هم داشت بازی میکرد خدا میدونه دل تو دلت نبود اون لحظه که بغلش کنی ولی نمیتونستی ...
برای شادی روح #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و سلامتی خانوادش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
بی هوا زدن تو رو تو غربت
سوخته دل رفیقا واست
صدات میاد هنوز تو هیات
هی میگی #یازینب
دل پریشون ما رو دریاب
تنگه برات دلای بی تاب
حالا که رفتی پیش ارباب
خوش باشی با حسین💔🍂
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نسخه_کامل گفتگوی حاج اصغر پاشاپور با سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در مناطق جنگی
🔹 #آقای_اصغر منو از گلوله می ترسونی .
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
YEKNET.IR - zamine - geramidash sardar soleimani 98.10.14 - narimani.mp3
7.15M
دستاتو می بینم افتاده تو صحرا😔
✨ آروم خوابیدی رو دامن زهرا💚
#حاج_قاسم_سلیمانی
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
مایه گذاشتن از مال (و وقت) برای کسیکه از همهِ هستی اش برای ما گذشته است ،
کمترین بهای عاشقیست.
🦋[ حاج حسین یکتا ]🦋
#مدیون_شهداییم
#گلزار_شهدای_کرمان
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
سردار دلها حاج قاسم سلیمانی💫
من با تجربه میگویم::
میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد در خود فرصت ها نیست
شرطش این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم
📜 #مکتب_حاج_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#عکس_ماندگار
#سال_روز_شهادت
💠شهید حسین دامفانی
اولین نفر سمت راست
در کنار فرمانده ی لشکر
۴۱ثارالله شهید سلیمانی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
یادبود_حاج_قاسم_سلمیانی_شب_اول_فاطمیه(9).mp3
4.88M
#مداحی
#حاج_قاسم
🔶گرچه دنیا شده.....
🔹بانفس:جواد مقدم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#گلزار_شهدای_کرمان 🌙
روزهای زندگیمان آنقدر کم هستند
که به آن دل نبندیم ...
کاش باور داشتیم اگر
بیخیال #دنیا شویم ،
#شهادت
کوچک ترین پاداش الهی ست .🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️حاج قاسم سلیمانی ومراسم عقد فرزند شهیدمدافع حرم
✔️ارزش بارها دیدن داره👌
#خاطره_ناب_از_حاج_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
دلمان برایت تنگ شده مرد غیرمعمولی!
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#عکس_یادگاری
💠به ترتیبی که در عکس
قرار گرفته اند پریدند و
رفتند و آسمانی شدند.
♦️از سمت راست:
🌷شهید: علی سلطانمرادی
۲۲بهمن ۱۳۹۳
🌷شهید: عباس عبداللهی
۲۲بهمن ۱۳۹۳
🌷شهید: علیرضا توسلی
۹اسفند ۱۳۹۳
🌷شهید: حسین بادپا
۳۱فروردین ۱۳۹۴
🌷شهید: مصطفی صدرزاده
اول آبان ۱۳۹۴
🌷شهید: حاجقاسم سلیمانی
۱۳دی ۱۳۹۸
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
✅ نگاهی به فرماندهی «حاج قاسم» از زاویه ای متفاوت
✍رهبر معظم انقلاب درخصوص سردار سلیمانی فرمودند: ایشان بارها، بارها، بارها جان خودشان را در معرض تهاجم دشمن قرار دادهاند، در راه خدا، برای خدا و مخلصاً لِلّه؛ و مجاهدت کردهاند.
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
خداوند ؛
هر دو بهترین را
به شهید سلیمانی داد
شهیدسلیمانی به هر دو حُسنیَین رسید
هم پیروز میدان منطقه بود
هم شهید شد ....
#بیانات_امروز_امام_خامنهای
📜 #مکتب_حاج_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌کلیپ فوق العاده زیبا ارسالی از
🍃خواهر شهید محمد رضا فریادیان🍃
🌙کلیپ شهید حاج قاسم سلیمانی 🌸
#کلیپ
#مکتب_حاج_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
" حسین پسر غلامحسین "
عنوانے ڪه طے ماه هاے اخیر، آن را بسیار شنیده ایم..
اما به راستے او چه ڪسیست؟!
او ڪیست ڪه سردار #اسلام و #مقاومت ، "حاج قاسم سلیمانے" وصیت میڪند در ڪنار او خوابے ابدے داشته باشد ؟!!
او ڪیست ڪه روز شهادتش،
سیل اشڪ هاے بے امان و بغض آشڪارِ گلوے فرمانده اش، قاسم سلیمانی،
چشمها را به شگفتے وامیدارد ؟؟
او ڪیست ڪه پس از سے و اندے سال تدفین در #گلزار_شهدای_کرمان ، بوے گلابِ مزارش و ڪفنِ سالمش، همگان را به این ڪلام خداوند مؤمن و معتقد میڪند :
"وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ"؟!
به راســــــتے او ڪــیســت ؟؟
دو ڪتاب «نخل سوخته» و «حسین پسر غلامحسین» ڪوشیده اند بخشے از زندگینامه و خاطرات این #عارف_شهید را به رشته تحریر درآورند..
حال با ڪسب اجازه از محضر امام زمان(ارواحنا له الفدا) و سربازان رادمردِ ایشان،
#سردار_شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی و #سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی ،
همراه میشویم با شرح زندگےِ عزتمندانه و مجاهدانه شهید یوسف الهے به روایت ڪتاب "حسین پسر غلامحسین"..
باشد ڪه با عنایت شهدا بتوانیم اندڪے از شرمسارےمان در برابر جانفشانے این بزرگواران را جبران نماییم!
«انشاءالله»
❌کپیباذکر منبع ❌
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
گلزار شهدا
" حسین پسر غلامحسین " عنوانے ڪه طے ماه هاے اخیر، آن را بسیار شنیده ایم.. اما به راستے او چ
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_اول
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات ۱۹_۱۷
#پارت_اول 🦋
خانه ما در یکی از کوچه های قدیمی شهر #کرمان بود که به آن "کوچه جیهون" میگفتند.
همسرم معلّم بود و خدا را شکر وضع مالی خوبی داشتیم.
خانه مان بزرگ و با صفا بود...با ورودی هایی مزیّن شده با داربست های انگور و باغچه ای بزرگ🌿
که در آن دو درخت کاج و انواع میوه های سیب، انار، به، گلابی و انجیر خودنمایی میکردند.
بوی گل های پیچ، رز، یاس و محمّدی، فضای این خانه را عطرآگین میکرد.💐
آنچه بر زیبایی این خانه می افزود،صوت زیبای قرآن و اذان صبحگاهی غلامحسین بود.
یادم می آید نذر شله زرد هر ساله ای که او به مناسبت رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) در ماه صفر در این خانه برگزار می کرد، حال و هوای خاصّی به همه می بخشید.
دقت غلامحسین در به دست آوردن #لقمه_حلال برای فرزندان،
آن هم از راه گچی که پای تخته سیاه می خورد، زبانزد خاص و عام بود!!
او همسری مهربان و پدری دلسوز بود؛
همچنین مشاوری با تدبیر و مدیری توانا برای دانش آموزان.👌
علیرغم اینکه ما در دوران طاغوت زندگی می کردیم،امّا عشق به اهل بیت(ع)،
توجه به قرآن و سخنان ائمه،
به ویژه حضرت علی(ع) مهم ترین سرمایه زندگی ما بود..؛
به همین دلایل ، روز به روز عنایت حق را به وضوح درک میکردیم و درهای رحمت خداوند به سوی ما باز می شد.✨
همسرم به شغل معلّمی عشق می ورزید و چون به کشاورزی علاقه داشت، زمینی بایر در حوالی خانه خرید و اوقات فراغت به همراه بچّه ها در آن کار میکرد.
چیزی نگذشت که این زمین خشک به باغی بزرگ، مملوّ از یونجه و درختان پسته تبدیل شد.🌳
فاصله سنّی بچه ها کم بود و تعدادشان زیاد...!
امّا من سعی می کردم هیچ وقت از زندگی نَنالم که مبادا آرامش همسرم را بر هم بزنم.
برای اینکه بار زندگی بر دوشم سنگینی نکند،بچه های بزرگ تر را در مسئولیت های خانواده شریک میکردم..؛ این شد که توانستم با سعه صدر و احترام به همسرم، به او در اداره امور بیرون و داخل منزل کمک کنم.
رفتار و گفتار غلامحسین برای من الگو بود تا بتوانم فرزندانم را مطابق با #معیارهای_دینی که دوست داست، تربیت کنم.
با اینکه پسرانم در مدارسی درس می خواندند که پدر،مدیر مدرسه آن ها بود (پرورشگاه صنعتی،یغماو ارباب زاده) امّا این از حسّاسیت من در تربیت شان ذرّه ای کم نمی کرد تا در ارتباط با خدا بیشتر دقّت کنم.
در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم....
❌کپی با ذکر منبع❌
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🌙کتاب حسین پسر غلامحسین🌙
✅زندگینامه شهید محمد حسین یوسف الهی🌸
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین
شهیدی ک حاج قاسم گفته بودن در کنار ایشون خاک سپاری شوند😭
پارت اول👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2602
پارت دوم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2631
پارت سوم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2669
پارت چهارم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2717
پارت پنجم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2758
پارت ششم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2802
پارت هفتم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2843
پارت هشتم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2875
پارت نهم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2916
پارت دهم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2951
یازدهم👇
https://eitaa.com/eitaa_007/2963
49.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪کلیپ گرامیداشت ویاد وخاطره سرداردلها حاج قاسم سلیمانی❤
🔴تهیه کننده: علیرضا اولیاءاردکانی
#کلیپ ارسالی اعضا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚩متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امروز رهبر انقلاب خواندن آن را به مردم توصیه کردند:
🔹و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ :
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
🔸ترجمه دعای هفتم:
اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده ميشود، و اي آن كه سختيِ دشواريها با تو آسان ميگردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست.
سختيها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به ارادهي تو موجود شوند،
و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند.
تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواريها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني.
اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگينياش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمدهام كه با آن مدارا نتوانم كرد.
اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آوردهاي و به سوي من روان كردهاي.
آنچه تو بر من وارد آوردهاي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كردهاي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشودهام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه.
و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار.
اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بيطاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو ميتواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايستهي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ.
🌺🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
حاج قاسم
سید نبود
آیت الله نبود
دکتر نبود
مهندس نبود
کلا هم توی عمرش دو تا پست بیشتر نداشت
یعنی توی رزومهی مسئولیتی ش هم عناوین متعدد نبود
حاج قاسم فقط یه چیز داشت: اخلاص!
فقط با همون اخلاص
قلب میلیونها نفر رو تسخیر کرد
#مکتب_حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺توصیه شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش پس از رفتار ناحق یک استاد دانشگاه
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
گلزار شهدا
" حسین پسر غلامحسین " عنوانے ڪه طے ماه هاے اخیر، آن را بسیار شنیده ایم.. اما به راستے او چ
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات 21_19
#پارت_دوم 🦋
در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم که نهمین فرزندم را باردار هستم
خواب و بیداری های شبانه و دوران سخت بارداری خسته ام کرده بود،
تصمیم گرفته بودم به همین هشت فرزند قناعت کنم،امّا یادآوری جمله همسرم که:
((برگی از درخت نمی افتد مگر به خواست خدا))
خستگی را از تنم ربود.به #حکمت_خدا راضی شدم و از سویی آموخته بودم در برابر نعمت های خدا،#شکرگزار باشم.
در همین حال و هوا بودم که در خانه🏡
به صدا در آمد.
سعی کردم از این بارداری فعلاً با کسی حرف نزنم و خیلی تلاش کردم طبیعی جلوه بدهم...همسرم بود.من تا کنون هیچ چیزی را از او پنهان نکرده بودم و از طرفی مطمئن بودم اگر بفهمد باردار هستم،خوشحال😊میشود،
زیرا اون معتقد بود اولاد صالح هر چه باشد،کم است و همیشه در دعاهایش🤲
این را از خداوند می خواست و به خاطر همین در به دست آوردن نان#حلال تلاش می کرد.
بعد از نماز مغرب قرار بود جلسه دوره ای قرآن در منزل ما برگزار شود.با اینکه من همیشه با رویی گشاده و آغوشی باز از این جلسات استقبال میکردم،امّا نمیدانم چطور شد،غلامحسین صدا زد:((حاج خانم! مشکلی پیش آمده؟ می بینم خیلی تو فکری.))
گفتم:((مشکلی که نه،امّا...))
هنوز حرفم تمام نشده بود،پرسید:((بچّه ها اذیّت کردند یا از جلسات دوره ای خسته شدی؟))
گفتم:((نه تا به حال دیدی من از این بابت اعتراضی داشته باشم؟))
گفت:((نه...امّا مطمئنم اتفاقی افتاده که از من پنهان می کنی.))
برای اینکه نگران نشود، گفتم:((اتفاق که نه امّا خبری برایت دارم.))
و بعد اوگفتم که باردارم☺️
ایمان قوی و روح بلند او چیزی جز#شکرگزاری بر زبانش جاری نکرد.به شوخی گفت:((هنوز تا دوازده فرزند راه داری.))
بعد مشغول آماده کردن فضا برای جلسه شد.
روزهای بارداری در بهشت کوچکی که همسرم برایم مهیّا کرده بود،به تلاوت سوره های قرآن می پرداختم.
در ماه های آخر که سنگین بودم،بیشتر کاراهارا دختر های بزرگ تر(نرجس،اقدس،انیس و ناهید)انجام می دادند.من سعی می کردم در خلوت با خدای خود نجوا کنم و به ذکر و دعا🤲 بپردازم.
ماه اسفند فرا رسید،آخرین روز های بارداری ام سپری می شد. این ماه مصادف بود با ماه پربرکت و رحمت خدا🍃🌾
یعنی #ماه_رمضان📿📖
یادم می آید یکی از شب های احیا بود مردم برای مناجات با خدا به مساجد و تکیه ها می رفتند،با اینکه دلم به همراه آن ها می رفت،می بایست در خانه بمانم و منتظر تولد نوزادم باشم،چون بچّه ها کوچک بودند،همسرم من را تنها
نمی گذاشت و در خانه به احیّا و شب زنده داری می پرداخت.
شب بیست و شش اسفند بود و آسمان پوشیده از ابر🌥
همه جا تاریک و ظلمانی بود و هوا هم از همان سر شب بارانی.
غلامحسین سجّاده اش را کنار پنجره اتاق پهن کرد و مشغول راز و نیاز با خدا شد.
باران🌧کم کم شروع به باریدن کرد و من ساعتی نماز و دعا خواندم و رفتم که بخوابم.
مدّتی در رختخواب،فراز های دعای جوشن کبیر همسرم را که بلند بلند می خواند گوش می کردم.
ناگهان تمام خانه با نور سفید خیره کننده ای روشن شد😳
مو بر تنم راست شد. بسیار ترسیدم.با همان حالت همسرم را صدا زدم.او بالای سرم حاضر شد و گفت:((اتّفاقی افتاده؟))
گفتم:((ببین بیرون چه خبر است!آیا کسی وارد خانه ما شد؟))
گفت:((چطور مگه؟!....نه این وقت شب کی می آید؟!))
گفتم:((چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد....خودم دیدم. روشنایی اش مثل روز بود.))
او به اطراف نگاهی انداخت:((همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست🤔
شاید صاعقه زده و من متوجّه نشدم.))
سپس به بیرون اتاق
رفت و برگشت:((باران می بارد💦 امّا آسمان آرام است و خبری از صاعقه نیست.لابد شما خیالاتی شدی.))
از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند. سپس ادامه داد:((تا سحر بیدارم...شما با خیال راحت بخواب.))
بعد با همان صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن.
دقایقی نگذشت که.....
❌کپی بدون ذکر منبع❌
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb