به نام خدا
#بحر_طویل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غلامرضا_سازگار
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_______________________________
کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمه ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینهام وجه امام شهدا را.
روز عاشورا که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکه کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بیبال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگ لببام و ستم اهل جفا را.
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشة ویرانهسرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبانها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگهای گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمدهام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علیاکبرِ فرخنده لقا را.
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شدهام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما
#منبع_کتاب_نخل_میثم
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یا_رقیه_س
سـرتراتـادرآغوشمنگیرمڪهنمےمیرم
چهلمنزلاگرجانڪندهاماینآرزودارم
@golvajhehaye_ahlbeyt
🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳
AUD-20210912-WA0268.opus
زمان:
حجم:
365.1K
به نام خدا
#مصائب_شام_حضرت_رقیه_س
#مصطفی_هاشمی_نسب
#با_نوای_رضا_صمدی
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_______________________
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کو؟
سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟
بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی
حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟
از من نمی پرسی چه شد این چند روزه؟
از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو؟
آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود
قربان قرآن خواندن تو، حنجرت کو؟
لب های من مثـل لبت دارد ترک ها
با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟
کاری ندارم که چه شد موی سر من
اما بگو بـابـای من موی ســرت کو؟
می گفت عمه با عمامه رفته بودی
حـالا بگو عمـامه ی پیغمبــرت کو؟
بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری!
من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟
این چند روزه هر کسی سوی من آمد
فریاد می زد خارجی پس زیورت کو؟
بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست
خیلی دلم تنگش شده، پس اصغرت کو؟
آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک
حوریه ای دیدم شبیـه مادرت، کو (که او)
با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت
می گفت ای دردانه ی من، معجرت کو ؟
دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد
من را ببــر، گــر چه کبــوتر پر ندارد
🖋#مصطفی_هاشمی_نسب
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳
به نام خدا
#منظومه_اجمالی_عروض
#شاعر_سید_محمد_رضا_شمس_ساقی
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_________________________________
ای کـه خــواهــی در سخـن گـویـا شــوی
شــاعــــری ، شــوریـــده و شــیدا شــوی
بـــــایــــد آمـــــوزی ، (فـنـــــون وزن) را
کــــه بـــوَد بســیـار ، در آن نکـتــــه هـــا
(وزن) اگــر چــه ابـتـــدای شــاعــریست
گوش کن اکنون که گویم (وزن) چیست؟
شش (مُصوّت) هسـت (کوتاه) و (بلنــد)
گــر بــدانــی چیـست ، گـــردی سربلنـــد
( اَ ) وُ ( اِ ) وُ ( اُ ) همـه ، کــوتــاه هست
( آ ) و (ایـ) و (او) بلنـــد و دلکـش است
سـه هجـــا داریــم (کــوتـــاه) و (بلنـــد)
وآن دگر باشـد (کشـیده) ، چون کمنــــد
چـون (کشـیده) ، قـابل (تقطیـع) نیـست
بگـذر از آن تا ( هجــا) دانی که چیـست؟
هـر صـــدایــی کــه رسـد بـر گــوش مـــا
هســت در (تقطیـــع) ، عـنــــوان هجـــــا
چون (هجــاهــا) را (نمـــادی) نیز هسـت
این (ــ) بلنـد و این یکی (U) کوتاه است
(مـن) بلنـــد و (مــا) بلنـــد و (او) بلنـــد
(بِــه) وُ (کــِه) کــوتــاه ، در یـادت ببـــند
تــا بـــدانـــی وزن ایــن اشعــــار چیست
(رکــن) آن در زیــر شعــــر مــولــویست
(هـر کسی از ظــنّ خــود شـد یـــار مـن)
فـــاعــلاتـــن ، فـــاعــلاتـــن ، فـــاعـــلـن
هســت وزن (مثــنوی) ایــن (رکـــن) هـا
کــه بـــوَد (معیـــار سنجـش) ، نـــزد مــا
نـــام اوزان عـــروضــی ، (بحـــر) هسـت
که از آنهـا هرچـهات گــویــم کــم اسـت
نـــام (بحــــرِ) مثــنوی ، بــاشد (رَمـَـــل)
کــه بـــوَد شــیرین تــر از قنـــد و عســل
هســت ارکـــانــش (مُسَـدّس) در شمــــار
رکـــن آخـــر هسـت ، محــذوف و قصــار
هسـت (دَه بحـــر) دگـر بشنو چــه هسـت
کـه بـه راحـت، مـیتــوان آری بــه دسـت
(مُجتَث)است و (مُنسَرح) وآنگه (خفیف)
هم (بسیط) و هم (سریع)است ایظریف
هم (تقـــارب) هم (مضــارع) هم (هَـــزَج)
هم (رَجَـــز) هم (مُقتضب) شـد رج به رج
(رکــن اوزان) ، نیــــز بـــاشــد در شمــــار
مختلـف ؛ آن را بـــه گـــوش جـــان سپــار
هـم (مُسـَدّس) هـم (مُثـَـمّن) نیــــز هسـت
که (زحــافــاتـش) ، مـــلال انگیـــز هسـت
بعــد از ایـن هــا (اختــیار شـاعــری) ست
گرچـه گــاهــی (اضطــرار شـاعــری) ست
آخـــر مصـرع چــه (کــوتـــاه) و (بلنـــد)
یـا (کشـیده) ؛ آن (هجــا) گــردد (بلنـــد)
(قــافیــه) تکـــرار اگــر شــد نـــاگـــزیـــر
بگـــــذر از تقصــیر عـــــذرم ، ای خبــــیر
(خــوانـش اشعـــار) را ، بـــایــد درسـت
اینــک آمــــوزیــــد ، از (بـیــت نخسـت)
گــاه باید خــوانــد بـا (تخـفـیــف) نیـــز
آنچــه میبــاشــد (مُشـدّد) ای عـــزیــــز
گــاه هــم (طبــق ضــرورت) ، در بیـــان
خــوانـده میگــردد (مشـدّد) ، واژگـــان
گـاه حــرف ســاکــنِ (ت) بعـدِ (چیست)
میشود (ساقط) نظیر (هست و نیست)
یـا شــود (ادغــــام) ، بعضــی واژگــــان
در تـلفـــظ ، کــه شــود (در آن) ، (دران)
یـا که (خــواهــر) وقت (تقطیــع) کــلام
طِبق خوانش هست (خــاهـــر) والسلام
(فـــاعــــلاتــــن) را (فَعــَـلاتـــن) تــــوان
کــــرد در (آغــــــاز هــر مصــرع) بیــــان
طِبــق ضـربــاهنــگ خـــاص شعــــرهــــا
میشـود تقطیــع ، هـــر گـــونــه هجـــــا
حــرف (نــون سـاکنــه) بعـــد از (بلنـــد)
خــارج از (تقطیــع) ، هسـت ای هوشمند
مثل (جان) و(این) و(آن) و هرچه هست
جمله از (تقطیــع) شعــری (ساقط) است
هست (تسکیـن) قــاعــده ، کــه میتـوان
(دو هجــا) کـه هست (کــوتـه) همــزمـان
(دو هجـــا) را (یک هجـــا) اِعمـــال کــرد
تـا کــه (دو کــوتــاه) ، گـردد (یک بلنـــد)
(قلـب) یعنـی: (جـــا بـه جـــایی هجــــا)
کــه بــوَد مخصـوص بعضـی (رکــن هــا)
کــه شـود : (مُفــتـعـــلن) ، (مفـــاعـــلـن)
یــا شود : (مَــفــاعـــلـن) ، (مفــتـعـــَلـن)
بعـــد از آن (اِشــباع) بـــاشــد در زبــــان
کـه بـه (شـدّت) ، میشود (کـوتـه) بیــان
بعــد هـم (ابــدال) ، نــوعـی دیگــر است
پیش رویـش (دو هجــــای) آخـــــر است
کــه (فَعَــلُن) میشـود (فــع لُــن) عــزیــز
بیش ازیـن با خـود مکــن جنـگ و سـتـیز
زآنکـــه هـــرچـــه بـــوده لازم، گفـتـــهام
گـــوهـــر (بحـــر عـــروضـی) ، سفتـــهام
تــا همین جـا را اگـر خـــوانـــی بـه جـِــدّ
میشــوی در شعـــرگـــویـــی ، مسـتعـــد
وزن را (ساقی) بــه نظــــم ســاده گفــت
غنچـــه ی (وزن عــــروضـی) را شکفــت
🖊سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°
به نام خدا
#مدح_دردانهٔ_دو_عالم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شاعر_مرضیه_عاطفی
#کانال_مداحی_گلواژه_های_اهل_بیت_ع
_________________________________
در کنار مرثیه، مدح مقامت واجب است
وقت تفسیرِ مقامت ذکر نامت واجب است
یا رقیه(س) گفتم و شاید خدا گفته به تو
از گنهکاران، شفاعت در قیامت واجب است
عاشقت شد کربلا و کوفه و شام بلا
حق تویی! باید بمانی و دوامت واجب است
مثل زهرا(س)قطره قطره اشک هایت شد سلاح
تا بگویی حفظ اهداف ِ امامت واجب است
نازدانه بودی و گفتی برای نشر دین
چند شب حتی به ویرانه اقامت واجب است
نیمه شب حتی بهانه گیری ات این را رساند:
در حمایت از درستی ها شهامت واجب است
داشتی چادر به سر، یعنی بها دارد حجاب
تا ابد بر شیعه؛ ابلاغِ پیامت واجب است
درد تو نان و النگو و عروسک نیست که!
حرف تو این است، در دین هم سلامت واجب است
ای فدای خوش مرامی های تو در راه عشق
زینبی هستی و تبلیغِ مرامت واجب است!
🖋#مرضیه_عاطفی
۱۴۰۰/۶/۲۱
http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt
°°°♡🏴🏴🏴♡°°°