eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
87 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
به نظر شما ما تا کی زنده هستیم؟! 🤔 شما خبر دارید؟! خداوند در قرآن فرموده‌اند مرگ از رگ گردن به شما نزدیکتر است... اما ✍🏻 صاحب دلى، براى اقامه نماز به مسجدى رفت نمازگزاران همه او را شناختند؛ پس از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. صاحب دل پذیرفت که جماعت را پندی دهد… نماز جماعت تمام شد، چشم ها همه به سوى او بود. 👀👀👀 مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود، آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم! هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! ⌛️ ⚰️ کسى برنخاست ! گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! 🎒👣 باز کسى برنخاست !!! گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید! ✨ولَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ﴿۱۶﴾✨ 🌕 و ما انسان را آفريده‏ ايم و مى‏ دانيم كه نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏كند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم (۱۶) سوره (ق) آیه ۱۶ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.
يك نفر در زمستـان وارد دهی شـد و تـوی بـرف دنبال منزلــی می گشت ولی غريـب بود و مردم هم توی خانه‌ هاشان راه نمیدادند همين‌جــور كه توی كوچه‌‌ های روستـا می گشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمــد می كنند از کسی پرسيد ، اينجا چه خبره ؟ گفـت زنی درد زايمــان دارد و ســه روزه پيـچ و تاب ميخوره و تقـلا ميكنه ولی نمیزاد . ما دنبال می گرديم از بخت بد دعانويس هم گير نمياريم مرد تا اين حرف را شنيد گفت : بابا دعانويس را خـدا براتون رسونـده ، من بلدم ، هـزار جــور دعا ميدونم فورا مرد مسافر را با عــزت فراوان وارد كردند و خـرش را به بردند ، خـودش را هـم زيـر كرسی نشاندند ، بعـد قلـم و كاغــذ آوردند تا دعا بنويسد مرد روی کاغد چیزهایــی نوشت و به آنـها گفت ايــن كاغـذ را در آب بشـوريـد و آب آنـرا بدهیـد زائو بخورد . از قضا تا آب دعا را به دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد از طرفی کـلی پــول و غذا به او دادند و بعـد از چند روز که هوا خوب شد راهیش کردند بعـد از رفتنـش یکی از اهــالی کاغـذ دعـا را کـه کنـاری گـذاشـته بـودند بـرداشـت و خـواند دیـد نـوشـته خـودم بـجا ، خــرم بجـا ، ميـخوای بـزا ، ميخوای نزا .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زرنگی🌺 بندگی خداست 🌹 ✍ بعضی حفاظ مدام به دنبال روشی هستند که از مرور بی نیاز شوند. ❗️ ✔ اشتباه نکنیم! ما قرآن را حفظ نمی کنیم تا از خواندنش بی نیاز شویم، حافظ میشویم تا توفیق و فرصت بیشتری برای قرآن خوانی و انس با کلام خدا داشته باشیم. 📖 ✔شاکر باشیم! اگر تا قبل از حفظ قرآن، تلاوت های هر روزه نداشتیم، حالا به برکت حفظ، این توفیق را داریم که روزانه چند جزء قرآن مرور و تلاوت کنیم. 👈 هیچ حافظی، حتی مسلط ترین هم، از مرور و تلاوت بی نیاز نمیشود، چون ما تا محتاج قرآنیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
# ولادت حضرت زینب(س)/ روز پرستار مسابقه طرح #اسوه به همین مناسبت فرخنده قابل توجه عزیزانی که نام
برگزیدگان طرح اسوه بمناسبت ولادت حضرت زینب س 🔆سرکار خانم زینب حمیدی ◀️استان فارس 🔆سرکارخانم زینب السادات موسوی ◀️استان یزد جهت دریافت هدیه به ایدی ما مراجعه فرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 تلاوتی بسیار زیبا و تاثیرگذار 📖 سوره حشر، آيه ٢٢ 💠 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ 🔶 اوست خدایی که جز او هیچ معبودی نیست، دانای نهان و آشکار است، او رحمان و رحیم است. @goranketabzedegi
♦️ این بزرگوار "الیاس هاو" است، مخترع چرخ خیاطی. جالبه بدونید ایشون ایده ساخت چرخ‌خیاطی رو در خواب کشف کرد! 🔻 به این صورت که در خواب، پادشاهی ۲۴ ساعت به الیاس فرصت داد تا یه وسیله بسازه که پادشاه لباساش رو با اون بدوزه یا اعدام بشه! 🔻 آقای هاو تو راه اعدام بود که نگهبان‌ها برای ترسوندش، تک‌تک نیزه‌هاشون رو به سمت سرش نشونه میرفتن، شاید باور نکنید ولی همین حرکت منجر به ساخت چرخ‌خیاطی با سوزنی شد که مدام به یک نقطه ضربه میزنه! 🌍
🌟مباشرت: از بُشره گرفته شده، یعنی پوست انسان و در کل، تمام اندام فیزیکی انسان را شامل می‌شود. ✍️در عَینُ الحَیات از حضرت علی علیه السَّلام آمده است: مباشرت دو دُبر (باسن) کفر به خداوند بزرگ است. ‼️یعنی حتی برخی جاها که زنان یا مردان مجبور می‌شوند برای عدم تماس فیزیکی به پشت حرکت کنند چه هم جنس باشد چه نباشد، تماس دو دُبر حرام است. 👶برخی والدین در زمان بازی با فرزندان باید مواظب باشند فرزندان روی باسن آنان ننشینند، یا اگر کسی کمر به کمر با کس دیگری می‌خواهد بخوابد باید از تماس دُبر مواظب باشد. ✨📖✨ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ (187 - بقره) ⚡️و نيز هنگامی كه در مسجدها اعتكاف می‌كنيد با زنان نياميزيد. 🔖این آیه خطاب به مردان است که در اعتکاف با زنان مباشرت نکنند، یعنی بدن‌شان بدون لباس یا با لباس، با هم تماس نگیرند. 📎به مشاور و وکیل یک سرمایه‌دار مباشر گویند. این به این معناست یکی از مشتقات بُشره، تبشیر و یا شادی که همان باز و بسته شدن پوست بخصوص پوست صورت زمان خنده را گویند. مباشر باید سعی کند با دقت در کارش بر ارباب خود تبشیر آورد و او را با ضرر و زیان غمگین نسازد. @goranketabzedegi
🗯پس انجیر کجا رفت ؟ ➖گویند : ظریفی به در خانه خواجه ای بخیل آمد و چشم بر درز در نهاد. دید که خواجه طبقی انجیر در پیش دارد و به رغبت تمام می خورد. ➖ظریف حلقه بر در زد خواجه طبق انجیر را در زیر دستار پنهان کرد و ظریف آن را دید. ➖پس برخاست و در بگشاد ظریف به خانه او آمد و بنشست ➖خواجه گفت: چه کسی هستی و چه هنری داری؟ ➖گفت: مردی حافظ و قاریم و قرآن را به ده روش قرائت می کنم. ➖و فی الجمله آوازی و لهجه ای نیز دارم. خواجه گفت : برای من از قرآن، آیتی برخوان. ➖ظریف آغاز کرد که ((وَالزَّيْتُونِ،وَطُورِ سِينِينَ،وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ / قسم به زيتون و سوگند به طور سينين، و قسم به اين شهر امن (مكه). تین / 1)) ➖خواجه گفت: ((وَالتِّينِ))کجا رفت؟ ظریف گفت: زیر دستار. 🔖پیام حکایت:((نکوهش دوستی مال و بخل .)) ✨منبع : ر.ک لطائف الطوائف/308.محاضرات الادبار 2/367 . احیاء علوم الدین 4/702-703 کتاب @goranketabzedegi
✍دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویل‌شان می‌دادند. پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت که آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقراء برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.» @goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
💠| یــادت باشد  #Part_25 نمی خواست یا نمی توانست زیاد توضیح بدهد. گفت اینجا همه چیز به ما میدن
💠| یــادت باشد  شنیدن این خبر برایم سنگین بود. خیلی ناراحت شدم ... گفتم من با هر مأموریتی که رفتی مخالفت نکردم. نباید بدونم تو داری میری کشور غریب ..؟! من منتظرم رزمایش دو روزه تموم بشه، تو برگردی ؛ اون وقت نباید بدونم تو داری میری سامرا، ممکنه یکی دو ماه نباشی ..؟ از لغوشدن پرواز به حدی ناراحت بود که اصلا حرفش نمی آمد، ولی من ته دلم خوشحال بودم. روی موتور هم که بودیم لام تا کام حرف نزد. تا چند روز حال خوبی نداشت .... مأموریت های داخل کشور زیاد میرفت. از ماموریت های یکی روزه گرفته تا ده پونزده روزه. اکثرشان را هم به پدر مادر حمید هم اطلاع نمیدادیم. این که نگران نشوند، ولی این اولین باری بود که حرف ماموریت طولانی خارج از کشور این همه جدی مطرح شده بود. عراق انتخاب خودش بود. گفته بودند برای رفتن مختار هستید. هیچ اجباری نیست. حتی خودتان می توانید انتخاب کنید که سوریه بروید یا عراق را انتخاب کرده بود. دوست داشت مدافع حرم پدر امام زمان در سامرا باشد. یک مقدار پول داشتیم که برای ساخت خانه می خواستیم پس انداز کنیم . حمید ، اصرار داشت که من حساب بانکی باز کنم و این پول به اسم من باشد. موقع خوردن صبحانه گفت امروز من دیرتر میرم تا با هم بریم بانک. یه حساب باز کن پولمون رو بذاریم اونجا. فردا روزی اتفاقی میفته برای من. حس خوبی ندارم. این پول به اسم تو باشه بهتره. راضی نشدم. گفتم یعنی چی که اتفاقی برای من میوفته اتفاقا چون می خوام اون اتفاق بد نیفته، باید بری به اسم خودت حساب باز کنی. اصرار که کرد،قهر کردم. افتادم روی دنده ی لج تا این حرف ها از زبانش بیفتد .... •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• ✒️ ادامه دارد....