✨نشر به مناسبت سالگرد شهادت🕊
📚موضوع مرتبط:
#شهید_محمد_حسن_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
#عکس_نوشته
🗓مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#08_27
#martyr
#jihad
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀@gomnam1311
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
✨با لباس خاکی و موهای به هم ریخته وارد خانه شد . در را که بست لبخند زد 😊و سلام کرد . جلو رفتم و نگاهی👀 به چشمانش که از خستگی و بی خوابی قرمز شده بود ، انداختم . دلم برای خستگی اش سوخت اما آن قدر دلتنگش💞 بودم که نتوانستم اخم نکنم و راحت از گله و شکایت بگذرم .
_ تو چرا این قدر دیر به دیر به من سر می زنی ؟ 🤔
سرش را زیر انداخت و مانند آدم های خطاکار ریشش را خاراند .🌸
_ آخه پیش زن های دیگه ام بودم .
خشکم زد 😳و با بهت نگاهش کردم . می دانستم مهدی اهلش نیست اما حرف زن همسایه که می گفت چرا آقای زین الدین مثل خیلی از فرمانده ها مرخصی نمی گیرد و به دیدنت نمی آید ، در سرم وول می خورد و نمی گذاشت درست فکر کنم . زن دیگر ؟ زن های دیگر ؟ اگر راست می گفت من می مردم . با صدایی لرزان پرسیدم یعنی چی ؟😢
همان طور که سرش پائین بود از بالای چشمانش 🙄نگاهم کرد .
_ نمی دونستی من چهارتا زن دارم ؟🤭
با چشمان ریز شده در صورتش دقیق شدم . گوشه ی چشمانش چین افتاده بود و این نشان می داد دارد به سختی جلوی خودش را می گیرد که نخندد😂 و دزدیدن نگاهش از من فقط این معنی را داشت که اگر به من نگاه می کرد حتما لو می رفت . چیزی نگفتم و فقط نگاهش کردم . سرش را بالا آورد و مهربان نگاهم کرد.
_ جدی می گم. من اول با سپاه ازدواج کردم، بعد با جبهه، بعد با شهادت، آخرش هم با تو .☺️😍
چشم غره ای رفتم نه به خاطر شوخی اش که داشت مرا می کشت . فقط به خاطر این که مرا آخر و بعد از شهادت انتخاب کرده بود . من قبل ، همراه و بعد از شهادت باید زنش می بودم و هیچوقت رهایش نمی کردم .🕊
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
🗓 مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#08_27
#jihad
#martyr
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀ #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
❀ @masirshahid
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ