eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معبر عشق
🍃قو علی خدمتک جوارحی مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول شنای زورخانه ای بود. بچه های داخل گود چندسری عوض شدند اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود. پیرمردی بالای سکو بود و به ورزشکار ها نگاه می کرد. پیش یکی از رفقا رفت و پرسید:«آقا این جوون کیه؟!» شخص‌جواب داد: «چطورمگه؟!» پیرمرد گفت: «من که وارد شدم ایشان داشت شنا می رفت. من با تسبیح شنارفتنش را شمردم. تاالان هفت دور تسبیح رفته یعنی هفتصدتا. تورو خدا بیارش بالا الان حالش بد میشه.» ورزش که تمام شد، ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی کرد، انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته. ابراهیم این کارهارا برای قوی شدن انجام می داد. همیشه می گفت: «برای خدمت به خدا و بندگانش باید بدنی قوی داشته باشیم.» و همیشه دعا می کرد:«خدایا بدنم را برای خدمت به خودت قوی کن...» ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
هدایت شده از معبر عشق
🍃خدا، نه مردم ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز به جای باربر، کارتن های بزرگ اجناس را روی دوشش در بازار جابه جا می کرد. یکی از رفقا اورا دید و گفت:«آقا ابرام برا شما زشته، این کار باربرهاست نه شما‌.» ابراهیم لبخندی زد و گفت: «کار که عیب نیست، بیکاری عیبه. این کار برا خودم خوبه. مطمئن میشم که هیچی نیستم و جلوی غرورم رو میگیره.» آن مرد دوباره گفت: «اگه کسی شمارو اینطور ببینه خوب نیست. شما ورزشکاری و خیلیا میشناسنت.» ابراهیم خندید و گفت: «ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تورو دید خوشش بیاد، نه مردم.» ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
هدایت شده از معبر عشق
🍃نماز ابراهیم به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. هرکجا که بود و هرکاری که داشت، موقع اذان باصدای بلند اذان می گفت و بعداز اذان همه را به نمازجماعت دعوت می کرد. رفتار او همه را یاد جمله شهید رجائی می انداخت که می فرمودند: «به نماز نگویبد که کار دارم، به کار بگویید وقت نماز است.» ابراهیم حتی قبل از انقلاب هم نمازصبح را در مسجد و به جماعت می خواند و از این رفت و آمدهای مستمر به مسجد با افراد زیادی رفیق می شد و چیزهای زیادی یاد می داد و یاد می گرفت. در زورخانه هم حتی اگر وسط مسابقه یا تمرین بودند، باشنیدن اذان ورزش را قطع می کرد و نماز را برپا می کرد. بارها در مسیر جبهه زمانیکه هنگام اذان می شد، ماشین هارا نگه می داشت و اذان می گفت و در همان جاده به جماعت نماز می خواندند. ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
هدایت شده از معبر عشق
🍃رهبر یکی از عملیات های مهم غرب کشور انجام شده بود و قرار شد رزمندگان آن عملیات به دیدار امام بروند. ابراهیم درآن عملیات حضور داشت اما به تهران نیامد. یکی از رفقا پرسید: «شما چرا نرفتی؟!» ابراهیم گفت: «نمیشه همه جبهه رو خالی کنند. همه رفتند، باید چند نفری می ماندند.» رفیقش که از علاقه شدید او به امام خبر داشت دوباره پرسید: «واقعا به این دلیل نرفتی؟!» ابراهیم مکثی کرد و گفت: «ما رهبر رو برا دیدن و مشاهده کردن نمی خوایم. رهبر رو می خوایم برای اطاعت کردن. من اگه نتونستم رهبرم رو ببینم مهم نیست، مهم اینه که مطیع فرمانش باشم و از من راضی باشه.» ابراهیم در مورد ولایت فقیه خیلی حساس بود و همه را با دلایل محکم قانع می کرد. هروقت پیامی از امام پخش می شد با دل و جان گوش می‌کرد و می گفت: «اگر دنیا و آخرت رو می خوایم، باید به حرفهای امام عمل کنیم.» ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
🍃خصلت خوب ابراهیم ازکارهای خودش حرفی نمیزد مگر جایی که لازم به آموزش و گفتن بود. یکبار بحث در رابطه باکشتی بود که ابراهیم گفت: «وقتی برای کشتی می رفتم همیشه با وضو بودم و همیشه هم قبل کشتی دورکعت نمازمستحبی می خواندم که یک وقت توی مسابقه حال کسی را نگیرم.» هرجا بحث به غیبت می کشید سریع مطلب را عوض می کرد و یا مرتب می گفت صلوات بفرست. او از کسی بد نمی گفت مگر برای اصلاحش. هیچوقت هم لباس تنگ و آستین کوتاه نمی پوشید و بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که علتش را می پرسیدند می گفت: «این کارا برای نفس آدم لازمه.» یکی دیگر از صفات او دوری از نامحرم بود. هروقت چشمانش به نامحرمی میفتاد خودش را تنبیه می کرد و اگر قرار بود با نامحرمی صحبت کند سرش را بالا نمی آورد. به قول دوستانش: «ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!!» و ابراهیم واقعا چه زیبا به عمق حدیث نورانی امام باقر پی برده بود که می فرمایند: «سخن گفتن با نامحرم تیری از تیرهای شیطان است.» ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
🍃 تصادف نزدیک صبح بود که ابراهیم با لباس خونی وارد خانه شد. بی سر و صدا لباسهایش را عوض کرد و رفت طبقه بالا که بخوابد. چند دقیقه بعد مادر رفیقش محمد، به دم خانه شان آمد و گفت: «این ابراهیم مگه همسن پسرمنه؟! دیشب پسرم رو ما موتور برده بیرون و تصادف کردند و پاش رو شکونده!» بعد ادامه داد: «ببین خانم، من پسرم رو بردم بهترین دبیرستان و نمی خوام با آدمایی مثل پسرشما رفت و آمد کنه.» مادر ابراهیم که خیلی ناراحت شده بود، حسابی معذرت خواهی کرد و زن همسایه رفت. عباس سریع رفت طبقه بالا و به ابراهیم گفت: «داداش چیکار کردی؟! رفتی تصادف کردی؟!» ابراهیم با تعجب پرسید: «تصادف؟! چی میگی؟؟» عباس ادامه داد: «مگه نشنیدی مادر محمد دم در داد و بیداد می کرد؟؟» ابراهیم کمی فکر کرد و گفت:«خب، خداروشکر. چیز مهمی نیست.» عصر همان روز بود که مادر و پدر محمد با جعبه گل و شیرینی امدند دم در خانه. مادرمحمد یک بند عذرخواهی می کرد و می گفت شرمنده ام. مادرابراهیم متعجب پرسید: «حاج خانم، نه به حرفهابی صبح شما نه به کارای حالای شما!!» مادرمحمدگفت: «حاج خانم من شرمندم زود قضاوت کردم. بچه های بسیج دیشب مشغول بازرسی بودن که دست محمدمیره رو ماشه و یه تیر میزنه به پای خودش. آقا ابراهیم میاد و سریع میبردش بیمارستان. بچه های محل هم برای اینکه ما ناراحت نشیم گفتن با ابراهیم تصادف کردن.» ابراهیم در تمام مدت در گوشه اتاق نشسته بود و صدایشان را می شنید اما نه صبح که برای شکایت و نه عصر که برای تشکر آمدند خودش را نشان نداد و فقط به خانواده گفت که چیز مهمی نیست تا خیالشان راحت شود. او خوب می دانست کاری که برای رضای خداست گفتن ندارد و در راه جلب رضایت خدا باید به حرفهای مردم بی توجه بود. ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
🍃توفیق خدمت با عصای زیر بغل در کوچه راه می رفت. چنددفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پاین انداخت. یکی از رفقا اورا دید و پرسید: «آقا ابرام چیزی شده؟!» اول از جواب دادن طفره می رفت تا اینکه با اصرار رفیقش گفت: «هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به من مراجعه می کرد و هرطور شده مشکلش رو حل می کردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده. می ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو از من گرفته باشه.» ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱ @mabar_eshgh
📚 :😍❤️ «کتاب جایگزین ندارد. با این که لوازم رسانه‌ای متعددی اضافه شده، هیچکدام جای کتاب را نمی‌گیرد.» @gomnam1311