هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
همسر #شهید:
سال 85 که رفتیم #عقد کنیم یک #دستخطی نوشت و خواست آن
را #امضا کنم. داخل کاغذ نوشته
بود،دلم نمیخواهد یک تار #موی
شما را #نامحرمی ببیند
من هم امضا کردم.
#شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلنگــــــــــر🔔🔔
💢 #شهید یعنی شاهد
یعنی آنکه به مقام شهادت🌷 رسیده است...
یعنی شاهد و گواه #خدا...
💢وقتی می گوییم شهید
ناخودآگاه یاد پیشانی شکسته ای💔 می افتیم که رد #خون از لابه لای سربندی خونی به روی گونه اش آمده بود...
💢یاد شب بیداری ها و #نماز_شب های در خلوت در دل شب 🌙... همان نیمه شب هایی که همه ما خوابیده ایم😴!...
💢شهید یعنی آنکه #سرّ_دل می فهمد و...
رموز عشقبازی💞 با خدا و رسم بازیچه گرفتن این دنیا🌎 را دریافته است!...
💢یعنی آنکس که دریافته در مسیر دنیا پایش👣 را روی کدامین سنگ چین جاده بگذارد تا #نلغزد... کسی که دلبستگی هایش💞 به این دنیا، از جنس چسبیدن های #غفلت انگیز ما نیست🚫!...
💢آنکه راز سینه سوخته شقایق🌸 را فهمید و شقایق وار زندگی کرد!...
#کوتاه_وعاشق!
💢شهید یعنی آنکه عروس دنیا👰 نتواند با همه دلفریبی هایش🚫، او را پایبند دنیا کند و او را پای سفره #عقد ماندن، بنشاند...
💢یعنی کسی که #مرگ و حیات، خواب و بیداری و همه مفاهیم را طور دیگری درک💥 می کند و می بیند👀! ...
⚡️اما..
💢هنوز جسمشان هست و #زنده_اند...
کسانی که چشمانشان با خواب😴 بیگانه شده؛ مثل همان شب های #عملیات!...
💢کسانی که رنج را عشقبازی❤️ با معشوق می دانند و سرفه های خشک و نفس گیرشان😪، کاسه کاسه عفونت خارج شده از زخم بسترشان،را #طور_دیگری معنا می کنند!...
کسانی که #هر_روز شهید می شوند🕊!...
💢و ما در دست گردباد🌪 این روزگار و عصر سرعت... در دست مرداب غفلت های #زودگذر و لذت های شهوتناک🔞 بی پایان!لابه لای #سیم_خاردار مشغله ها و دویدن ها ...
در خود گم شده ایم😔...!
💢و یادمان نمی افتد؛ نوشته سردار شهیدان اهل قلم، #شهید_آوینی را که نوشت: پندار ما این است که شهدا🌷 رفته اند و ما مانده ایم!
⚡️اما حقیقت آن است که زمان⌛️، ما را با خود برده است و #شهدا مانده اند!...
💢گاهی تعداد اندکی از آدم ها هم بدون جنگ و جهاد ظاهری💫، شهید می شوند🕊؛ یعنی گواه الهی... یعنی چشم بیدار و #قلب_آگاه!...
♨️خدایا!
#ما_راهم_به_شهادت_برسان!...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیدقدیرسرلک نماز اول وقت روترک نمی کرد، حتی روز #عقد همه دنبالش بودن که رفته بود #مسجد
بیشتر دنبال امربه معروف جوانان بودو به بسیج و #هیئت تشویقشون میکرد، وهرسال خونه ش رو #دراختیار هیئت میگذاشت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
همسر #شهید:
سال 85 که رفتیم #عقد کنیم یک #دستخطی نوشت و خواست آن
را #امضا کنم. داخل کاغذ نوشته
بود،دلم نمیخواهد یک تار #موی
شما را #نامحرمی ببیند
من هم امضا کردم.
#شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4⃣2⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷شهید رسول پورمراد، ۲۶ اسفند ماه سال ۶۷ در #تاکستان متولد شد دارای ۴ برادر و ۴ خواهر. چند ماهی بود که با دخترعمه ۱۹ ساله اش #عقد کرده و قرار بود بعد از بازگشت از سوریه مراسم عروسی نیز برگزار شود که آسمانی شد.
🌷او تحصیلات خود را تا مقطع #مهندسی_برق سپری کرد و ۲۰ مهر ماه سال 94 به درجه رفیع #شهادت نایل شد. او اولین شهید مدافع حرم استان #قزوین به شمار می آید.
#خواهرشهید :
🌷هر زمان که تماس می گرفت برای اینکه ما #نگران نشویم می گفت اوضاع در آنجا خوب است و جای نگرانی نیست. برادر شهیدم می گفت هر زمان که دلش برای ایران و خانواده اش تنگ می شود به زیارت #حضرت_زینب(س) می رود و نائیب الزیاره ما نیز می شود.
🔰از توصیه های شهید و نکاتی که همیشه برایشان دغدغه بود:
🌷به محرم و نامحرم بسیار اهمیت می داد و به دختران و بانوان فامیل و دوست توصیه می کرد در معرض نگاه و دید #نامحرم قرار نگیریم.
🌷می گفت اگر من هم نبودم #دعای_ندبه را ترک نکنید و باشکوه آن را برگزار کنید.
توصیه همیشگی شهید این بود که قدردان #شهدا باشیم و به خانواده آنها احترام بگذاریم.
#شهید_رسول_پورمراد🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهدا
🔰قبل از شروع مراسم #عقد، علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس خانم😇 هرچه از خدا بخواهد، #اجابتش حتمی است👌 گفتم چه آرزویی داری⁉️
🔰درحالی که چشمان مهربانش😍 را به زمین دوخته بود، گفت: اگر #علاقه ای به من دارید و به خوشبختی💖 من می اندیشید لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید.
🔰از این جمله تنم لرزید💓 چنین آرزویی برای یک عروس در #استثنایی_ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود😔 سعی کردم طفره بروم؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم✅
🔰هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت🌷 کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک😢 نگاهم را به علی دوختم، آثار #خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
🔰مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیتالله_مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و داماد🌷 و آیت الله مدنی همه به فیض شهادت🕊 نائل شدند
#سردارشهید_علی_تجلایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده #عروس باید برایت بخرند.
🌷خلاصه با هم برای #خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا #حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...
🌷هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید #امام_زمان(عج) امشب #ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، #منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🚨بهترین فرد در کره زمین برای رهبری
💠 [بعد از فوت حضرت امام ره] قرار شد که آقایان در مبحث #رهبری_آینده ، در #مجلس صحبت هایشان را شروع کنند ، خیلی ها به هم نگاه میکردند ولی هیچکس شروع نکرد. اولین نفری که شروع کرد صحبت را و اصطلاحاً حق مطلب را ادا کرد ، آقای #خلخالی بود. آقای خلخالی گفتند: من یک مطلبی را می خواهم بگویم این مطلب را تکلیف میدانم. آقای #مشکینی هم بلندگوی ایشان را باز کردند. آقای خلخالی صحبتشان را این طور شروع کردند: من چند وقت پیش برای #عقد دخترم رفتم خدمت #امام. خدمت امام که رسیدم تا #عروس و اینها بازرسی بشوند بیایند داخل ، چند دقیقه طول کشید ، امام نشسته بودند ، من هم چیزی برای گفتن نداشتم. از امام سوال کردم: الان که #قائم_مقام رهبری با این شرایط، #عزل شده و با توجه به #بیماری شما ، نظر خاصی روی کسی ندارید؟
ایشان به من نگاه کردند و گفتند: مگر میشود من نظر خاصی نداشته باشم؟ مگر میشود من نظرم را نگفته باشم؟ من به #احمدآقا و آقای #هاشمی #بارها گفتهام. نمیدانم چرا این ها #تعلل میکنند! به نظر من هیچ کس در روی #کره_زمین برای رهبری، از #آسیدعلیآقا بهتر نیست. به شما هم گفتم از آسید علی آقا بهتر نیست.
📚 ماه در آینه ، ص ۱۳۸
🆔 @sireh_agha