eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید مدافع حرم احمد اعطایی
✨راوی: خواهر بزرگوار شهید 🔸محجوب و با ادب بود. 🔹خیلی احترام بزرگتر را رعایت میکرد. به رضایت پدر و مادر اهمیت میداد. 🔸به درخواست کمک کسی نه نمیگفت و هر چقدر برایش سخت بود بجان میخرید تا هر طور شده کمک کند. 🔹ارادت ویژه ای به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت. 🔸به مسئله حلال و حرام، نگاه به نامحرم بسیار حساس بود. ✨راوی: همرزم و دوست شهید مهدی توکلی در ، از آنجایی که محمد تخصص و تبحر خاصی با داشت با اولین شلیک یکی از حرامی های دشمن رو به هلاکت رسوند و بقیه شان پا به فرار گذاشتند تو همین لحظه دیدم محمد داره دنبال میگرده. من اول فکر کردم به خاطر تشنگی آب احتیاج داره یکی از مدافعین حرم عراقی یک بطری آب آورد و به محمد داد دیدم بجای نوشیدن آب داره میکنه و همانجا ایستاد به نماز خوندن بعد از اینکه نمازش تموم شد بهش گفتم که هنوز وقت نماز نشده که چرا نماز خوندی؟یه لبخند ملیحی زد و گفت: نماز رو به این دلیل خوندم که اول شکر خدا رو بجا بیارم و ثانیا این رو بگم که اگر این حرامی رو به درک واصل کردم از روی هیجان و هوای نفس نبوده بلکه به خاطر دستور خداوند متعال بوده و فقط هدف از بین بردن کافران و دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده. ✨نحوه رفتن به سوریه: قبل از رفتن به سوریه در جهاد مشارکت کرده بود(تمام دفعات با هزینه شخصی). ایشان قبل از اعزام به سوریه برای اینکه بتواند برود و کسی سد راهش نشود بود و هر شب تا صبح مشغول نماز شب و عبادت. و هم در حرم (علیه السلام). تا بدون مشکل به سوریه برسد و پس از اینکه به سوریه رسید به گفته همرزمانش دیگر روزه گرفت به خاطر اینکه به او اجازه دفاع از حریم ناموس حضرت علی (علیه السلام) را داده اند. @shahidataei64
هدایت شده از 🌷به یــاد شـღــدا🌷
#حاج_حسین_خرازی_نماد_اخلاص 🍃 قمقمه اش هنوز #آب داشت اما نمی خورد ، از سر کانال تا انتهای کانال میرفت و می آمد لبهای بچه ها را با آب قمقمه اش تر میکرد ، #ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد ... @beyadeshohadaa •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺چفیه میگوید:  به خوبی یاد  دارم آن روزها را که از جبین کشاورزان نخلستان🌴 و گاه بر گرد کمر ماهی گیران🐟 بر روی دریای بی انتها روان میشدم.   🌺چفیه میگوید:  به یاد دارم آن زمان را که ، پای رزمنده ی را دریده بود، واو چنگ برخاک میزد ومن،طاقتم برسر می آمد😔 و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت ،آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم،مانند شقایق🌸...  🌺چفیه میگوید:  آنگاه که خورشید سوزان☀️،امان بچه ها را بریده بود،دامن به داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم🙂، شاید که با تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم👌.  🌺چفیه میگوید:  آن زمان که به می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب🌙 تنها محرم رازشان... و من بودم که در پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان😭 را نبیند من بودم" و چشم های و خیس آنها" و این آبروی من از همان اشک هاست. 🌺چفیه میگوید:  هرگاه که زمین🌎 به لرزه می افتاد و آسمان شب با چراغانی می شد، فریاد (س) دردشت🍃 می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون ، من اولین  کسی بودم که بر بالینش می  نشستم😔؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق😞، وجود را در آغوش می گرفتم  و آن قدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را در بر میگرفت. 🌺چفیه میگوید:  شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا🌊 زده بودند و تکه تکه ی میدان رزم را گلگون🌷 میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون 😭. 🌺و آنگاه که نبرد به پایان⛔️ میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)😭، تمام وجودم را در بر می گرفت 👈 شرح جان فشانی عشـ❤️ـاق است 👈 معطر از عطر بسیجیان است. 👈 منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)🌸🍃... 👈 همراه بهشتیان🕊 است و ریسمان ولایت،نشانه منزلت و پاکی است و یادگار جنگ. 🌺🍂خوشا به حال آنان که همراه زندگیشان است😔👌     🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 ⃣6⃣ 💠256 بفرستید  🔹برای اینکه نشیم، تو مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک گذاشته بودیم.کد رمز هم 256 بود. 🔸من هم بی سیم چی بودم .چندین بار با اعلام کردم که 256  بفرستید.اما خبری نشد. بازهم اعلام کردم برادرای 256 تموم شده برامون بفرستید، اما خبری نمی شد. 🔹 و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی شده بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم😡 مگه شما متوجه نیستید برادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند.😆😆 🔸تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر و گفتند با صفا کد رمز رو که دادی.😂 اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همه رو یادشون رفت.😉😃 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
♨️نصفِ تاریخ🗓 عاشقی « » است 💢قصه‌هایی عمیق و پر احساس 💧قصه‌هایی پر از 💢قصه‌هایی عجیب، اما خاص👌 💧قصۀ آبِ ، زیرِ پاکوبه‌های اسماعیل 💢قصۀ نیل و حضرت موسی، قصۀ آن گذشتنِ حسّاس 💧قصۀ حفظِ حضرت ، توی بطن نهنگ، در دریا،یا که نفرینِ پیغمبر، بر سرِ مردمِ نمک نشناس 💢قصۀ ظهر روز ، بستنِ آب روی وارثِ آن کربلا بود و یک حرم، تشنه😔، کربلا بود و حضرتِ عباس😭 بین افسانه‌های آب و جنون، 💧قصۀ بیست و هفت ساله‌ای از صد و هفتاد و پنج تا 😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh