میگفت...
اگرکسۍراپیدانکردۍکہتورادوست
داشتہباشد،
یادتنرودکہ«خدا»بہاندازهتمام
کسانۍکہدوستتندارند،
دوستتدارد..
#خداےمن
#شرح_دل
🌱| @gomnam313
میگفت هر وقت گناه کردی و پشیمون
شدی و ناامید که نکنه خدا نبخشه،
این سوال رواز خودت بپرس:
گناه من بزرگ تر یا رحمت خدا؟!
#خداےمن
🌱| @gomnam313
بابا جانمان حضرتعلی فرمودند
هــر گاه مشــکـلی در کــار دین یا
دنیا برایــت رخ داد ،دســتها را
به سوی آســمان بلند کن و۷ بار
بگو “یا الله”بعد حاجت را بخواه
*ختوم و اذکار
#پندانـــــــهـــ
🌱| @gomnam313
•『🌱』•
.
حاجقاسمیهجاتوی
وصیتنامشونمیگن؛
خدایاوحشتهمہے
وجودمرافراگرفتہاست'
منقادربہمھارِ
نفسِخودنیستݥـ
رسوایمنڪن! :)
#وصـیتنامہ💔
🌱| @gomnam313
#حلاوت_خدمت
حلاوت خدمت
✏️۳
زمانی درحرم مطهر امام رضا علیه السلام وظیفه داشتیم غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم.
شبی با خادم یکی از مساجد پایین شهر مشهد ، تماس گرفته و به او گفتم :
《 امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص ، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم . آماده همکاری با ما باش . 》
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ؛
با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند؛ مواجه شدیم ؛
به طوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم .
خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است ؟!
گفت :
《حواسم نبود در بلندگو اعلام کردم ؛ امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد کاری از دستم بر نمی آید.》
تصمیم به برگشت داشتیم ؛
که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی ، نظرم را جلب کرد ؛
از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم ، از خود امام رضا علیه السلام مدد خواستم و گفتم :
《آقا جان خودت راه حلی ارائه بده که بتوانیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم ؛
و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ؛ دست خالی برنگردند ؛
همان لحظه ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند ، از خادم محله بپرسم لات این محله چه کسی است؟
از خادم مسجد پرسیدم :
《 لات این محله چه کسی است ؟》
او با تعجب پرسید :
《 برای چی؟! 》
گفتم :
《 کارش دارم.》
گفت:
《اسمش جعفر پلنگه》
گفتم
《 بگو بیاد 》به او تلفن زد .
قرار شد تا نیم ساعت دیگر خودش را برساند . منتظرش ماندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز ، با موتور آمد .
سلام کرد و گفت :
《 فرمایش ؟ 》
گفتم :
《 ما از حرم مطهر امام رضا علیه السلام آمدیم و غذای متبرک آوردیم ؛ حال نمی دانیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشوند؛
از شما می خواهیم در این کار کمکمان کنی . جعفر گفت :
《 با کمال میل ، نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم ؛ چشم .》
به بقیه خدام گفتم :
《ماشین غذا رو تحویل جعفر بدهید و به او کمک کنید تا غذاها را تقسیم کند.》 جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش از آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد .
گفتم :
《چهار تا غذاهم به خودش و خانواده اش بدهید .》
بعد از اتمام کار ، به من گفت :
《 شماره تلفنت را به من میدهی؟》
همکاران با اشاره گفتند:
《 این کار را نکن ، برایت دردسر درست می کند》.
با کمال میل شماره را به او دادم و رفتیم .
ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت و گفت :《جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم .》
به دفتر کاری ام در حرم آمد .
آنجا به من گفت:
《من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم 》
. با تعجب گفتم :
《 بله؟ 》
گفت :
《من هم روزهای پنج شنبه می آیم حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها می چرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری کرده و سرجاهایشان می گذارم و برمی گردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت می دانم و اتفاقا همان روز در راه برگشت ، به درب مهمانسرا که رسیدم ؛
به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم :
می شود امروز غذای متبرکی از حرمتان برای خواهر بیمارم ببرم؟
وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت :
آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو ! نا امید شدم و خواستم به خانه برگردم ؛
پشت سرم ، آن خادم به همکارش گفت:
مواظبش باشید جیب مردم را نزند .
هنگامی که این را شنیدم به او گفتم :
خدایا توبه ، من جیب بُر نیستم ؛
دلم شکست و تا بست نواب گریه کردم ؛
به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمی آیم و خداحافظ .
ناگهان گوشیم زنگ زد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند ؛
با ترس و لرز که من جیب بُری نکردم ؛
چه زود گزارش دادند و احضارم کردند !
پیش شما آمدم .
حالا آمده ام بگویم :
امام رضا علیه السلام چقدر مهربانند ؛
یک غذا می خواستم ؛
ولی به من یک ماشین غذا دادند ؛ و به جای یکی ، چهارتا غذا برای خانواده ام بردم .》
♦️ #عضو_شوید 👈 گمنام_313
طرفبایكموتورگازیآمد
جلویدرمسجد..🛵°
سلامکرد✋🏾°
جوابشرابابیاعتناییدادم..
دستانشروغنےبودوسیاه..😑°
خواستموتورُهمانجلو
ببنددبهیكستون،نگذاشتم..
گفتم:
«اینجانمیشهببندیعمۅ..!»🚫°
بانگرانےساعتمرانگاهکردم؛
دوبارهخیرهشدمبهسرکوچه..😕°
سه،چهاردقیقهگذشتو
بازهمخبرینشد. پیشخودمگفتم:
«مردمرودیگهبیشترازایننمیشهنگه
داشت؛خوبهبرمبهمسئولپایگاهبگمتا
یكفکریبکنیم.»🤦🏻♂°
یكدفعهدیدمبلندگویمسجدروشن
شدوجمعیتصلواتفرستادند!🗣°
مجریگفت:
«نمازگزارانعزیزدرخدمتفرماندهبزرگ
جنگحاجعبدالحسینبرونسےهستیمکهبه
خاطرخرابیموتورشانکمےباتأخیررسیدهاند..🎤°»
#شهیدعبدالحسینبرونسی🌱
🌱| @gomnam313
"عُجب"خیلیبداَست.
هرچقدرهمخوبهستی،
هرکھ را دیدی
بگواین از منبھتر اَست:)
حتیهروئینیرا همدر کوچهدیدی،
بگو شاید اوعاقبتبخیر شود،منبدبخت!
+پناهببریمبھخدا:)♥️
یااَللھ!
#آیتاللهمجتهدیتھرانی✨•|
#بهخودمونبیایم!
♦️ #عضو_شوید 👈 گمنام_313
یہجـآیی . . .
انگآرخـدآیوآشدرگوشـتمیگہ
"إنّۍأنارَبٌّڪ"
خـدآٺمنم،بیخیآلبقیہ(:🙃❤️
🌱| @gomnam313
#تلنگر اولبهخودم(:
توفضایمجازیکـھماشاءاللـھ
بچـھحزباللھےو
فدایـےرهبروافسرجنگنرمزیاده...
اماتوفضایواقعـےنمازصبحپر..!💔
نمازکـھردبشـھوقبولنشـھ،
همـھاعمالتردمیشہ
رفیق..!🙂🖐🏽
#حواسمونهست؟
🌱| @gomnam313
{اگر کسی به این باور برسد
که غیر از " خدا "
به کسی احتیاج ندارد
خداوند هم او را
به غیر خودش محتاج نخواهد کرد.}
#وخداییکهبهشدتکافیست!🎢
#اَلَیسَاللهُبِکافٍعَبدَه؟!⛱
#آیه_گرافی
🌱| @gomnam313
#خاطره🍃
🔹یکی از همخدمتی های اهل سنت سربازی #شهیدحججی با من تماس گرفت و گفت:
کمد لباس #محسن کتابخانه پادگان ما بود...
🔸به قدری به سربازان کتاب می داد که پادگان به او اعتراض کرد.
🔹دوست #شهیدحججی درباره علاقه این شهید به کتاب بیان داشت:
#محسن در نمایشگاه کتاب📚 دفاع مقدی با همسرش آشنا شد و اولین هدیه ای که به او داد کتاب«طوفان دیگری در راه است» بود و همسر #محسن هم کتاب«سرباز سال های ابری» را به او هدیه داد.❤️
نقل از #حمیدخلیلی_دوست_شهید❣
#مدافع_حرم_شهید_محسن_حججی❣
🌱| @gomnam313
---🌿---
👤٬٬ ابوذر از حضرتمحمد{ص}
+پُــرسید :
یا رسولالله! غیبتچیست؟!
🧡٬٬حضرتمحمد{ص}پاسخدادند :
«حرفیدربارهشخصیغائببزنی..
کهبدشبیایدو ناراحتشود!
☘٬٬ ابوذر گفت :
💡٬٬ اگر عیبیدر او باشد و من همان،
عیب را بگویم،چطور؟!
♥️٬٬ پیامبر خدا فرمودند :
🔥٬٬غیبتایناستکهشما،عیبیکه
در اوهستبگویی.
اگر عیبینبود،کهدیگر غیبتنیست؛
- تهمتاست! •🌪•
| #حدیثـ_دلـ❤️
🌱| @gomnam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
💠 #استاد_عالی
دلیل اینکه خدا نعمت های بیشتری
به ما نمیده چیه؟؟🤔
♦️ #پیشنهاد_دانلود
♦️ #عضو_شوید 👈 گمنام_313
#صرفاجھتاطلاع . .
کارجھادییعنۍقدماًوقلماً
ومالاًوجاناًواهلاًبیایتـومیدون
اینقدرپاۍکاروامـاموانقلابت
وایسۍتابخرنتو ببرنت . . (:
🌱| @gomnam313
#تلنگر_تفکر
از خیاطی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟
گفت: دوختن پارگی های روح با نخ توبه !!
از باغبانی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟
گفت: کاشت بذر عشق در زمین دلها، زیر نور ایمان !!
از باستان شناسی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟
گفت: کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون !!
از آیینه فروشی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟
گفت: زدودن غبار آیینه دل با شیشه پاک کن توکل !!
از میوه فروشی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟
گفت: دست چین خوبی ها در صندوقچه دل !!
«بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم»🌸
♦️ #عضو_شوید 👈 گمنام_313
🌸🍃 #داستان_کوتاه
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم.
دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!
و این یعنی عشق...
"دعا کنیم فقط خدا دستمونو بگیره"🌸
♦️ #عضو_شوید 👈 گمنام_313
از گره های بیشمار زندگی گله نکن
آن بافنده ی آفریننده می داند
حاصلِ صبر بر این گره ها
فرشی گران بها خواهد شد...🌸
🌱| @gomnam313
بهجایاینکهانقدرنگرانولنتاینباشید
سعیکنیدکهیکآدمدرستروانتخابکنید چوناینطوریهرروزبراتونروزعشقخواهدبود❤️
:)
🌱| @gomnam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قانون زوجهای موفق
🌷❤️
یَامُجِیبَ نِداءِ یُونُسَ فِی الظُّلُماتِ
ای پاسخ دهنده به ندای یونس
در دلِ تاریکی ها ..
#خداےمن
#دعای_مشلول