هدایت شده از محمدجوادمنوچهری«گیدا»
همیشه بین سرها من اگر سر داشتم بانو
علی بودم که با خود جام کوثر داشتم بانو
حریف من غم عالم نمی شد با وجود تو
یکی بودی ولی انگار لشکر داشتم بانو
که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟
منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو
پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو
برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو
شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم
از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو
به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار
اگرچه تا شهادت ،داغ از در داشتم بانو
هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم
غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو
#محمدجواد_منوچهری
#یافاطمهاشفعیلناعندالله
#یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
@gida13
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلسّلامُ عَلَیكِ یا فاطِمةالزهراء)
#سلالهی_رحمت
آیا تو ای سلالهی رحمت! چه آیتی
کِه دختر رسولی و ، مام امامتی ؟
از فرش تا به عرش تورا گفتگو کنند
ای کوثری که همسر شاه ولایتی!...
ای ماهِ شبفروزِ دل و دیدهی نبی
کِه رشک اخترانی و برج سعادتی
ای اسوهی عِفاف و شرافت که در جهان
اسطورهی وفا و حیا و نجابتی ـ
مام جهان ز زادن تو غَرّه بر خود است
ای قامتت بلند ز عفت، قیامتی!!!
بر مادران، تو مرجع و بر بانوان، دلیل
چون مظهر شکوهی و ، مهد هدایتی
داری مقام «اُمّابیها»یی از رسول
ای مادر پدر که تو او را حمایتی
ای غمگسار و یار علی که به روزگار
آیینهی تمام نمای صلابتی ـ
ای نوبهار حُسن و ملاحت! که در جهان
«زیباترین شکوفهی باغ رسالتی»
«لولاك» را به وصف تو فرموده کردگار
ای کوثری! که معنی قرآن و عترتی
مدیون توست آنکه ندانست قدر تو
ای مظهر وداد، که نصّ مروّتی!
گویم هرآنچه را به مدیحت چو قطرهای ست
از بحر بیکران که فزون از عبارتی!
(ساقی) چگونه وصف تو گوید درین غزل
ای راز سر به مُهر خدا ، بی نهایتی!!!...
این بس مقام تو که ز دادار لایزال
بر شیعیان، شفیعهی روز قیامتی .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
از داغت ای بهانه خلقت ،جهان گریست
چشم فلک ،ز ماتم تو بی امان گریست
شد قامتت خمیده، اگر از غم پدر
بر قامت کمان تو ، پیر و جوان گریست
هجده بهارِ عمر تو، یک باره شد خزان
بر کُوتهی عمر تو، حتی خزان گریست
قَدرت غریب مانده چو قبرت به روزگار
بر بی کسیّ و غربت تو، یک جهان گریست
از ماجرای کوچه و سیلی به اشک و آه
هر کس شنید قصّه تو، بی گمان گریست
سیلی چو زد بروی تو ابلیس سیرتی
دیوار هم به ناله در آمد ، زجان گریست
زخم دل حسن که مداوا نشد به اشک
تا آخرین نفس ز غمت بی امان گریست
از گریه های روز و شبت در غم پدر
ابر بهار ناله زد و آسمان گریست
از کینه سوخت اهل سقیفه سرای تو
آتش ز شرم فتنه اهریمنان گریست
وقتی که سوخت چادرت ای کوثر علی
احمد ز جور امّت خود ، در جنان گریست
بر جسم ناتوانِ تو و زخم سینه ات
شرمنده گشت میخ در و خونفشان گریست
شد غنچه ات ورق ورق ای باغ عاطفه
از داغ این مصیبت تو باغبان گریست
آن شب که دفن کرد تو را دست آفتاب
چشم زمین به غربتِ شاه زمان گریست
چشم " شقایق" از غم لاله بخون نشست
هر شب بیاد آن حرم بی نشان گریست
حمید رضازاده" شقایق"
کرمان ۱۴۰۳/۹/۱
https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh/#
زبانحال امیر المومنین ع در فراق حضرت زهرا س
یا فاطمه رفتی و حیدر شد عزادار
از داغ جانسوزت حسن گردیده بیمار
اشک یتیمانت زده آتش بجانم
هر شب حسینت می شود با ناله بیدار
میمیرم از غصّه که بعد از رفتن تو
با سنّ کم زینب شده اینجا پرستار
ای تکیه گاه روزهای سخت غربت
همسنگر و یار علی در روز پیکار
با رفتنت خاموش شد شهر مدینه
رفتی و تنها مانده ام با درد بسیار
با چاه می گویم شبانه درد دل را
بعد از تو در دنیا ندارم یار و غمخوار
کو محرم رازی که گویم شرح داغت
ای سینه ی بشکسته ات گویای اسرار
از داغ محسن پشت در خون گریه کردی
وز داغ تو خون می چکد از چشم مسمار
وقتی که افتادی ز پا در پشت ان در
دست مرا بستند این قوم ستمکار
بالَت شکست و پر زدی تا بیکرانها
اما علی مانده اسیر دست اشرار
هر شب کنار قبرت ای آرام جانم
گریم بیاد خاطرات درب و دیوار
بغضی مثال استخوان در حلق مانده
در دیده دارم از جفای دشمنان خار
بغض علی بی تو شکسته توی سینه
آرام می گریم ولی با چشم خونبار
پر پر شده دشت " شقایق" از غم تو
ای یاس پر پر گشته در پائیز گلزار
حمید رضازاده " شقایق"
کرمان ۱۴۰۳/۹/۷
https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh/#
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
🏴 مسمار قد خمیده ...
خانه شد روی سرم آوار بعد از رفتنت
کشت ما را این در و دیوار بعد از رفتنت
ای شب قدر علی! قدر تو را نشناختند
مانده بر جا حسرت بسیار بعد از رفتنت
آه و نفرین بر کسی که نور چشمم را گرفت
هست دنیا پیش چشمم تار بعد از رفتنت
فاطمه جان! یک تنه بودی برایم یک سپاه
لشکر از کف دادهام انگار بعد از رفتنت
مردم از جانبازیت دارند صحبت میکنند
در میان کوچه و بازار بعد از رفتنت
خواب راحت رفته از چشمان زینب فاطمه
نیمه شبها میشود بیدار بعد از رفتنت
داغ سنگینت نه تنها پشت حیدر را شکست
خم شده حتی قد مسمار بعد از رفتنت
خاطراتی که در این نُه سال با هم داشتیم
روز و شب هی میشود تکرار بعد از رفتنت
یاد تو دائم میافتم فاطمه، بیاختیار
بردهام نام تو را صدبار بعد از رفتنت
قاتلانت گفتهاند از غصهْ زهرا درگذشت!
جرم خود را میکنند انکار بعد از رفتنت
فاطمه! چیزی نگفتی، فضه هم حرفی نزد
همچنان ناگفته است اسرار بعد از رفتنت
کشتن تو ابتدای ظلم بر آل علی است
وای از این قوم جنایتکار بعد از رفتنت
شعر: آرش براری
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#امام_زمان_عج_الله
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
اَلْغَوْثُ اَلْاَمان ، یا صاحِبَ الزَّمان
خلق جهان همه چشم انتظار تو
مولا بیا بیا جان ها نثار تو
دارد شمـــــیم حق باغ و بهار تو
آیا شـــود که من باشم کنار تو
بینــــم رخ تو را ، ای صبح عاشقان
اَلْغَوْثُ اَلْاَمان ، یا صاحِبَ الزَّمان
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
ای حجَّـــت خدا آقای من تویی
من بنده ام ولی مولای من تویی
در وقت سختی ام آوای من تویی
خونین جگر منم نجوای من تویی
باشم ز هجـــر تو ، مانند گل خزام
اَلْغَوْثُ اَلْاَمان ، یا صاحِبَ الزّمان
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بنگر ز عاشقان قلب شکسته را
وا کن به روی من درهــای بسته را
دادم بسوی تو چشمان خسته را
بنگر تو عاشقِ در غم نشسته را
ای که ز هجر تو ، اشـکم بود روان
اَلْغَوْثُ اَلْاَمان ، یا صاحِب الزَّمان
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بنما نظر که ما دلدار حیدریم
ســـــــربازِ رهرو ســـردار خیبریم
ما جمله عاشقِ آل پیمبـــــــــریم
یعنی که سائلِ زهرای اطهریم
چشمان ما همه ، باشد بسویتان
اَلْغَوْثُ اَلْاَمان ، یا صاحِب الزَّمان
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر: حاج محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#سینه_زنی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
ماهِ بی نشانه
ای بانوی پهلو شکـــــــــــــــــسته زهرا
بنگر علی در غم نشســــــــــــته زهرا
بستی دو چشم خود به روی حیدر
شد رشته ی قلبــــــم گسسته زهرا
از داغ تو آه از جگــــــــــــــــــر کشیدم
فریاد طفـــــــــــــلان تو را شـــــــــنیدم
وقتی که می شُســــــتم تو را شبانه
روی تو نیلی گشــــــــته بود و دیدم
ای وســــــــعت داغ تو بی کــــــــــرانه
با من چه کـــــرده از غمـــــــت زمانه
تا کس نبـــــــــیند من ز پا فتــــــادم
تابـــوت تو برداشتـــــــــم شبــــــــــــانه
با دســـــت خود گل را ز خانه بردم
ماه خـــــــودم را بی نــــــــشانه بردم
آن شــــــب ز پا افتــــــــاده بودم امّا
کــــــوه غـــــــمت را روی شانه بردم
آئینــــــــه ها تــــوفان گــــرفته بودند
گویا به ســــــر قـــــرآن گرفته بودند
طفلان تو خونـــــــــین جگــر ولیکن
بر آستـــــین دندان گـــــــرفته بودند
داغ غمت شد سینه چاک افسوس
بشکسته شد یک دُرِّ پاک افسوس
با دست من،این دست های خسته
پنهان شــود گل زیر خاک افسوس
بر قلـــــــب من داغـت نشسته زهرا
من مانـــــــــــدم و درهای بسته زهرا
رفتی تو از این خـــــــــانه ســــوی بابا
رفتی ولی پهلو شکـــــــــــسته زهـــــرا
غــم های تو زهراســــــــــت بی کرانه
آتـــــــــــــش کِـــــــــــشد از آهِ من زبانه
از نالــــــــــــــــه های چـــــــــــار یادگارت
پُر شد ز غـــــــــــم هر چارسوی خانه
شعر: حاج محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
اَیْنَ بَقِیَّةُ اللهِ الَّتیِ لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادیِةِ
------------
کجایی ای امام بی قرینم
که از هجران روی تو غمینم
تویی حَبْلُ الْمَتیِن عالم و من
اسیر رشته ی حَبْلُ الْمَتیِنم
تویی ماه شب چشم انتظاران
شود آیا رخ ماهت ببینم
فقط مهر تو را دارم به سینه
فقط نام تو را من در طنینم
منم پروانه ی کوی تو مولا
که با شمع فراقت همنشینم
منم عاشق ترین دلداده ی تو
که باشد مُهر تو نقش جبینم
تو قرآن مُبین هرچه عاشق
وَ من رهپوی قرآن مُبینم
تو خورشیدی که می تابی به عالم
تو صبح روشنی ، باشد یقینم
الا ای باعث آرامش دل
نگاهی کن به احوال حزینم
برای من وصالت اصل باشد
فقط چشمم براه وصل باشد
بیا ای روشنای هر دو دیده
بیا ای جلوه ی صبح و سپیده
کجایی ای قرار بی قراران
امید مردم محنت کشیده
بیا تا بنگری ای یوسف عشق
چها بر ما ز هجرانت رسیده
تو خود می دانی ای مولای عالم
چه قامت ها که از هجران خمیده
ز قلب عاشقانت شعله خیزد
ز چشم عاشقانت خون چکیده
بخوان قرآن که اصل این کتابی
ز تو آئینه ی هستی دمیده
رسیده تا به مرز عشق و ایثار
هر آن کس صوت قرآنت شنیده
کجایی ای شفای زخم پهلو
دوای قلب زهرای شهیده
ازآن رو می چکد خون از دو چشمت
که بر نی رفته سرهای بریده
کجایی ای امید نا امیدان
ز تو احیا شود راه شهیدان
دلم تصویری از دریا بگیرد
سراغ یوسف زهرا بگیرد
کجایی تا که یک عاشق دوباره
کنار خیمه ات مأوا بگیرد
بهشت من کجایی تا دل من
مکان در سایه ی طوبا بگیرد
تویی چون لَیْلَةُ الْقَدْر و دل من
برای دیدنت احیا بگیرد
بگیر از لطف و احسان دست ما را
که دست بنده را مولا بگیرد
به پایت می رساند عشق خود را
وَ کار عاشقی بالا بگیرد
بیا تا مادرت زهرای اطهر
کنار چشم تو نجوا بگیرد
علی از داغ زهرا سوزد امّا
مزارش را به بر شب ها بگیرد
علی در اوج غربت مانده اما
ره اندوه در صحرا بگیرد
بیا ای مرهم زخم دلِ زار
بیا ای ماه و مهتاب شب تار
شعر: حاج محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#سینه_زنی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
شعله های دل
« عجب گلی روزگار » ز دست حیدر گرفت
از علی مرتضی دخت پیمبر گرفت
دید علی ناگهان در دل آتش عدو
همره آلاله اش غنچه ی پرپر گرفت
بس که شرر خیز بود آتش و آن ماجرا
دست به پهلوی خود بانوی اطهر گرفت
در غم او مرتضی ناله مکرّر زند
داغ غمش از علی اشک مکرّر گرفت
فاطمه و شعله ها آه کزین ماجرا
در دل شیر خدا آتش غم در گرفت
کوثر قرآن که رفت از برِ حیدر ولی
زانوی غم در بغل ساقی کوثر گرفت
دست نبی ناگهان گشت برون از لَحَد
آه پدر آمد و پیکر دختر گرفت
لحظه ی آخر نبی پیش دو چشم علی
یاس خزان دیده را آمد و در بر گرفت
ناله ی طفلان او در غم مادر بلند
خانه ی بی فاطمه جلوه ی محشر گرفت
مثل حسین و حسن زینب او یک طرف
ناله ی واویلتا از غم مادر گرفت
سوخت درِ خانه و سوخت دل کودکان
دامن این خانه را شعله ی آذر گرفت
«یاسر» ازین ماجرا غرق عزا شد دلش
وز صدف چشم خود دانه ی گوهر گرفت
شعر: حاج محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
#جــام_ولا
اهل دل را در طریقت، رهنمایی دیگر است
گوش جان را صوت جانبخش و ندایی دیگر است
مرغ خوشخوان در گلستان جهان کم نیستند
بلبل شوریده را بانگ و نوایی دیگر است
چشم امّید همه بر ناخدا باشد به بحر
ناخدا را هم توکّل بر خدایی دیگر است
عاشقان را مقتدا معشوق میباشد اگر
سالکان راه حق را مقتدایی دیگر است
اهل دنیا را مراد از کیمیا باشد طلا
اهل عقبا را ولیکن کیمیایی دیگر است
شیوهی آزادگی، از خون به انسان میرسد
گرچه "حـُـر" را ابتدا و انتهایی دیگر است
کار نیکو در جهان ماند همیشه جاودان
گر که پنهانی بوَد آن را بقایی دیگر است
خاکساری قدر انسان را فزونتر میکند
قالی پاخورده را قدر و بهایی دیگر است
هر که پوشد جامهی تقوا نباشد متقی
عامل پرهیزگاری را، ردایی دیگر است
چشم امّید نگونبختان به دست اغنیاست
بندهی درگاه ایزد را، رجایی دیگر است
مَرد نابینا ندارد غم، چو دارد نورِ دل
قلبِ چون آیینه را برق و جلایی دیگر است
در وفاداری نباشد در جهان همچون پدر
شد مبرهن گرچه مادر را وفایی دیگر است
گرچه ما را آشنا، بیگانه میخواند ولی
«در جهان، بیگانگان را آشنایی دیگر است» ۱
(ساقیا) ما را نباشد حاجتی بر جامِ غیر
تا که ما را مستی از جام ولایی دیگر است
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
1382
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ صائب تبریزی
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(مَحرم راز)
چشم مشکین تو گر کعبهٔ ناز است هنوز
دل من طائف نازت، ز نیاز است هنوز
صوفیات دید چو محراب دو ابرو به الست
مانده در رکعت آغاز نماز است هنوز
شوق وصل تو ز سر، شور عِراقم بِرُبود
که دلم، طالب آهنگِ حجاز است هنوز
عارف از راه حقیقت، سوی مقصد پویید
زاهد از عُجب، فرا راهِ مَجاز است هنوز
نام محمود بُوَد در صفِ عشّاق از آنک
عشق او در گروِ زلفِ ایاز است هنوز
بیمی از بستن میخانه نباشد ما را...
که در میکدۀ چشم تو باز است هنوز
سوخت پروانه و آسوده شد از شمعِ ستم
این دل ماست که در سوز و گداز است هنوز
ناسپاسی نکنم در غم هجران حبیب...
که بدان سختدلی دوستنواز است هنوز
روز وصلات! چو وفای تو اگر کوتاه است
همچو زلفت! شب هجر تو دراز است هنوز
(شمس قم) را نظری کن که درین ظلمت محض
گرچه رسوای تو شد مَحرم راز است هنوز
شادروان سید علیرضا شمس قمی
eitaa.com/shamseqomi