هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥در صنعت هستهای روحانی ما را عقب برد
🔹فریدون عباسی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی:آقای روحانی گفتند عقب نشینیکنیم و سانترفیوژها را خاموش کنیم بعداز گذشت چند روز بعد سه کشور اروپایی قطعنامه شدیدالحنی را علیه ایران به شورای حکام آژانس داد.
🔹هر چه ما عقب نشینی میکردیم آنها جلوتر میآمدند، ماهیت این کشورها این است.
اخبار را در#منتخب_اخبار ببینید↙️
eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b
هدایت شده از حسین
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاسر جبرائیلی: تجربه ۱۱۰ کشور در گرانی بنزین رو کنار بزاریم و بازم حرف از گرانی بنزین بزنیم یعنی ما مازوخیسم و خود آزاری اقتصادی داریم
@Afsaran_ir
#پایگاه_نظامی_سجیل
@mensejjil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره مسابقه خرگوش و لاک پشت واقعی رو هم دیدیم 😍
پس درست بوده اون داستان....
.
17.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو دیگه ما نمیگیم...😐
از زبان خودشون بشنوید👆🏻
تا دلیل اینهمه دشمنی، تفرقه، ایجاد جنگ داخلی و نفوذ رو متوجه بشید
پیشنهاد میکنم حتما ببینید🙏🏻👌🏻🔺️
#جهاد_تبیین
#نشر_حداکثری
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 گزارش به خاک هویزه ۷۵
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 در مسیری که میرفتیم، برخی از روستاییان را میدیدیم که چادر زده و خوابیدهاند. از کنار چادرها که عبور کردیم، سگها شروع به پارس کردند. همینطور که داشتیم جلو میرفتیم، در آن تاریکی شب، دو نفر زن و مرد را دیدیم که داشتند از سوی عراقی ها به طرف
ایران می آمدند. بالاخره به رودخانه رسیدیم.
دیدن رودخانه هویزه مرا دچار احساسات زیادی کرد. چند روزی بود که دشمن هویزه را به اشغال خود در آورده بود و من از دیدن شهر و دیارم محروم شده بودم. مدتی بود با آب رودخانه هویزه مأنوس نشده بودم. آبهای رودخانه مرا می شناختند و من هم آنها را خوب می شناختم. نتوانستم بغض مانده در گلویم را نگه دارم و بی اختیار زدم زیر گریه. میدانستم آبها از وسط هویزه عبور کرده اند و از دیارم خبرها دارند. خبرهایی البته ناگوار و تلخ. مطمئن بودم که آبها هم دلشان برای بچه های سپاه هویزه تنگ شده است، همچنان که من نیز دلم برای این رودخانه تنگ شده بود. همین طور که هق هق گریه امانم را بریده بود کنار آبهای روان نشستم و با آنها درد دل کردم. به آبها گفتم که در به در شده ایم. فرمانده مان را در مصاف بـا عراقی ها گم کرده ایم و هر کدام از ما بزرگترین آرزویش پریدن در آغوش آبهای رودخانه و بوییدن خاک پاک هویزه است. آبها به من گفتند که عراقی ها هویزه را آلوده به وجود ناپاک خود کرده اند و خانه به خانه می گردند تا اگر پاسداری پیدا کنند سرش را ببرند. آب رودخانه بلند بود اما این اجازه را به ما داد تا از میانش عبور کنیم و خودمان را به آن طرف رودخانه برسانیم. در وسط رودخانه آب تا زیر گردنمان بالا آمد و ما به خاطر خیس نشدن مینها آنها را بالای سرمان نگاه داشتیم و با همین وضع از عرض رودخانه عبور کردیم. وضعیت آن طرف رودخانه تا جاده ای که دشمن از آن استفاده می کرد حدود یک کیلومتر بود. خیس بودیم و سرما هم حسابی از ما پذیرایی می کرد. برخی از بچه ها از سرما دندانهایشان به هم میخورد. هر طور بود خودمان را به جاده رساندیم. جاده را عراقی ها بالا آورده بودند و قسمتی از مسیر آن را به خاکریز تبدیل کرده بودند. ما حدود هفت مین همراهمان آورده بودیم. من به طرف شیخ شویش رفتم و با او اطراف جاده را شناسایی کردیم. خبری از عراقی ها یا کمین آنها در آن حوالی نبود. بلافاصله برگشتم و بچه ها را برای مین گذاری در جاده تقسیم کردم. دو نفر را پایین جاده گذاشتم. دو نفر دیگر را بالای جاده و سه نفر هم آن طرف جاده گذاشتم. بچه ها تا خواستند کارشان را شروع کنند یادشان آمـد کـه سرنیزه با خود نیاورده اند. قبل از حرکت خیلی به آنها سفارش کرده بودم که برای حفر زمین سر نیزه بیاورند، اما در این کار کوتاهی کرده بودند. به یکی از بچه ها با خشم گفتم
- من سرم نمیشود اگر سر نیزه نیاورده ای باید با دندان خودت زمین را بکنی.
عبدالله بلند شد تا به سراغ بچه های دیگر برود که متوجه شد مقدار زیادی ابزار مهندسی عراقیها کنار جاده افتاده است. راننده های دشمن نیز کنار لودرهایشان خوابیده بودند. ما تا آن وقت متوجه حضور نیروهای دشمن در آن طرف جاده نشده بودیم. عبدالله بلافاصله برگشت. داشتیم کار میکردیم که سر و کله یک ماشین دشمن پیدا شد. همه از ترس روی زمین کُپ کردیم. من آماده درگیــری بـودم. ماشین بدون آنکه متوجه ما بشود عبور کرد و رفت. دانستم که جاده مورد استفاده مدام نیروهای دشمن است و باید خیلی سریع مین گذاری کنیم و به عقب برگردیم. ساعت حدود یک بامداد بود. بچه ها خیلی زود مینها را کاشتند و از روی جاده پایین آمدند و عقب نشینی کردیم. همین طور که داشتیم عقب می آمدیم، حبیب آمد کنارم و گفت:
تبریک میگویم موفق شدیم.
یک گالن خالی بیست لیتری هم در دستش بود. در بازگشت نیروها خیلی خسته و فرسوده شده بودند. به طوری که هر پانزده تا بیست دقیقه می نشستند و استراحت میکردند. بعد از چند ساعت راه پیمایی مجدداً در آن هوای سرد زمستانی و در آن سخرگاه تاریک و سیاه دوباره به آبها و باتلاقها رسیدیم. چاره ای نبود و به آب زدیم و تا طلوع آفتاب و روشن شدن کامل هوا از میان آبها عبور کردیم. کمی مانده بود که از آب خارج شویم دچار مشکل شدیم.
دو نفر از بچه های ما که از غروب دیشب تا حوالی صبح یک دم گرسنه پیاده روی کرده بودند نیروی شان ته کشید و بریدند. علاوه بر این شیخ شویش که راهنمای ما بود، ما را گم کرد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
هدایت شده از پایگاه شهید با هنر
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فوری
#مهم
#واجب
بر گردن تک تک شماست اگر این تهدید بزرگ را منتشر نکنید
روز قیامت تک تک شهدا یقه من و شما را خواهند گرفت، مطمئن باشید...
آب دستت هست بگذار زمین و تا میتونید منتشر کنید
👌👌👌واجب ترین کار و حداقل کاری که از دست تک تک ما برمیاد، بیدار کردن مردم است
#نشرحداکثری
رسانه دست دشمن است که این واقعیت راپخش نمیکند و نمیگذارد بدست تک تک مردم برسد.....
🔴 دیدن این فیلم برای فعالان فرهنگی و باغیرت های کشور ضروری وپخش کردن آن درفضای مجازی #لازم ، #واجب و #فوری است.
‼️انتشار محتوا در راستای #جهاد_تبیین
#هشدار_۲۲سال_پیش_رهبری
https://eitaa.com/montazer_moood1767
🌹🌹🌹
هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹بشار اسد در توصیف معارضان سوری؛
🔹أسود على دولتهم و قطط أمام المحتل!
🔹جلوی حکومت شان شیر هستند و جلوی اشغالگران، گربه!
اخبار را در#منتخب_اخبار ببینید↙️
eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b
هدایت شده از پایگاه شهید با هنر
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتفاقی نادر در حیات وحش😑😍
مهر مادری👁️🗨️🫀😢
سلام و عرض ادب و احترام🌹
خاطرات اسارت 🌹
قسمت ۷۷ 🌹
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌹
آقا حالا وقتی من مقابل آسایشگاه نگهبانها ایستاده بودم و اون ظرف نان دستم بود تا نوبتم بشه ...سمت چپ من یکی از اُسرای آسایشگاه ۱ بنام عباس فلاح هم ایستاده بود.. من با اینکه میدونستم این دو نفر توی اون گودال آب چرا دارند شکنجه میشند!!! باز فضول شدم🥴 و از عباس فلاح یواشکی سوال کردم عباس چرا اینها دارند کتک میخورند ؟؟ عباس هم یواشکی در گوشم گفت دیشب توی آسایشگاه اذان گفتند!!! حالا اینجا مقابل ما یه نگهبان دیگه به اسم جَبار روی صندلی عزّا مرگش نشسته بود و مارو زیر نظر داشت🧐 یه موقع به من گفت ها وُلِک چی گفتی به این؟؟? من گفتم سیدی من حرفی نزدم!!! گفت چرا من دیدم که حرف زدی چی گفتی؟؟ من پیش خودم گفتم این مَردک میخواد گیر بده و منو بده زیر کتک☹️ گفتم سیدی من ازش سوال کردم اینها چکار کردند که دارند کتک میخورند؟؟؟ گفت مگه تو فضولی که اینها چکار کردند به تو چه!!! من دیدم عجب شد!! حالا بیا و دُرستش کن عجب گیری کردیم...بهش گفتم سیدی من میخواستم کاری که اینها انجام دادند رو من انجام ندم🤥 گفت باشه حالا بهت میگم...یالا روه عند سید معروف ( یالا برو پیش سید معروف ) حالا سید معروف بیشرف و پَست داشت چیکار میکرد؟؟؟ رفته بود روی یک صندلی ایستاده بود و یک باتوم چوبی هم دستش بود !!! حالا چرا روی صندلی ایستاده بود ؟؟ بخاطر اینکه قَدش بلند تر بشه که بهتر بتونه ضربه های باتوم رو فرود بیاره😢 خلاصه کلام حالا یه ۳ الی ۴ نفر اسیر بیچاره و فلک زده مثل من توی صف بودند که نوبت شون بشه که کتک بخورند😔 حالا چه جوری ؟؟ میگفت کف دستتون رو بگیرید ومحکم با اون باتوم میزد کف دست اون مادر مُرده ها😢 آقا جای شما خالی نوبت به من رسید!!! دید من توی آمارش نبودم بهم گفت ها چکار کردی ؟؟ گفتم سید جبار گفت بیام اینجا!!! گفت چرا ؟؟گفتم از بَغل دستی ام سوال کردم ببینم این دو نفر چکار کردند که دارند کتک میخورند🌹
ادامه دارد....🌹
راوی : محمدعلی نوریان 🌹
تکریت ۱۱ 🌹
@nurian_khaterat🌹
23.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹زمانی که کاروان حسینی به سمت کرب و بلا میروند، ام البنین میرود دم دروازه و به یک نفر میگوید که بروید عباسم رو صدا بزنید و بیاید،بگویید مادرت با تو کاردارد.
🔸عباس می اید و اورا در آغوش میگیرد.و میگوید نخواستم جلوی حسین تورو در آغوش بگیرم مبادا حسین حسرت بخورد...
🔹بعد به عباس میگوید مواظب برادرت حسین باش.
🔸از طرفی هم وقتی که خبرهای شهادت پسرانش رو بهش میدن اول میگوید از حسین چه خبر؟؟؟
🔹بعد که خبر شهادت حسین رو گفتند آهی کشید و گفت مگر عباس من زنده نبود؟؟؟
🔸اگر عباس من زنده بود محال بود بگذارد حسین رو شهید کنند.
🌹 در عالم خواب حضرت عباس رو دیدند گفتند آقا جان راهی بگذار تا دعاهایمان نزد تو به اجابت برسد گفتند، هرکس حاجتی دارد نزد مادر من ام البنین برود...
ای به فدایت ام البنین💔
#شنبه_های_ام_البنینی
12.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم/ خاطرهگویی مرحوم ابوترابی از دوران اسارت
با شروع جنگ ایران و عراق مرحوم ابوترابی عازم جبهه شد. او در خلال جنگ در کنار مصطفی چمران حضور داشت و در ۲۶ آذر ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد. وی نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت و نقطه اتکاء آزادگان دربند رژیم صدام.
👆بخشی از خاطرات دوران اسارت ایشان
سید آزادگانمرحوم مغفور خلدآشیان حاج آقا ابوترابی"
🌷یاد شهدا، رزمندگان، ایثارگران، جانبازان و آزادگان سرافراز را گرامی می داریم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد "صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین"
غفرالله لنا و لکم
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🇮🇷#لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh
هدایت شده از ساماندهی مهاجرین
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑شهیدی که روی سیمخاردار جان داد!
🔸به جایی رسیدیم که هیچ راهی جز عبور از سیم خاردارها نبود؛ یه نفر از اون وسطها شروع به التماس کرد که...
👇به ما بپیوندید:
ایتا / بله / تلگرام/ اینستاگرام
کانال ساماندهی مهاجرین👇👇
@samandehi_afg