eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
888 ویدیو
117 فایل
🔰 #کانال_مداحی_شعر_آئینی 🔰 #نشر و #گسترش اشعار ناب آیینی 💢 #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_67 ایدی جهت تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
«السّلامُ عَلیكِ یا اُمّ المَصائِبِ یا زَینَب» زبان در غم، قلم هم خَم، چه‌سان از او توان زد دم که زینب اُسوه‌ی صبر است و سازد با غمی مُعْظَم اگر خواهم نظیرش را کنم تصویر در شعرم نیابم همچو او را بعدِ زهرا (س) در بنی آدم خدا او را عطا فرمود چون بر حضرت مولا ندا آمد برایت «زینِ اَب» چون کوثر آوردم نه تنها زینتِ «اَب» باشد این دختر که می‌باشد برای عرشیان و فرشیان هم، زینتِ اعظم انیس و یار و غمخوار برادر در تمام عمر... که چون او کس نباشد بر حسین بن علی مَحرم درختان گر قلم گردند و دریاها شود جوهر ز دریای کراماتش چه بنویسند جز شبنم ؟ به غیر از فاطمه (س) هرگز نیارد دختری چون او که خم هرگز نگردد زیر بارِ غصه و ماتم مصیبت‌دیدگان هرچند بسیارند در دنیا ولیکن همچو او، هرگز ندیده دیده‌ی عالَم که می‌باشد شکیبا همچو کوه آن بانوی عضما چنان که صبر از او، ایّوب آموزد به وقت غم نسیمی می‌بَرد با خود خس و خاشاک صحرا را درختی که تنومند است از طوفان نگردد خَم چگونه می‌توانی یافت چون او را که با رأفت شود بر روی زخم سینه‌ی اهل حرم، مَرهم به بذل و جود او هرگز نیابی تا ابد هرگز که می‌باشد گدایی بینوا در نزد او حاتم زهازه بر چنین بانو که در بزم یزیدِ دون به نطقی حیدری پیچید طومار ستم در هم نه تنها (ساقی) کوثر ببالد بر چنین دختر که می‌بالد به او حتی به عالم حضرت خاتم حریمش را زیارت کن به خاکِ شام تا بینی... ببخشد جان به روح مُرده‌ات چون عیسیِ مریم سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
«شهادت حضرت عَلیّ بْنِ موسَی الرّضاء» عبا بر روی سر دارد کسی که شمس هشتم بود دلش آتش، ولی لب‌هاش گلدان تبسّم بود ولیعهدی به ظاهر گرچه از فرط تفاهم بود ولی، عهدی که جام شوکرانش با تحکّم بود ‌ ‌که باید نوشی این جامی که می‌باشد سرانجامت! ‌ ‌ولیعهدت به دستت شد شهید ای حاکم ظالم! چو تدبیر غلط کردی شدی درمانده و نادم اگرچه بود امام آگاه و، بر تزویر تو عالِم خودت را رهروِ او خواندی ای بدتر ز بِن ملجم! ‌ چگونه رهروی هستی که در دل نیست اسلامت؟ ‌ ‌ولایت‌عهدی از اول، اگر چه آشکارا بود خصوصاً بر امامی که به افکار تو دانا بود ولی بر آن که غافل، از تولّا و تبرّا بود مُسلّم شد که پیمان تو عهدی نامدارا بود ‌ ‌چنین عهدی از اوّل بود تار و پودی از دامت! ‌ ‌امام هشتمین! چون هفتمین خورشید عالمتاب که در زندان هارون شد شهید و، شیعه شد بی‌تاب شهید جور مأمون چون شدی از خدعه‌ی اعراب شده توس از قدومت قبله‌گاه خلق چون محراب ‌زَنَد خورشید، سر در هر سَحر، از مشرق بامت ‌ ‌حریم انورت حج فقیران است آقا جان! پناهِ عالَمی و، قلب ایران است آقا جان! اگرچه دشمن تو عبد شیطان است آقا جان! ولیکن شیعه‌ات اینجا فراوان است آقا جان! درخشد بر فراز بامِ ایران تا ابد نامت! بوَد حبل المتین شیعیانت تاری از مویت بوَد چون توتیای دیده‌ها خاکِ سر کویت چه خوش باشد نماز عشق در محراب ابرویت تویی (ساقی) و ما دُردی‌کشان جام مینویت ‌ خوشا آنکس که نوشد قطره‌ای، هرچند از جامت‌سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
«شهادت حضرت ثامن‌الحجج تسلیت باد» این همایون بارگه که قبله‌ی دل‌هاستی مرقد سلطان هشتم، زاده‌ی موساستی ضامن آهو امام هشتم آن شمس شموس کز علوّ عزتش، این بارگه برپاستی خاک درگاهش بُوَد بر اهل دل کُحلِ بصر بارگاهش قطعه‌‌ای از جنة المأواستی موسیِ عِمران ز انوارش گزد لب از عجب کز شرف، انوَر ز طور سینه‌ی سیناستی می‌کند اعجاز، با لطف خداوند ودود دست اعجازش فراتر از یَد بیضاستی بر تن درماندگان از هر نژاد و هر مرام روح‌بخشِ دیگری چون حضرت عیساستی پنجره‌فولاد جانسوزش بُوَد دارالشّفاء ناامیدان را امید و، شافی مرضاستی بر طبیبان جهان استاد هفت اقلیم، اوست گرچه بقراط است یا که بوعلی سیناستی خاک کوی عرش‌سایش سرمه‌ی چشم مَلَک گنبد مینا ترازش، قبّه‌ی کبراستی صبحگاهان تا که خورشید از افق سر می‌کشد نور می‌گیرد از آنجا بعد از آن برخاستی کفتران دایم به طوف گنبدش پروانه‌سان بال و پر، سایند زیرا شمع بزم آراستی خادمش دارد مقامی ارجمند و بی بدیل چونکه عشق خادمش یک‌ عشق مادرزاستی درگه حاجات خلق است و کند حاجت روا هرکه دارد از سرِ جان، حاجت و درخواستی آب سقاخانه‌اش، چون چشمه‌سار کوثر است باده‌ی نابی که بی‌شک (ساقی) اش آقاستی. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1382 eitaa.com/shamssaghi
«اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا عَلیّ بْنِ موسَی الرّضاء» در این مکان که آینه‌ها موج می‌زند انوار فیض و، نور دعا موج می‌زند اینجا مطاف عرش‌نشینان عالم است کز هر طرف زمین و هوا موج می‌زند قندیل آسمان بُوَد این گنبد طلا یا پرتو رضا، ز طلا موج می‌زند اینجا حریم سبط رسول خدا بوَد با چشم دل ببین همه جا موج می‌زند در این مکان که حج فقیران گرفته نام برتر ز مروہ است و صفا موج می‌زند طوف حریم کعبه‌ی عشاق، روز و شب پیر و جوان و شاہ و گدا موج می‌زند در راہ کوی او صف انبوه عاشقان چون کهکشان به اوج سما موج می‌زند خیل کبوتران حرم همچو اختران در آسمان شمس ضحا موج می‌زند با مَعرفت بیا و ببوس این تراب را تا بنگری که لطف و عطا موج می‌زند از هر کرانه، روی به این درگه آورند زیرا که بحر جود و سخا موج می‌زند دست دعا به پنجرہ فولاد گشته قفل تا وا شود به دست رضا موج می‌زند هر دردِ بی‌علاج که مانَد درآن طبیب اینجا شود علاج و، شفا موج می‌زند هستم غلام درگهت ای شهسوار توس! خون در رگم به عشق شما موج می‌زند (ساقی) خوش‌است مستی و دفع خمارمان در این مکان، که جام ولا موج می‌زند پروانه خوش سرود درین مصرعی که گفت: «نور خدا به صحن و سرا موج می‌زند» سید محمدرضا شمس (ساقی) 1385 eitaa.com/shamssagh
مژده ای‌دوست! که ماه غم و ماتم طی شد ماه جان‌سوز صفر، بعد مُحرّم طی شد شد حلول مَه نو، ماه ربیعِ اول ماه دلخون شدن حضرت خاتم طی شد ماه جانبازی و شوریدگی و شیدایی ماه اندوه خداوند معظّم طی شد ماه سقای علمدار شکسته پر و بال که شد از زین به زمین قامت او خم طی شد ماه هفتاد و دو پروانه‌ی آغشته به خون گِرد سالار شهیدان مُحرّم طی شد ماه قرآن به سرِ نیزه تلاوت کردن که نخوانده‌ست سری در همه عالم طی شد ماه جاری شدن خون خدا ، ثارالله خونبهایی خداوند مکرّم طی شد ماه آوارگی آل علی (ع) در رهِ شام که به لب آمده جان، از تعب و غم طی شد ماه بیداد یزید و، ستم ابن زیاد که جهیدند به غرقاب جهنم طی شد ماه ظلم و ستم شِمر و، سَنان و، خولی آن سه بی‌رحم و سه ملعون مجسّم طی شد بس‌که غم دید رسول از صفر و ماه حرام مژده‌اش باد که غم‌های دمادم طی شد (ساقیا)! ماه ربیع است، بده جام مراد که دگر، ماه غم و غصه و ماتم طی شد. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1382 @shamssaghi
سلیطه، از خردمندی چو فردوسی، چه‌می‌فهمد؟ خدا داند نمی‌فهمد نمی‌فهمد نه‌می‌فهمد سلیطه، از سر عادت کند سر را به هر سوراخ نمی‌داند که شاید بیند آن چیزی که گوید: آخ سلیطه، سِیر کرده با سبک‌مغزی به آثاری که باشد موجب آگاهی و پندار و بیداری سلیطه! تو کجا و، شاهنامه‌خوانی و تفسیر؟ چه می‌فهمی ز فردوسی و اشعارِ تر و تعبیر سلیطه! سیرتِ ناپاک خود را فاش کردی تو که خود را چون نخود، ناخوانده در این آش کردی تو؟ سلیطه! تو کجا و، طنزپردازی و دانایی؟ مکش ای دلقک بوزینه‌وش! فریاد رسوایی «زبان پارسی» شد زنده با اشعار فردوسی عجم بالد به خود از دانش و پندار فردوسی اگر «قانون» دهانت را نگیرد گِل، گنهکار است به ایران و به ایرانی و فردوسی، بدهکار است دهانی که شود وا بی‌جهت، سر را دهد بر باد خموشی پیشه کن ای یاوه‌گوی بی بن و بنیاد گهی بر چپ بتازی و گهی بر راست می‌تازی مبرهن شد که در دست منافق می‌کنی بازی مکن خوش‌رقصی ای ابله! برای عده‌ای نادان به شوق لقمه‌ی نانی، مکن مزدوری شیطان به فردوسی نه توهین بلکه توهین بر وطن کردی سپس «کاپی» که گفتی را از آنِ خویشتن کردی مبارک باشدت آن «کاپ» و، آنچه لایق آنی چنین کاپی به‌پاس خودفروشی بر تو ارزانی برو اندیشه کن در خویش و اصل خویش پیدا کن حیای مرده‌ی خود را به روح تازه، احیا کن مکن کاخ امل را در هوای نفس دون، بنیان بنای سست پی، دیری نپاید می‌شود ویران اگرچه نیستی لایق که کس گوید جوابت را ولی چون آینه، کردم عیان، ذات خرابت را درین آیینه ذاتت را به چشم دل تماشا کن سپس درد دنائت را به اندیشه، مداوا کن ‌۱ـ سلیطه: زن بددهان، زن زبان‌دراز
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء) که دیده؟ سنگ به آیینه، بی‌بهانه زدن شرار، بر در و دیوار آشیانه زدن ؟ کمانِ جور کشیدن به پنجه‌ی بیداد به قصد غصب فدک، تیر بر نشانه زدن به‌سان باد خزان، در اوان فصل بهار به‌شاخ و برگِ «گل یاس» تازیانه زدن ز بغض و کینه و نفرت ز شاخه‌ گل‌چیدن ـ به‌داس ظلم‌، به‌هنگامه‌ی جوانه زدن به زهر حَنظل نارس ز جهل و بی‌خردی و حِقد و بخل ، به بنیان رازیانه زدن به‌شوق جاه و مقامی ز خو‌ی اهرمنی شرر ، به سینه‌ی غمدیده‌ی زمانه زدن در اوج خواری و زاری و از قَساوت قلب شبانه شعله‌ی حرمان به قلب خانه زدن چراغ خانه‌ی زهرا ، کجا شود خاموش به سنگ فتنه بر آن نور جاودانه زدن ؟ چگونه می‌شود آرام ، قلب ناآرام به تازیانه به بازوی نازدانه زدن ؟ شب گناه، به آلودگی سَحر کردن خراب رقص و سَماع و می مُغانه زدن ز فرط بلهوسی و رذالت و پستی به چنگ، چنگی و بر قیچک و چَغانه زدن پس از وداع نبی، با دسیسه و نیرنگ چو رهزنان، به دل مسلمین شبانه زدن به قصد غارت اموال مسلمین ناگاه به‌سان دزد ، به گنجینه‌ی خزانه زدن سپس به غصب خَلافت خلاف وعده‌ی حق بدون تکیه‌گهی دم ز پشتوانه زدن بدون هیچ وجاهت به تخت بنشستن دم از ولایت ِ الله، خودسرانه زدن به بال شب‌پره در آسمان شب نتوان نقاب ، بر روی آن اختر یگانه زدن رسول حکم ولایت، بزد به نام علی هنوز بی‌شرفان‌اند، گرم چانه زدن علی‌است شاه ولایت که تخت شوکت او کجا جدا شود از هم ، ز موریانه زدن ؟! علی‌است مظهر عدلی که در تقابل ظلم شده‌‌است شهره به اِستادگی و جا نزدن دریغ ، قافیه بسته‌‌است دست شاعر را به زلف شعر نداند چگونه شانه زدن... وگرنه از غم و اندوه، می‌توان دل را خلاف قاعده، بر بحر بی‌کرانه زدن! بسوخت (ساقی) دلخون، ازین غم جانکاه دگر چگونه توان؟ دم ، از این فسانه زدن!... سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/08/09 eitaa.com/shamssaghi
( المُحْتَكِرُ مَلْعونٌ ) نان می‌خوری ز سفره‌ی مردم؛ حلال تو؟ قطعاً بوَد حرام و، بگردد، وبال تو ای مَنفعت‌طلب! که زنی حرص، روز و شب آخر کند تباه، تو را ابتذال تو وقتی که درد فقر نداری، نمی‌کند ـ فرقی ملال و مِحنت مردم به حال تو هر روز ِ اهل درد، به غم طی شود ولی در عیش و عشرت‌است همه ماه و سال تو بیچاره در جدال یکی لقمه نان بوَد اما بگو برای چه باشد جدال تو ؟ هر روزمان گذشت به نانی ز خون دل سهم طعام دیگر ما نیز، مال تو بسیار دیده‌ایم به غیر تو را ولی هرگز ندیده‌ایم کسی را مثال تو چون می‌کنی ز توشه‌ی این مردم احتکار انسان ندیده هیچ کسی... با خصال تو شغل شریف اگرچه ندارد درآمدی دارد شَرف به ثروت و بر اشتغال تو آن جا که می‌خرند گهر را ؛ نمی‌خرند ـ آن صیرفان، به قدر پشیزی، سفال تو! سررشته‌ی امیدِ همه بر خدا رسد ماندم که بر کجا برسد اتصال تو هرچند حاکمی و کنی حکمِ دل، ولی هرگز گمان مکن که بَرَنده است خال تو غَرّه مشو اگر که تو را صبح دولت است چون زود می‌رسد به خدایت، زوال تو تا فرصتی توراست به خود، آی و مَرد باش ترسم از آن دمی که شود طی، مجال تو امشب زدم تفأل حافظ، چه خوب بود اما به جز ملال، ندیدم به فال تو (ساقی) اگرچه مَنفعتی در حرام هست این مَنفعت ولی نرسد بر حلال تو... سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
«شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد» از سپاه کینه توز بادِ قهرِ آذری شد خزان نخل تنومندی ز باغ حیدری آذرخش خانمان‌سوز فلک، زد از جفا آتشی در خَرمنِ جان امام عسکری ماہِ تابان سماواتِ امامت، در مُحاق شد به پشت تیرہ_ابر گنبد نیلوفری گرچه خفاش از حسد خواهان تاریکی بوَد آفتاب اما همیشه می‌کند روشنگری سایه‌اش کوتاه اگر شد آن امام دادگر می‌کند پورش پس از او عالمی را سَروری مهدی آن موعود قائم، حجت ثانی عشر در امامت شد نگین خاتم انگشتری آنکه مَه‌رویان عالم، محو رخسار وی‌اند آنکه چون یوسف بوَد بر ماهِ رویش مشتری آنکه عرش و فرش عالم در کف فرمان اوست با عنایات خداوندی به چرخ چنبری منجی خلق جهان و رهنمای مسلمین که جهانی را ‌نماید تا قیامت رهبری در حکومت بی بدیل و در عدالت بی‌قرین پادشاهان را سزد نزدش به امر چاکری نحسی گردون بوَد در طالع بد اختران مَرد حق را نیست در عالم بجز نیک اختری افتخار شیعیانی، ای امام منتظر...! «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری» زآنکه با لطف خدا ای صاحبِ عصر و زمان! مِهر تو در خون ما آمیخت، شیر مادری ای خوش آن‌روزی که می‌گردی عیان در بین خلق ای خوش آن چشمی که می‌بیند تو را با دلبری ای خوش آن وقتی که می‌آیی به تیر انتقام قلب دجّال و ستمکاران عالم... می‌دری می‌کنی یکسر جهان را پاک از ظلم و فساد چونکه می‌گیری به دستت ذوالفقار حیدری... حالیا با سینه‌ای اندوہ و روحی دردمند می‌سُرایم این سخن را با پریشان‌خاطری تا کنم عرض ادب، بر پیشگاہ آن امام هم کنم پرواز در حال و هوای شاعری نیک دانم خالی انبانم بدون لطف تو ایکه با یک غمزہ صدها بهْ ز من می‌پَروری دست ما خالی، ولی مشتاق دیدار توییم کاش می‌شد لحظه‌ای بر چاکرانت بنگری (ساقیِ) غم زهر ماتم ریخت در جامت اگر تسلیت گویم تو را یا حجة بنِ العسکری! همچنین تبریک گویم گرچه هستی داغدار جانشینی پدر را، در عدالت‌گستری! سید محمدرضا شمس (ساقی) 1388 eitaa.com/shamssaghi
نه هر که دم ز صداقت زند بوَد صادق نه هر که دم زند از عاشقی بوَد عاشق نه هرکه با تو نشیند شود برایت دوست که گه حکایت این دوستی چو سنگ و سبوست نیازموده مَده دستِ خود به هر دستی وگرنه در همه ـ عمرت، دچار بن‌بستی اگر که طالب فیضی ره سعادت پوی کن اجتناب ز یاران جاهل و بدخوی که همنشین تو باید امین تو باشد وگرنه مَنزلت و عزتت ز هم پاشد بجو «رفیق شفیق و درست پیمان باش» ز یکدلی شود او پیکر و تواش جان باش که آدمی به جهان، باید آبرو یابد رفیق یکدل و یکرنگ و نکته‌گو یابد کسی که صحبت او عزت و وقار آرد برای دوست، در این عالم اعتبار آرد که گر به کوی امیران رَوَد شهش خوانند میان ظلمت شب، پرتو ِ مَهش دانند ولی کسی که شود با سیه‌ دلان همراه به‌دست خویش کند گوهر وجود، تباه نه عزتی به جهان بیند و نه عافیتی نه ابتدایی دارد، نه نیز عاقبتی شود مَلول، ز عمر گران، ز ناکامی به شعله پخته نگردد سرشت، از خامی زمانه زرگر ایام و... آدمی زر ِ ناب! به شرط آنکه بپوید همیشه راهِ صواب به‌گوشِ جان شنو از (ساقی) این سخن ای دوست! که حُسنِ عاقبتِ آدمی، به خوی نکوست. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/04/21 @shamssaghi
(ولایت) ولایت، مَسند هر رذل عِصیانگر، نمی‌گردد بر این مَسند، کسی لایق‌تر از حیدر نمی‌گردد ز نصّ جمله‌ی «لولاک»، فهمیدم که در عالم بجز آل محمّد(ص) هیچکس سَروَر نمی‌گردد نشیند بر سَریری گرچه چندی غاصبی، امّا خزف باشد ز گِل، هم‌سنگ با گوهر نمی‌گردد ملاکِ برتری، رنگ و نژاد و خون نمی‌باشد چنان که فرق، بین اَشتر و، قنبر نمی‌گردد دلیل برتری، باشد به «تقوا» نزد حق، امّا چنین رُتبت، نصیب هر سیَه‌ اختر نمی‌گردد مزن داغ عبادت بر جبین‌ات با ریاکاری که داغ ننگ هرگز پاک از پیکر نمی‌گردد مَده دل را به مَسندهای این دنیای دون‌پَرور که این عاریه مَسند تا ابد، یاور نمی‌گردد خوشا آنکس که دل، هرگز نبَست از اول خلقت به دنیایی که حتیٰ یارِ اسکندر نمی‌گردد مکن نزد ستمگر، عجز و لابه از سرِ خواری که ظالم از غمت، آشفته و مضطر نمی‌گردد مشو چون تاک، خَم در نزد اربابِ دِرَم هرگز نصیبت چون به غیر از شرم در محشر نمی‌گردد مناعت را ز سَروْ آموز و عمری سرفرازی کن که او را حاصل از «آزادگی»، بهتر نمی‌گردد کسی که ساغری گیرد ز دست (ساقی) کوثر دگر دنبال جام و، ساغری دیگر نمی‌گردد . سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
یا امیرالمؤمنین علی (ع) بـر دشمـــن شیعیــان مــولا لعنت بـر ضــد علـــی و آل زهـــرا لعنت بـر اوّلــی و دوّمــی و سوّمـی‌اش بی ‌پرده بگو که هست اولیٰ لعنت سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi