#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_اول
💚عاشق گمنامي💚
⚘@pmsh313
❤️شهیدی که کپی برابر اصل🌷#شهید_ابراهیم_هادی میباشد. شهیدی که علاقه ی عجیبی به🌷#شهید_ابراهیم_هادی داشت و سعی میکرد#رفتار و#اخلاق و نوع لباس پوشیدنش شبیه🌷#شهید_ابراهیم_هادی باشد. همیشه عکس بزرگی از🌷#شهید_هادی جلوی موتورش و اتاقش نصب کرده بود...
👈اوايل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمع آوري خاطرات🌷#شهيد_هادي بوديم. شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از بچه هاي#مسجد موسي ابن جعفر (ع)چند مصاحبه با دوستان#🌷شهيد گرفته اند.
⚘@pmsh313
💢سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار ملاقات گذاشتيم.🌷#سيد_علي_مصطفوي و دوست صميمي او،🌷#هادي_ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند.
💢سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم.
💢آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد هم درباره ي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
💢در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبت هاي سيد علي، رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟
⚘@pmsh313
🍀گفتم: بفرماييد.
🍀هادي با همان چهره ي با حيا و دوستداشتني گفت: قبل از ما و شما چند نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد مطرح كنند.
💢بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد💥#عاشق_گمنامي بوده، شما هم سعي كنيد كه ...
🌱فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر او خيلي خوشم آمد.
💢اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري براي برگزاري يادواره ي شهدا و به خصوص يادواره ي شهيد ابراهيم هادي كمك گرفتيم.
#مرگ_بر_آمریکا
@gomnam1311
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پانزدهم
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️
💕 #اهل_كار ۲🍃
✔️راوی:دوستان شهيد
🌷#هادي يك ويژگي بسيار #مثبت داشت. در هر كاري وارد ميشد#كار را به#بهترين_نحو به پايان ميرساند.
⚘@pmsh313
🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد#پايگاه_بسيج شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌#مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
#🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد.
⚘@pmsh313
💢او خيلي زود#كار را ياد گرفت و#كار گچ كاري ساختمان#بسيج، به سرعت و به خوبي انجام شد.
🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌#مسجد در #اردوي_جهادي پيش آمد.
تابستان 1387 بود كه🌷#هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷#سيد_علي_مصطفوي راهي منطقه ي #پيرا_شگفت، اطراف#ياسوج، شد.
🌷#هادي در اردوهاي#جهادي نيز همين ويژگي را داشت.☀️#بيكار_نمي_ماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
🌷@shahidabad313
💢در كارهاي عمراني☀️#خستگي_را_نمي_فهميد. مثل بولدوزر#كار ميكرد. وقتي#كار_عمراني تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول#كار_فرهنگي بودند.
به آنها در زمينه ي#فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت #پخت_غذا ميرفت و...
⚘@pmsh313
💢با آن#بدن_نحيف اما هميشه#اهل_كار و فعاليت بود.🌷#هادي هيچ گاه#احساس_خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان#اردوي_جهادي به#تهران آمديم.
💢فعاليت بچه هاي🕌#مسجد در منطقه ي #پيرا_شگفت مورد #تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچه هاي#جهادي برتر در مراسمي با حضور#رئيس_جمهور #تقدير شود.
💢راهي #سالن_وزارت_كشور شديم. بعد از پايان #مراسم و#تقدير از بچه هاي🕌#مسجد🌷#هادي به سمت#رئيس_جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي#احمدي_نژاد برساند و از دوركمي با ايشان#صحبت كند.
⚘@pmsh313
💢اطراف#رئيس_جمهور شلوغ بود. نفهميدم🌷#هادي چه گفت و چه شد. اما🌷#هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با#رئيس_جمهور، يعني بالاترین #مقام_اجرايي_كشور دست بدهد، اما همينكه دست🌷#هادي به سمت ايشان رفت، آقاي #احمدي_نژاد دست🌷#هادي را بوسيد!
💥رنگ از چهره ي🌷#هادي پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در#خفا باشد و براي كسي#حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @gomnam1311
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊