eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 صحبتهای دلنشین 🔺این فیلم توسط ضبط شده است. 🔹هردو عزیز در نبرد آزادسازی بوکمال به خیل شهدای مدافع حرم شتافتند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
🕊🇮🇷🕊 یادم هست که میگفت: خانوم❤️ من براے #چادرت میروم نکند فردا کسےبه بهانه #جنگ چادر را از سر #نا
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
خاطره ای از 🕊 🌷☘🌷☘ 💠 راوی: پدر شهید بابک نوری 🔹بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در دوره ای که سرباز حفاظت اطلاعات بود ، دوبار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه شدیم.. 🔸امسال پسر بزرگ من در رشت کاندیدای شورای شهر شده بود و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به بابک سپرده بود . 🔹یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست وسط تبلیغات من دیدم که بابک نیست!!! 🔸پرس و جو کردم فهمیدم که رفته . سه روز در مراسم اعتکاف بود و بعد برگشت پیش ما . 🔹من گفتم بابک جان چرا در این موقعیت رفتی اعتکاف ، می‌ماندی سال دیگر می رفتی ، الان کارهای مهمی داشتیم. 🔸گفت نه ؛ اصل برای من همین اعتکاف است، انتخابات و ...فرعیات است ، بعد هم شاید من سال دیگر نباشم که به مراسم اعتکاف برسم... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحوه شهادت 🕊❤️🕊 ♦️یادگاری های شهید در برابر دوربین از آسمان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یک روز قبل اعزامش رفت مسجد و با همه نمازگزاران خداحافظی کرد و حلالیت طلبید.. به همه گفته بود میخواد بره خارج از کشور..! آن موقع همه‌ی مردم فکر میکردند میخواهد برود آلمان، چون من و برادرش خیلی اصرار به رفتنش داشتیم..! اما بابک به جای آلمان، سوریه رو انتخاب کرد😍 روزی که میخواست بره، مادرش خیلی بیتابی میکرد، اما بابک گفت: من خواب حضرت زینب(س) رو دیدم و دیگر نمیتوانم اینجا بمانم و باید بروم سوریه.. اطرافیان بهش گفته بودند چطور میخواهی مادرت رو تنها بگذاری؟ بابک گفته بود: مادر همه ما آنجا در سوریه است من بروم سوریه که بی مادر نمی‌مانم میروم پیش مادر اصلی مان 🌴🌴🌴 @Abolfazlrahchamani
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
👆👆حدیثی بود که همیشه در قلبم وجود داشت از #امام_پنجم(علیه السلام) #شهید_مدافع_حرم🕊❤️ #شهید_بابک_نوری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
👆👆حدیثی بود که همیشه در قلبم وجود داشت از #امام_پنجم(علیه السلام) #شهید_مدافع_حرم🕊❤️ #شهید_بابک_نوری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 صحبتهای دلنشین #شهید_بابک_نوری 🔺این فیلم توسط #شهیدعارف_کایدخورده ضبط شده است. 🔹هردو عزیز در نبرد آزادسازی بوکمال به خیل شهدای مدافع حرم شتافتند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بورسیه آلمان یا#ارشد_حقوق #دانشگاه #تهران یا دفاع از حریم اهل بیت و #شهادت جوان دهه هفتادی #خوشتیپ و #خوشگل و با ایمان... که در عین جوانی با حفظ اعتقاد و دوری از گناه راه ابدی خود را یافت... #شهید_بابک_نوری هریس مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها 🌹 🌹 🌹 #اللهم_عجل_لوليك_الفرج #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم #امام_خامنه_ای #شیعه #امام_علی #سردار_سلیمانی #قاسم_سلیمانی #مدافعین_حرم #مدافعان_حرم #مدافع #ایران #حجاب #عشق 🌹کانال شهدای مظلوم مدافع حرم👇 @shohadaymazlum
شهید بابک‌نوری : 🌺روزی که میخواست برود آمد خانه بعد به گفت که با اعزامم موافقت شده اوهم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد که شاید بابک منصرف شود اما بابک تصمیمش را گرفته بود من حضرت را خواب دبدم دیگر نمیتوانم اینجا بمانم باید بروم سوریه این قضیه رفتنم مال امروز و دیروز نیست .من چندماه است که تصمیمم را گرفته ام. حتی شنیدم که به او گفته اند که چطوری میتوانی مادرت را تنها بگذاری و بروی!! بابک هم گفته همه ما آنجا در سوریه هست من بروم سوریه که بی مادر نمانم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کوچه های عاشقی شبگرد می خواهد رفیق🌸 طاقت و ظرفیتی پُر درد می خواهد رفیق🌸 چون شهیدان در جوانی دست از دنیا بشوی🌸 تَرک لذتهای دنیا ، مَرد می خواهد رفیق ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅ @gomnam1311
خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم،ولی در این دنیای فانی به قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب تو را دارم یا نه؟ 🌷 ว໐iภ ↬ @gomnam1311
💠یک روز ما از سمت واحد خود به ماموریت اعزام شدیم و به علت طولانی شدن زمان آن که با یک شب زمستانی سرد همزمان شده بود  مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت به علت  نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک برویم. 💠 بابک آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم پشت در، لبخندی زد و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم  با سجاده ای  رو به رو شدیم که به سمت قبله و  روی آن کلام الله مجید و زیارت عاشورا بود 💠 تعجب کردم گفتم بابک نماز می خوندی با خنده گفت همینجوری میگن. یه نگاهی که به روی تختش انداختیم با کتاب های مذهبی و درسی زیادی رو به رو شدیم من هم از سر کنجکاوی در حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک نیست، بعد از چند دقیقه با سفره، نانو مقداری غذا امد. 💠گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم نمازم را تمام میکنم. ما به خوردن شام مشغول شدیم و بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم 💠تا آنجایی که مثل پروانه دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد خلاصه شام که تمام شد نماز را خواندیم و آماده ی رفتن به ادامه مسیر که چشممان به آشپزخانه افتاد و با خنده گفتیم: کلک خان برای خودت چی کنار گذاشتی که شام نمیخوری بابک خنده ی ارامی کرد و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخانه شود. 💠ما هم که اصرار او را دیدیم بیشتر برای رفتن به آشپزخانه تحریک می شدیم. خلاصه نتوانست جلوی ما را بگیرد و ما وارد شدم و دیدیم که در آشپزخانه و کابینت چیزی نیست در یخچال را باز کردیم و چیزی جز بطری آب نیافتیم نگاهم به سمت بابک رفت که کمی گونه و گوشهایش سرخ شده بود و خنده اش را از ما می دزدید. 💠این جا بود که متوجه شدیم بابک همان شام را که سهمیه خودش بود برای ما حاضر کرده است. 🌷 @gomnam1311