هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 طنز جبهه
سعید و ورزش صبحگاه
┄═❁๑❁═┄
بعداز نماز صبح که گروهان به خط می شد. اگه نوبت سعید بود که بچه هارو بدواند حال بچه ها گرفته می شد.
سعید در دویدن با کسی شوخی نداشت و معمولان کمی بیشتر بچه ها رو می دواند.
اعصابها همه خراب.
به سعید می گفتند:
بابا الان که عملیات نیست اینقدر اذیت نکن.
گوش نمی کرد و خلاصه وقتی برای دویدن نوبتش بود حسابی بچه ها از خجالتش در می آمدند.
سکوت همراه با ناراحتی از سعید در دویدن حاکم بود.
در این موقع ها چند تا از بچه ها سکان کار رو به دست می گرفتند ازجمله
حاجیان تا فضای خشک صبح را تلطیف کنن.
حاجیان درحال دویدن از صف بیرون می آمد و کنار بچه ها می دوید و شعار می داد و روحیه می داد.
بلند می گفت :
- گوش کن جهانی..
- گوش کن جهانی..
بچه ها هم که ریتم حاجیان رو می دونستند او را تنها نمی گذاشتند و جواب می دادند.
بعد حاجیان ادامه می داد:
- این آخرین اخطار است.
- ورزش،
- اح اح..
- تنبلی
_ به به..
و دویدن ادامه داشت
و همچنان از کنار تپه ها و راه های بز رو منطقه رقابیه می گذشتیم.
ساعت رو نگاه می کردیم تازه ۲۰ دقیقه گذشته بود .
خیلی حالگیری بود.
باید همین مسیر رو برمی گشتیم.
در حال دویدن سعید می آمد کنار حاجیان
بهش می گفت :
- عباس! برو تو صف
- نظم رو بهم نزن
بچه ها نظاره گر بودند و لبخند روی لبانشان مینشست.
و یادشون نبود درحال دو هستند
و پیوسته به شعارهای عباس جواب می دادند.
محمدنژاد
از خاطرات عملیات والفجر مقدماتی
در منطقه رقابیه.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه
#شهید_سعید_جهانی
#شهید_عباس_حاجیان
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂